درست به همان اندازه که زبان قرآن آشکار است، به همان اندازه رازگونه و ناآشکار است! #زبانِ_قرآن تابلویی است که حقیقت در آن آشکار میشود، امّا این درحالی است که حقیقت هیچگاه آشکار نیست!
اگر کفّار #زبان_قرآن را بخوانند، نمیتوانند آن را یاد بگیرند! یعنی این زبان، زبان آشکاری نیست که هرکسی با هر غرضی بتواند در آن قرار بگیرد. زبان قرآن، زبانی صریح نیست...
گاهی مینشینیم برای آمریکا نقشه میکشیم؛ اگر این نقشه بهدست آمریکاییها برسد، نمیگذارند ما به اهدافمان برسیم؛ امّا #زبان_قرآن این طور نیست. زبان قرآن زبانی آشکار نیست، زبانی ناپیداست...
#زبانِ_قرآن در عینِ حالیکه جهان را برای انسان آشکار میکند، ولی آشکار و صریح نیست! برای اینکه به فهمِ زبان قرآن برسیم، باید یک "اُنسی" با آن داشته باشیم تا زبان برایمان آشکار شود. زبانِ قرآن، یک زبانِ اشاره است، که توضیح خواهیم داد که زبانِ اشاره چیست...
@tafakkor_qurani
#زبان_قرآن، زبان آشکاری نیست، امّا به واقعیتهایی "اشاره" دارد و حقایق را آشکار میکند.
یکی از موانعِ رجوعِ ما به #قرآن همین است! ما گاهی میگوییم: باید یکی بیاید و توضیح دهد که در قرآن چه چیزی نوشته شده است! بالاخره من چهطور بفهمم که قرآن چه میخواهد بگوید؟ چرا قرآن تکلیفِ ما را روشن نکرده است؟ قرآن باید صریح با ما سخن بگوید، این همه بالا و پایینِ #زبانِ_قرآن برای چیست؟ چرا قرآن با ما به طور مرسوم حرف نمیزند؟ چرا قرآن اینطور با ما حرف میزند؟
ما دنبال این هستیم که قرآن صریح حقیقت را به ما بفهماند؛ یعنی صاف به ما بگوید حقیقت چیست؟ وقتی تصوّرِ ما از حقیقت اینگونه است، نمیتوانیم با #زبان_قرآن رابطهای برقرار کنیم و با قرآن فاصله میگیریم!
مثلاً گاهی سوال میشود که چرا در #قرآن داستانِ حضرت موسی علیهالسّلام از اوّل تا آخر یکجا و به طور کامل بیان نشده و هر جزئی از داستانِ حضرت موسی، در یک قسمتی از قرآن بهطور جداگانه آورده شده است! اینجاست که چون دنبالِ آن تصریح در #قرآن میگردیم و قرآن هم آن صراحت را ندارد و آنرا نمیفهمیم، میگوییم که قرآن را تنها برای ثوابش میخوانیم!
#قرآن برای ما کتابی نیست که اگر ما با آن روبرو نشویم چیزی از دست میدهیم! میگوییم: اگر قرآن بخواهد بهدرد ما بخورد، باید یکی بنشیند سرتاسر آنرا بخواند، حرفهای آن را استخراج کند و بگوید که قرآن چه میخواهد بگوید!
عجیب است که حضرت امامخمینی رضوان الله علیه در جایی میفرمایند: ما، مردم را از ارتباط با #قرآن، بهجهت تفسیر به رأی ترساندهایم! یعنی گفتهایم مردم در مواجهه با قرآن تفسیر به رأی میکنند و به همین خاطر باید عدّهای بیایند، حرفهای قرآن را استخراج کنند و به مردم ارائه دهند!
حضرت امام رضوان الله علیه میفرمایند: اتفاقاً همین عمل، باعثِ مهجورشدن قرآن شده است! در واقع ما با این عمل، همان ارتباط ساده ای که مردم با قرآن داشتند را از آنها گرفتیم!"
@tafakkor_qurani
#زبانِ_قرآن زبانی است که همه باید با آن مأنوس شوند و همه میتوانند با آن یک ارتباط و درکی از آن داشته باشند. ارتباط با قرآن تنها موکول به این نیست که عدّهای بیایند و آن را تفسیر کنند و اینکه تنها راهِ ارتباطِ ما با قرآن، تفسیر باشد!
