eitaa logo
شهدا
379 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
49 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎋بسم رب الشهدا و الصدیقین 🎋 ✨قــرار عاشقی✨ امام خامنه ای(مدظله العالی): امروزفضیلت زنده نگه‌ داشتن نام،یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌷ــهادتـــــ نیست. شهیدان رانیازی به گفتن و نوشتن نیست،آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند بازهم ساعت به وقت قـرار تپـش قلبــ❤️ـهاست ... برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان خلق کردند .@tafahos5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرادیان ، اولین شهید ارمنی دفاع مقدس🥀 در سال ۱۹۶۰ میلادی ، (۷ تیرماه سال ۱۳۳۹) در حشمتیه تهران در خانواده ای ارمنی متولد شد. و در دامان پر مهر و محبت پدر و مادری مهربان بزرگ شد. شهید🥀 ۲۰ ساله و مجرد. ۵ فرزند بودند ، ۴ خواهر و ایشان تک پسر خانواده بود. یک ارمنی اصیل اراکی بود و بستگان نزدیکش در شهر اراک ساکن بودند و خانواده شهید🥀در تهران. پدرش راننده کامیون و مادرش خانه دار بودند. دوران کودکی را پشت سرگذاشت و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه «ساهاکیان» و متوسطه را در دبیرستان «کوشش مریم» گذراند ، شیفته ورزش بود و همیشه فوتبال بازی میکرد. بعد از این که در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کرد و پذیرفته نشد ، برای جلوگیری از هدر رفتن وقتش و برای انجام وظیفه شهروندی خود در قبال میهنش ایران که در جنگی تحمیلی قرار داشت به خدمت سربازی رفت. و ایشان از آنجا به پادگانی واقع در منطقه جنگی پیرانشهر اعزام شد و با وظیفه شناسی و از خودگذشتگی خود محبوبیتی بسیار به دست آورد. @tafahos5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در ۱۴ اکتبر ۱۹۸۰‌ (۱۹ مهر ۱۳۵۹)‌ در سنگر بود و آماده برای شلیک خمپاره که پادگانشان هدف بمبارانهای پیوسته هواپیماهای دشمن قرار گرفت و یکی از بمبها در سنگر آنها منفجر شد و شهید زوریک مرادیان🥀به شهادت رسید. ایشان نخستین شهید ارامنه در جنگ بود به همین علت ، تمام ارامنه ایران از شهادتش🥀 به طور غیر منتظره‌ای یکه خوردند و موجی از درد و اندوهی عمیق بوجود آمد. پس از شهادتش🥀جمعی از دوستانش تیم فوتبالی به نام ایشان تشکیل دادند . این در بازیهای سراسری ارامنه که توسط باشگاه فرهنگی و ورزشی «آرارات» هر ساله برگزار می‌شد و دیگر مسابقات ورزشی ، شرکت میکرد. پیکرش با حضور مردم در جایگاه ویژه شهیدان🥀آرامگاه ارامنه «نور بوراستان» تهران به خاک سپرده شد. مدتی پس از شهادتش ، پدر و مادرش نامه‌ای از شهید🥀 که از پادگان به نشانی آنان فرستاده بود دریافت کردند . در این نامه از اوضاع و احوال خود در پادگان نوشته بود. @tafahos5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و از والدینش خواسته بود که چونان شهروندانی وظیفه شناس و آگاه از خطرات و تهدیدات دشمن بر ضد میهن ، همواره وضعیت جنگی حاکم بر کشور ، بخصوص مقررات خاموشی شبانه را رعایت کنند و به هواپیماهای بمب افکن دشمن فرصت جهت‌ یابی ندهند. چون بستگان نزدیکش در شهر اراک ساکن بودند ، در کلیسای «مسروپ مقدس» آن شهر نیز مجلس ترحیمی توسط هیأت کلیسا و مدرسه آن شهر وابسته به خلیفه‌گری ارامنه تهران به مناسبت شهادتش🥀 برگزار شد. پدرشهید🥀 هم به یاد بودش فعالیتهای گسترده‌ای در ساخت و ساز و سر و سامان دادن جایگاه ویژه شهیدان🥀 آرامگاه «نور بوراستان» تهران انجام دادند. به روایت از مادرشهید🥀 : ۵ فرزند داشتم ، ۴ دختر و زوریک🥀تنها پسر زوریک🥀بعد از طی کردن دوران دبیرستان این امکان را داشت که با تحصیلی به خارج از کشور مهاجرت کند ، اما این بورسیه را نپذیرفت و لباس مقدس سربازی را پوشید.😔@tafahos5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از طی سه ماه دوره آموزشی در شاهرود به «لشکر ۶۴ ارومیه» منتقل شد . سرانجام ۱۹ مهر ۱۳۵۹ در جبهه و زمانی‌ که زوریک در سنگر انفرادی خود برای شلیک خمپاره آماده میشد ، بمباران هواپیما‌های دشمن ، سنگرش را مورد هدف قرار دارد ، در اثر شدت جراحات حاصل از ترکشهای بمب به‌ شهادت🥀 میرسه.😔 باشهادت «زوريك»🥀كوچه‌­اي كه در محله «حشمتيه» (سردار آباد) در آن ساكن بودیم ، در سوگ فرو رفت.😔 همسايگان مسلمان اطراف منزلمان دسته دسته با گريه همدردي خود را اعلام ميكردند. ما آن زمان همه اقوام در یک خانه بزرگ پیش هم زندگی می‌کردیم . آن روز به دخترم گفتم بیا با هم به بیرون برویم برای خرید . بیرون دیدم دو تا سرباز هی پلاکها را نگاه میکنند . یاد پسرم رفتم کنارشان گفتم «مادرتان به قربانتان برود»😔 اما هنوز چشمم دنبال آنها بود تا اینکه جلوی در خانه ما رسیدند و از همسایه­ ها پرسیدند خانه زوریک مرادی🥀 اینجاست ؟ تا کلمه مرادی🥀 را شنیدم به دنبال آن­ها دویدم و گفتم : شما دوستانش هستید ؟ من مادرش هستم یکی از این دو سرباز گفتند : مرد در خانه دارید ؟ این را که شنیدم دیگر بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم و متوجه شدم قضیه از چه قرار است» @tafahos5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن وقت­ها نتوانستم بفهمم که شوهرم واهان ، چقدر از به دنیا آمدن زوریک خوشحال شده ؛ چون تفاوتی در مهر و محبتش به زوریک🥀 و فرزندهای قبلی نمی­دیدم . عمق علاقه ­اش به زوریک را وقتی فهمیدم که بعد از شهادت🥀 او ، سکته کرد و شانزده سال در خانه زمین­گیر شد. 😔 من و چهار خواهرش ، به زوریک🥀 خیلی محبت می­کردیم ؛ خیلی زیاد . تنها پسرخانواده بود و همه جوره هوایش را داشتیم . بچه خیلی درس­خوان و باهوشی بود . در تمام مقاطع تحصیلی­ اش شاگرد اول شده بود. گفت من هیچوقت از ایران نمی­روم . دوست دارم به وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم . گفتم مگر من می­گذارم پسرم به سربازی برود ؛ اما هر طوری بود ؛ دل من را نرم کند و رضایتم را بگیرد و به خدمت سربازی برود.😔 سال ۵۸ عازم خدمت سربازی شد و سه ماه آموزشی­ اش را در شاهرود گذراند . بعد از سه ماه آموزشی ، زنگ زد که دوره­ ی سربازی­ ام افتاده است ارومیه و قرار است با قطار برویم ارومیه. @tafahos5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا