تفکّر قرآنی _ زبان قرآن
احمد همهی جملاتش را دو بار تکرار میکند، اگر حرفهایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه میشوید که انگ
💌 داستانی بسیار زیبا و عجیب
به نقلی، از همسرِ مومنِ آل فرعون
یکی از شخصیت های #قرآن_کریم
ابن عباس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت کرده است که: وقتی در معراج بودم، رایحه و بوی بسیار خوش و نیکویی به مشامم رسید! به جبرییل گفتم: این چه بویی است؟! جبرییل گفت: این رایحه و بوی خوب، مربوط به آرایشگر آل فرعون و فرزندان اوست!
صیانه به نقلی همسرِ مومن آل فرعون که در #قرآن نام او آمده، در عشقِ خدا شعله میکشید. روزی صیانه مشغول آرایش و شانه کردن موی دختر فرعون بود که ناگاه شانه از دستش بر زمین افتاد، او وقتی آن را برداشت گفت: «بسم الله» و ماجرا از همین جا آغاز شد!
دختر فرعون به او گفت: آیا پدر مرا میگویی؟ صیانه گفت: خیر، بلکه کسی را می گویم که پروردگار من و پروردگار تو و پدر توست. دختر فرعون گفت: حتماً این حرف تو را به پدرم خواهم گفت. صیانه هم گفت: بگو، من هیچ ترسی ندارم.
دختر فرعون این جریان را به پدرش گفت. فرعون آتش خشمش مشتعل گشت و دستور داد صیانه و فرزندانش را حاضر کردند. فرعون به او گفت: پروردگار تو کیست؟ صیانه گفت: پروردگار من و پروردگار تو الله جلّ جلاله است.
هرچه فرعون خواست او را از این عقیده منصرف کند نتوانست. به او گفت: اگر از این عقیدهات دست برنداری، تو و فرزندانت را در آتش میسوزانم! صیانه گفت: بسوزان، مرا باکی نیست، فقط از تو میخواهم که پس از سوزاندن، استخوانهایمان را جمع کنی و آنها را دفن نمایی. فرعون گفت: این خواستهات را به خاطر حقّی که بر ما داری اجابت میکنم.
فرعون دستور داد تنوری از مسّ ساختند و در آن آتش افروختند! یک پسر او را در آتش انداختند تا پاک بسوخت و آن زن نظاره میکرد و یکیک بقیّهی فرزندانش را نیز در آتش انداختند تا این که نوبت به طفل شیرخواره رسید. حالِ صیانه منقلب گردید: در آن حال کودک شیرخواره به زبان آمد و گفت:
ای مادر! صبر کن که تو بر حقّ هستی و بین تو و بهشت یک گام بیشتر نیست. پس طفل را با مادرش در تنور انداخته و سوزاندند.
گر ببینی یک نفَس حُسنِ ودود
اندر آتش افکنی جان و وجود...
🆔 @tafakkor_qurani
🆔 @grat1401