همه باید در اُنس با زبان #قرآن قرار بگیریم. در اُنس با زبانِ قرآن است که ما جهانِ پیرامون خود را میشناسیم. تفسیرنوشتن کار مفسّر و کار علماست، ولی اُنس با زبانِ قرآن، برای ما یک نوع نگاه به جهان پیش میآورد و این چیزی است که همه باید با آن روبرو شویم.
ما تصوّرمان این است که باید حقیقت را از قرآن استخراج کنیم، گزارههای آن را بنویسیم، به همدیگر یاد بدهیم، بگوییم این حاصل قرآن است، نه! زبان قرآن زبانی است که اصلاً قرار نیست در آن اینگونه تصریح شده باشد!
ما در اُنس با #قرآن، رموزی از عالَم را کشف میکنیم و رمز هم رمز است. یک رمزی برای شماست، رمزی برای من است. رمز و راز چیزی نیست که من و شما بخواهیم به همدیگر بگوییم، یعنی: اکنون من نمیتوانم یک رازی را به شما بگویم؛ راز امری نگفتنی است و اگر راز گفتنی باشد که دیگر راز نیست!
همه در ارتباط با #قرآن، راه و رازِ خودشان در زندگی را برای خودشان آشکار میکنند و این درحالی است که نمیتوانند این را به فرد دیگری بگویند و قابل گفتن برای شخصی دیگری نیست!
این نوع تلقّی ما که میخواهیم حقیقت را کسی خیلی صریح برای ما بگوید، باعث میشود که #قرآن یک گوشهای باشد و ما هیچوقت با آن کاری نداشته باشیم! ما هم دنبال کتابی هستیم که همهی چیزها را برای ما گفته باشد.
ما باید آرامآرام متوجّه بشویم که؛ اکنون ما نمیفهمیم #قرآن چیست و درکی از آن نداریم، ولی باید مدام با آن اُنس بگیریم تا راهی برایمان باز شود. در این اُنسگرفتن، در این خواندن، گویا آرامآرام یک نگاهی به دست میآوریم، آرامآرام میبینیم که عجب! این آیه چقدر به امروزِ من ربط داشت و چقدر مسألهی امروز من را زیبا بیان کرد.
@tafakkor_qurani
اگر ما در اُنس با قرآن پیش برویم، آرامآرام #زبانِ_قرآن برایمان آشکار میشود. قرآن کریم از سُنن عالم سخن میگوید. سنّتهایی که ظاهری دارند و باطنی و به کمک آن زبان است که میتوان نحوهی زندگیکردنِ اصیل یعنی زندگیکردن در سنّتهای الهی را بدست آورد.
باز وقتی ما از سنّتهای الهی صحبت میکنیم، فکر میکنیم این سنّتها مثل قوانین فیزیک و ریاضی است! مثلاً قانون یک این است که مثلاً اگر این کار را انجام بدهی، این اتّفاق میافتد. ما فکر میکنیم سُنن الهی هم همینطور است! نه سُنن الهی سنن الهی است؛ یعنی خداست که آن سنّت را جاری میکند.
نمونهاش را در قصهٔ حضرت یونس علیه السّلام میبینیم. حضرت یونس میبینند که میخواهد عذاب بیاید و این یعنی: حتماً عذاب میآید! حضرت تا این را میبینند میگویند: ما رفتیم! میگویند کجا رفتی؟! مگر عذاب آمده بود؟ میگوید نه! انگار که آمده بود! میگوید خب قصّه این است که انگار عذاب آمده است. گویا که آمده، شاید که آمده، کجاست عذاب؟ [خدا] که میگوید آمده پس حتماً آمده است. خدا میگوید نه! من خدا هستم، تو که خدا نیستی!
برای مثال در قرآن میفرماید: کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیام روزه بر شما نوشته شده و واجب است است، بعد آخر آیه میفرماید: لَعَلَّکُم تتّقون، شاید که تقوا بهدست بیاورید. ما میگوییم یکی از قواعد این است که روزه بگیریم که تقوا بهدست بیاوریم. میگوید نه! مگر سوئیچ است که تا روزه گرفتی به شما تقوا بدهند!؟ روزه که میگیری شاید به شما تقوا بدهند! میگوید: در انتظار باش که به شما تقوا بدهند، ولی در این وجه که ما تلقّی میکنیم، ما همیشه طلبکار خدا میشویم!
یعنی میگوییم: خدایا ما روزه گرفتیم پس باید تقوا بدهد! به یک توهّمی هم دچار میشویم که میگوییم: چون روزه میگیریم پس تقوا داریم! ولی این درحالیکه #قرآن میفرماید: باید روزه بگیری شاید متّقی شوی! ولی نماز و روزه برای ما به یک سری مناسک تبدیل شده اند! میگوییم هرکس روزه گرفت باتقواست، ما روزه گرفتیم، پس باتقواییم! پس ماها که روزه میگیریم اهل تقواییم و سایرین که روزه نمیگیرند اهل تقوا نیستند!
امّا #زبان_قرآن وقتی میخواهد از این سنّت حرف بزند میگوید: تو در این راه و این انتظار قرار بگیر، به امید اینکه خدا به تو لطف کند و از فضلش به تو تقوا بدهد.
@tafakkor_qurani
امروزه وقتی ما از سنّتها حرف میزنیم، متاسّفانه با قرآن به سنّتها نگاه نمیکنیم که قرآن چطور دارد این سنّتها را بیان میکند؟ ما قطعیِ منطقیِ امروزی به آن نگاه میکنیم!
سنّتهای الهی قطعی هستند، منتها آن نگاهی که ما امروز به قطعیبودن داریم با نوع نگاه اصیل برای شناخت سنّتهای قرآن خیلی متفاوت است! اگر بخواهم راجعبه قطع و ظنّ و اینها حرف بزنیم، وارد بحثهای اصولی میشویم و سرفرصت میتوان راجع به قطع و ظنّ شیخ انصاری حرف زد.
امروزه ما، قطعیبودن را به شکل "فیزیکی و مکانیکی" میفهمیم! مثلاً میگوییم: این سوئیچ را که بزنی، فلان چراغ روشن میشود! ولی مردم قدیم به انتظار روشنایی بودند و میگفتند: این خداست که جهان را روشن میکند، ولی ما میگوییم: نه! روشن کردن این دنیا که کاری ندارد! سیمکشی میکنیم و یک کلید و لامپ وصل میکنیم، با زدن کلید همه جا روشن میشود!
عالَمی که ما امروزه در آن زندگی میکنیم، عالَمی است که همهچیز را میخواهیم صفرویکی و قطعی ببینیم! بههمیندلیل وقتی در بیابانی تاریک و ظلمانی تنها شدیم، چون هیچ سوئیچی نیست که آن را روشن کنیم، از روشنایی ناامید و میگوییم: تاریکی سرنوشت محتومِ ماست و حالا مثلاً یک شیری هم میآید و من را میخورد و یا یکی هم قصد کشتن من را میکند! آنوقت قبل از این اتّفاقات، فرد سکته میکند یا خودش را میکُشد!!
چرا در جهانِ قدیم آدمها در تاریکی سکته یا خودکشی نمیکردند، طرف خودش به بیابان میرفت و شب را آنجا میگذراند؟ چون روشنایی برای او یک مسألهی قطعی نبود و در انتظار روشنایی بود...
ما با #زبان_قرآن است که میتوانیم به سُنن الهی وقوف پیدا میکنیم و با قرآن است که میشود به سُنتهای خداوند متذکّر شویم.
@tafakkor_qurani
شناختِ سنّتهای الهی با محوریت #قرآن، با شناخت قواعدی مثل قواعد ریاضی و فیزیک خیلی متفاوت است! امروزه در دنیایِ ما، همهچیز در یکسری قاعدهمندی خاصّی است! حال باید پرسید: پس خدا کجایِ این قواعد امروزین قرار دارد؟
آیا امروز ما احساسمان این هست که این جهان دیگر در پایان راهِ خود به سر میبرد؟ آری این جهان دیگر در انتظار حضرت بقیّت الله علیه السّلام و منتظر شکوفاییِ خودش است، امّا متاسّفانه ما به شکل دیگری آن را میبینیم و به نحوهی حقیقی آن را نمیبینیم!
سالها پیش، رهبرمعظّم انقلاب اسلامی در پیامی به انجمنهای اسلامی در اروپا فرمودند: تنها سخنِ امیدوارانه در جهان امروز این است که میگویند جهان در آستانهی ظهورِ یک پدیدهی یکتا در تاریخ است...
افقِ نگاهِ ما به جهان، افقی با آینده ای بقیّت اللّهی است که از همان نوع نگاهِ خاصّ به سُنن الهی است که در #قرآن آمده است، اما بشر امروز سُنن الهی را به یک سری قواعدِ اینجهانی تنزّل میدهد!
امروزه ما میگوییم: اگر این کار را کردی، حتماً اینطور میشود! ولی به عنوانِ مثال خدا در قرآن میگوید: اگر روزه گرفتی "شاید" تقوا بهدست بیاوری! یک خدایی هست و اوست که باید تو را به تقوا برساند، به خودت هیچ امیدوار نباش، به خدا امیدوار باش، از خودت مأیوس باش و به خدا امیدوار باش. این چیزی است که ما میتوانیم با #زبان_قرآن آنرا بهدست بیاوریم.
#زبان_قرآن زبان آشکارکنندهی سنّتهای الهی است و با آن چیزی که سنّتها و قواعد را از طبیعت استخراج میکنیم متفاوت است! قرآن به شکل دیگری ما را با سُنن الهی روبرو میکند و آن شیوهی قرآنی، غیر از آن فهمِ رایجی است که ما از قواعد و سُنن الهی داریم!
@tafakkor_qurani
یک بچّه را در نظر بگیرید؛ اگر نتواند زبان باز کند و حرف بزند، انگار که هیچ کاری نمیتواند انجام دهد و نمیتواند رابطهای برقرار کند!
اگر بخواهیم کودکمان زبان به تکلّم باز کند، آیا به او دستور زبان و ادبیاتِ فارسی یاد میدهیم؟ نه! پدر و مادر شروع میکنند با او صحبت کردن. ما چون طفلی هستیم که خدا میخواهد زبانِ ما را به #زبان_قرآن باز کند.
ما یک دلواپسی نسبت به کودکِ خود داریم و آن این است که میگوییم: اگر کودکِ من حرف نزند، انگار آدم نیست و نمیتواند در این زمانه کارهایِ خود را به سامان برساند و در واقع، نسبتِ #قرآن با انسانها انگار یک چنین نسبتی است!
انسان باید زبان باز کند و بتواند درست حرف بزند؛ حالا یعنی عربی حرف بزند؟! باید ادبیات عرب یاد بگیرد؟ ما وقتی با فرزندمان فارسی حرف میزنیم، مگر میخواهیم به او ادبیات فارسی یاد بدهیم؟ میخواهیم او بتواند حرف بزند و ارتباط برقرار کند.
انگار که قرآن میخواهد بگوید: تو گنگ هستی، تو نمیدانی قضیه چیست، الّا اینکه با #زبان_قرآن شروع به تکلّم کنی. اینجا مقصود عربی نیست، هرچند که قرآن جز به عربی نمیتوانسته بیاید.
بشر با زبانِ عربی نسبت دارد. آن چیزی که خدا میخواهد به بشر بدهد، با زبانِ عربی نسبت دارد، لذا در نماز، هر زبانی که داری، باید اذکار را به زبانِ عربی بگویی!
در بحث ترجمهی #قرآن هم همینطور است؛ هرچند که ترجمهی قرآن را میخوانیم، ولی آخرش باید قرآنخواندن را یاد بگیریم، آخرش باید همین قرآن را بخوانیم؛ نه اینکه به فارسی ترجمهاش کنیم، بعد بگوییم این قرآن است و این آیه میخواست این را بگوید! میگوید نه! اینطور نمیشود!
انسان باید در یک نسبتی با قرآن قرار بگیرد تا بتواند تکلّمکردنِ با #قرآن را یاد بگیرد. تکلّم به قرآن یعنی: روبروشدن با یک عالَم و در تمنّای زبانی هستی بودن تا از حقیقتِ هستی با تو سخن بگوید.
@tafakkor_qurani
اگر زبانِ اصیل، گزارشگرِ حقیقت است و اگر دورانِ ما، دورانِ تکنیک و به حجاب رفتنِ حقیقت میباشد! در این زمانه، بهترین راهی که ما در مقابلِ خود داریم #زبان_قرآن است.
هوشیاری و تفکّر اقتضا میکند که مواظب باشیم #زبان_قرآن را گم نکنیم، زیرا اگر زبانی اصیل نباشد، دیگر گزارشگری از آن حقیقتی که قرار است راهِ نجات را به ما نشان دهد، وجود نخواهد داشت!
@tafakkor_qurani
مسلّم است، هر اندازه بهتر متوجّه جایگاه و خاستگاه #زبان_قرآن باشیم، به همان اندازه رویکرد ما به قرآن بهتر خواهد بود و متوجّه نحوهی «بودنی» میشویم که آیات الهی به آن اشاره دارد و آن را در مقابل ما میگشاید.
ما باید آمادهی حضوری شویم که #قرآن بناست در ما ایجاد کند، تا اینکه از همان ابتدا بدانیم گمشدهی ما در نسبت به قرآن چیست و #قرآن به عنوان کلام الهی چه انتظاری از ما دارد؟
@tafakkor_qurani
📁 #سلسله_مباحث_تفکّر_قرآنی
📁 #ادامه_قبل_مطلب_شماره ۴
▫️من احساس میکنم همهی این مباحث را میشود ذیل این مسألهی فکری یا موانع فکریِ ما نسبت به قرآن طبقهبندی کرد و گفت: ما باید متوجّه شویم که این قرآن و #زبان_قرآن چیست؟
▫️البته شاید بگوییم که خود #قرآن هم بهآرامی زبانِ خودش را به ما نشان میدهد، امّا دستِکم شاید اگر مقداری روی این موارد بحث کنیم، شاید آمادگی بهتری برای اینکه قرآن هم خودش را به ما نشان دهد پیدا کنیم.
▫️حالا اوّلین بحثی که در این متن خدمت دوستان هست، بحث #زبان_قرآن اصیلترین زبان است که استاد طاهرزاده سعی میکنند این را در یک نکاتی تبیین کنند که زبان قرآن اصیلترین زبان است.
▫️این به این معناست که گویی اگر قرآن نبود بشر زبان نداشت! یعنی گویا زبانِ بشر در پرتو #زبان_قرآن باز شده است. حالا ممکن است شما بگویید این همه سال قرآن نبوده است و مردم زبان داشتند، قضیه چیست؟ در این باره کمکم در متن صحبت میکند...
🆔 @tafakkor_qurani
🆔 @grat1401
✉️ #زبان_قرآن از آن جهت که زبانِ فطرت است، جایگاهِ وجودِ ماست و میتوانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بینِ خود و آنچه #قرآن در مقابل ما میگشاید در رفت و آمد باشیم.
✉️ این نحوهای از اُنس و نزدیکی با خود و حقیقت است از آن جهت که #زبان_قرآن موجبِ بسطِ وجودِ انسان میگردد تا خود را نسبت به همهچیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکانِ تحقّق آن با اُنس با #قرآن فراهم میشود.
✉️ من یک مواجههای را که به صورت معمول با زبان داریم میگویم تا زبانِ فطرتی که اینجا میگویند یک مقدار آشکارتر شود. من حالا با دو مثال که یک مقداری با هم تفاوت دارد، سعی میکنم این نکتهی زبانِ فطرت را بگویم.
✉️ مسألهی اصلی این است که همهی ما این را قبول داریم که فطرت داریم. بحثهای کلامی و… را کنار میگذاریم، امّا یک نکتهای شاید همیشه برای ما جای سؤال دارد که، بالاخره این فطرت چیست و این فطرت کجا به کار ما میآید و ما کجا میتوانیم سراغ فطرت برویم!؟
✉️ شاید بگوییم در بیانهای مرسومی که داریم این است که، راهِ سعادتِ بشر از فطرتش آغاز میشود؛ یعنی اگر بشر بتواند به فطرت برگردد، این بشر راهِ سعادت و کمال را طی میکند؛ نکتهٔ عجیب این است که پیدا شدن این فطرت با #زبان_قرآن شدنی است.
📁 #سلسله_مباحث_تفکّر_قرآنی
📁 #ادامه_قبل_مطلب_شماره ۵
🆔 @tafakkor_qurani
🆔 @grat1401
🔸 #زبان_قرآن از آن جهت که زبانِ فطرت است، جایگاهِ "وجود" ماست و میتوانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن، به کمتر از آن قانع نباشیم.
