فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎋بسم رب الشهدا و الصدیقین 🎋
✨قــرار عاشقی✨
امام خامنه ای(مدظله العالی):
امروزفضیلت زنده نگه داشتن نام،یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌷ــهادتـــــ نیست.
شهیدان رانیازی به گفتن و نوشتن نیست،آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند
بازهم ساعت به وقت قـرار تپـش قلبــ❤️ـهاست ...
برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان خلق کردند .@tafahos5
#زوریک مرادیان ، اولین شهید ارمنی دفاع مقدس🥀
در سال ۱۹۶۰ میلادی ، (۷ تیرماه سال ۱۳۳۹) در حشمتیه تهران در خانواده ای ارمنی متولد شد.
و در دامان پر مهر و محبت پدر و مادری مهربان بزرگ شد.
شهید🥀 ۲۰ ساله و مجرد.
۵ فرزند بودند ، ۴ خواهر و ایشان تک پسر خانواده بود.
یک ارمنی اصیل اراکی بود و بستگان نزدیکش در شهر اراک ساکن بودند و خانواده شهید🥀در تهران.
پدرش راننده کامیون و مادرش خانه دار بودند.
دوران کودکی را پشت سرگذاشت و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه «ساهاکیان» و متوسطه را در دبیرستان «کوشش مریم» گذراند ، شیفته ورزش بود و همیشه فوتبال بازی میکرد.
بعد از این که در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کرد و پذیرفته نشد ، برای جلوگیری از هدر رفتن وقتش و برای انجام وظیفه شهروندی خود در قبال میهنش ایران که در جنگی تحمیلی قرار داشت به خدمت سربازی رفت.
و ایشان از آنجا به پادگانی واقع در منطقه جنگی پیرانشهر اعزام شد و با وظیفه شناسی و از خودگذشتگی خود محبوبیتی بسیار به دست آورد.
@tafahos5
در ۱۴ اکتبر ۱۹۸۰ (۱۹ مهر ۱۳۵۹) در سنگر بود و آماده برای شلیک خمپاره که پادگانشان هدف بمبارانهای پیوسته هواپیماهای دشمن قرار گرفت و یکی از بمبها در سنگر آنها منفجر شد
و شهید زوریک مرادیان🥀به شهادت رسید.
ایشان نخستین شهید ارامنه در جنگ بود به همین علت ، تمام ارامنه ایران از شهادتش🥀 به طور غیر منتظرهای یکه خوردند و موجی از درد و اندوهی عمیق بوجود آمد.
پس از شهادتش🥀جمعی از دوستانش تیم فوتبالی به نام ایشان تشکیل دادند . این #تیم در بازیهای سراسری ارامنه که توسط باشگاه فرهنگی و ورزشی «آرارات» هر ساله برگزار میشد و دیگر مسابقات ورزشی ، شرکت میکرد.
پیکرش با حضور مردم در جایگاه
ویژه شهیدان🥀آرامگاه ارامنه «نور بوراستان» تهران به خاک سپرده شد.
مدتی پس از شهادتش ، پدر و مادرش نامهای از شهید🥀 که از پادگان به نشانی آنان فرستاده بود دریافت کردند . در این نامه از اوضاع و احوال خود در پادگان نوشته بود.
@tafahos5
و از والدینش خواسته بود که چونان شهروندانی وظیفه شناس و آگاه از خطرات و تهدیدات دشمن بر ضد میهن ، همواره وضعیت جنگی حاکم بر کشور ، بخصوص مقررات خاموشی شبانه را رعایت کنند و به هواپیماهای بمب افکن دشمن فرصت جهت یابی ندهند.
چون بستگان نزدیکش در شهر اراک ساکن بودند ، در کلیسای «مسروپ مقدس» آن شهر نیز مجلس ترحیمی توسط هیأت کلیسا و مدرسه آن شهر وابسته به خلیفهگری ارامنه تهران به مناسبت شهادتش🥀 برگزار شد.
پدرشهید🥀 هم به یاد بودش فعالیتهای گستردهای در ساخت و ساز و سر و سامان دادن جایگاه ویژه شهیدان🥀 آرامگاه «نور بوراستان» تهران انجام دادند.
به روایت از مادرشهید🥀 :
۵ فرزند داشتم ، ۴ دختر و زوریک🥀تنها پسر
زوریک🥀بعد از طی کردن دوران دبیرستان این امکان را داشت که با #بورسیه تحصیلی به خارج از کشور مهاجرت کند ، اما این بورسیه را نپذیرفت و لباس مقدس سربازی را پوشید.😔@tafahos5
پس از طی سه ماه دوره آموزشی در شاهرود به «لشکر ۶۴ ارومیه» منتقل شد . سرانجام ۱۹ مهر ۱۳۵۹ در جبهه و زمانی که زوریک در سنگر انفرادی خود برای شلیک خمپاره آماده میشد ، بمباران هواپیماهای دشمن ، سنگرش را مورد هدف قرار دارد ، در اثر شدت جراحات حاصل از ترکشهای بمب به شهادت🥀 میرسه.😔
باشهادت «زوريك»🥀كوچهاي كه در محله «حشمتيه» (سردار آباد) در آن ساكن بودیم ، در سوگ فرو رفت.😔 همسايگان مسلمان اطراف منزلمان دسته دسته با گريه همدردي خود را اعلام ميكردند.
ما آن زمان همه اقوام در یک خانه بزرگ پیش هم زندگی میکردیم . آن روز به دخترم گفتم بیا با هم به بیرون برویم برای خرید . بیرون دیدم دو تا سرباز هی پلاکها را نگاه میکنند . #به یاد پسرم رفتم کنارشان گفتم «مادرتان به قربانتان برود»😔
اما هنوز چشمم دنبال آنها بود تا اینکه جلوی در خانه ما رسیدند و از همسایه ها پرسیدند خانه زوریک مرادی🥀 اینجاست ؟ تا کلمه مرادی🥀 را شنیدم به دنبال آنها دویدم و گفتم : شما دوستانش هستید ؟ من مادرش هستم
یکی از این دو سرباز گفتند : مرد در خانه دارید ؟ این را که شنیدم دیگر بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم و متوجه شدم قضیه از چه قرار است»
@tafahos5
آن وقتها نتوانستم بفهمم که شوهرم واهان ، چقدر از به دنیا آمدن زوریک خوشحال شده ؛ چون تفاوتی در مهر و محبتش به زوریک🥀 و فرزندهای قبلی نمیدیدم . عمق علاقه اش به زوریک را وقتی فهمیدم که بعد از شهادت🥀 او ، سکته کرد و شانزده سال در خانه زمینگیر شد. 😔
من و چهار خواهرش ، به زوریک🥀 خیلی محبت میکردیم ؛ خیلی زیاد . تنها پسرخانواده بود و همه جوره هوایش را داشتیم . بچه خیلی درسخوان و باهوشی بود . در تمام مقاطع تحصیلی اش شاگرد اول شده بود.
گفت من هیچوقت از ایران نمیروم . دوست دارم به #خاک وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم . گفتم مگر من میگذارم #تنها پسرم به سربازی برود ؛ اما هر طوری بود ؛ #توانست دل من را نرم کند و رضایتم را بگیرد و به خدمت سربازی برود.😔
سال ۵۸ عازم خدمت سربازی شد و سه ماه آموزشی اش را در شاهرود گذراند . بعد از سه ماه آموزشی ، زنگ زد که دوره ی سربازی ام افتاده است ارومیه و قرار است با قطار برویم ارومیه.
@tafahos5