🔸 ما میگوییم: در یک دنیایی هستیم که در این دنیا، وجودِ ماها برای همدیگر منتفی شده است! ماها تنها سروکاری که با همدیگر داریم، این نحوه تواناییهایی است که داریم! مثلاً ما میگوییم: من به زورِ بازوی او یا به هوش او نیاز دارم، امّا گاهاً وجودش را درنظر نمیگیریم! انسانها با نسبتی با همدیگر داشته باشند که، وجودشان معنادار باشد، نه کارهایی که برای همدیگر انجام میدهند!
🔸 اینجا مسأله فطری میشود. فطرت آن جایگاهی است که ماها در نسبتِ "وجودی" با همدیگر داریم نه در نسبت کارکردی و کاربردی برای همدیگر. مثلاً داریم که میگوید: «إنّی سِلمُُ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربُُ لِمَن حارَبَکُم» من در سلم هستم با آنکه با شما در سلم هست و در جنگ هستم با آنکه با شما در جنگ باشد.
🔸 دنیای امروز چگونه است؟ در دنیای امروز ما با هرکسی که با ما دشمن باشد، دشمن هستیم. با هرکسی که با ما دوست باشد، دوست هستیم. این حالت یعنی چه؟ یعنی اینکه ماها در نسبت نفع و ضرر شخصی و فردی داریم کار میکنیم! درواقع دین دارد به ما چه میگوید؟ دین میگوید که تو اگر بخواهی بودنِ آدمها برایت معنادار بشود، نباید نسبتِ "شخصی" را درنظر بگیری! باید نسبتش را با حقیقت در نظر بگیری. یعنی من دوست هستم با کسی که رجوع به حقیقت دارد و دشمن هستم با کسی که با حقیقت دشمن است.
🔸 حالا مثال دفاع مقدّس را بزنیم. ما در درون جنگ چه کار کردیم؟ وصیت شهید محمدی است که میگوید: ای برادر عراقی به خدا قسم اگر مرا هم بکشید در قیامت اگر خدا اذن دهد شفاعتت میکنم! ببینید قضیّه چیست؟ در میدان جنگ رفته است ایستاده و دارد میجنگد، ممکن است یا ایشان او را بکشد یا او ایشان را شهید کند؛ امّا دارد در این میان حقیقت را میبیند!
🔸 میگوید: یک امر بالاتری هست، من نسبتی که با تو دارم در نسبت با آن حقیقت است و در نسبت با همین جنگِ ظاهری که در اینجا وجود دارد نیست! همین است که شما میبینید بعد از چندسال که از دفاع مقدّس میگذرد، این اربعین پیش میآید حتّی آن شکنجهگر با آن کسی که شکنجه شده میتوانند کنار همدیگر بنشینند!
🔸 در واقع چه چیز اینجا بوده است؟ حقیقت ماجرا این دشمنی نبوده است؛ حقیقت ماجرا پیوند این آدمها با همدیگر بوده که البته در یک حجاب غلیظی مثل صدام و آمریکا این مخفی شده است. تو چه پیوندی برقرار کردی؟ یک پیوند فطری برقرار کردی. پیوند حقیقی برقرار کردی. در این پیوند بهجای اینکه کفِ روی آب را ببینی، اساس ارتباط را ببین و سعی کرد آن اساس ارتباط را حفظ کند.
🔸 میگویند: حضرت امام روزی هفت مرتبه #قرآن میخواندند! این هفت مرتبه قرآن خواندن، یکوقت هست که ما میگوییم ثواب میبردند، یکوقت قضیّه این است که من چگونه با این قرآن دارم زبانی پیدا میکنم دارم چشمی پیدا میکنم که جهان را در ساحت فطرت نگاه کنم. پیوندها را در ساحت فطرت نگاه کنم، میگوید که: #قرآن چنین چیزی است.
🔸 اُنس با #قرآن زبان و چشمی به ما میدهد که ما در ظاهرِ پدیدهها متوقّف نشویم و با قرآن بتوانیم، یک پیوندِ حقیقی با واقعیت پدیدهها بگیریم.
🆔 @tafakkor_qurani
🆔 @grat1401