به کف پاهایم.کفش ورزشی را محکم بادندان فشاری دادم سربازکه ازکتک زدنم خسته شدگفت بروداخل محوطه کمپ تاافسرودرجه داران کمپ بیان.رفتم داخل محوطه،بعداز چنددقیقه سیداحمدافسراطلاعاتی بعثی کمپ آمدموضوع فراربنده رابه او گفته بودن.سیداحمدمعرف بودبه(کج کلاه خان)که همیشه مثل یک گاو چران،کابل برق همراهش بود.بنده رابردندوسط اردوگاه وبه دیگراسرا گفت:این نفرنظم اردوگاه رابهم زده بایدتنبیه بشود.شروع کرد،به زدن باهمان کابلی که دردست داشت به قسمت گوشهایم وپشت گوشهایم. آنقدرزدکه حجم گوشهایم چندبرابر شد.حدودنیم ساعت طول کشیدتا دیگرافسران ودارجه داران وسربازان آمدن.همه جمع شدن درداخل اتاقی که مقابل کمپ بود.منم بردندهمونجا
افسرعراقی پرسید:چرامیخواستی فرارکنی.منم عربی نمیدانستم بااشاره گفتم،راننده خودروتخلیه چاه مرابرده.
حرفای مرامتوجه نمیشدن.یابه حرفام گوش نداد.بادستورافسرعراقی سربازهابامشت ولگدبهم حمله کردن.
بامشت میکوبیدن،به بدنم ومراپرت میکردن برای هم واین کارادامه داشت تااینکه افتادم روی زمین یکی از افسران به سربازی کنارش بودگفت: بروطنابوبیاور.طناب که آوردیک سرآن رابه چنگکی که درسقف بودبستند. ازسردیگرآن راهم به زانوهایم بستند مراسرنگون،یعنی(پاهابالا،سرپایین) به شقف آویزون کردند.سرم حدود۵۰تا۶۰ سانتی بازمین فاصله داشت.باکابل شروع کردن به زدن تمام بدنم.چون طناب رابه پاهام همراه بالباس نبسته بودن یواش یواش طناب ازشلوارنازکم جداشدوپیراهنم کناررفت وتمام بدنم برهنه کامل شد.درهمین حال که سربازعراقی داشت شلاق میزدمسئول ایرانی اردوگاه بنام جناب سرگرد ارومچی عزیزوگرامی شکنجه کردن مرامتوجه شده بودآمدبه افسران ودرجه داران متذکرشدوگفت این مهمان شماست.شمانبایدهمچنین رفتاری داشته باشید.جناب سرگردعزیز مراتب وبه فرمانده اردوگاه اطلاع میدهدچنددقیقه ای نگذشته که افسرعراقی فهمیدبودکه اوضاع داره خراب میشه به سربازتوپیدگفت:زود باش اونوبیاورپایین که فرمانده اردوگاه باخبرشده همین الان اینجاحاضرمیشه طناب راازپاهام بازکردن.افسرعراقی برای باردوم گفت:چرامیخواستی فرارکنی منم که عربی نمیدانستم. فقط اشاره کردم به خوردوتخلیه چاه.
چون حدودنیم ساعت ازسقف آویزون بودم.همین که میخواستم سرپابلندبشوم سرم گیج خوردبه زمین افتادم دونفرازهمان سربازان عراقی داشتندمرااززمین بلندمیکردندکه فرمانده عراقی اردوگاه به همراه جناب سرگردارومچی وچندافسرودرجه دارورسیدند.هنگامی که فرمانده عراقی اردوگاه به طنابی که ازسقف آویزون شده بودنگاه میکرد.فرمانده ایرانی روبه فرمانده عراقی کردوباطعنه گفت:درایران همچنین رفتاری بااسرای شماندارندفرمانده عراقی،باعصبانیت تمام فریادزدگفت:ایرانی هااسرای مارابه پشت خودرومی بندندومیکشند تازمانی که دوشقه شوندمنظورفرمانده عراقی اشاره به فیلمی بودکه درزمان جنگ دریکی ازکشورهای عربی برعلیه ایران ساخته بودند.فرمانده محترم
۱ آذر ۱۴۰۳
تسبیحاتحضرتزهرا(علیهاالسلام )
روبدونِ تسبیحبگید..!
بابندبندھایِانگشتکهبگی
روزقیامتهمینابهحرفمیان
شھادتمیدنکهباهاشونذکرگفتی...!
شھیدحمیدسیاهکالیمرادی
݁₊ ⊹ . ݁˖ . ݁⋆.˚✮✨✮˚.⋆. ݁₊ ⊹ . ݁˖ . ݁
۱ آذر ۱۴۰۳
پدرش میگفت: در تمام دوران زندگی یکبار نشده بود که چیزی از حسن بخواهم و او نپذیرد. هر روز موقع برگشتن از محل کار قبل از اینکه به خانه خودش برود ابتدا نزد من ومادرش میآمد و مدتی را به احوال پرسی از ما میگذراند و بعد به خانه خودش میرفت.
📸شهید مدافع حرم
#حسن_حزباوی
🗓شهادت ۱ آذر ۹۳
📿شادی روحشان #صلوات
#در_راه_فتح_قله_ایم
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
۱ آذر ۱۴۰۳
هدایت شده از احادیث ناب
دانلود+دعای+کمیل+صوتی+سید+مهدی+میرداماد.mp3
30.32M
▪️دعای کمیل
دعای کمیل برای رهایی از شر دشمنان، گشایش روزی و آمرزش گناهان فواید بسیاری دارد. این دعا را حضرت علی(ع) به کمیل بن زیاد نخعی تعلیم کرده است.
🔰 سید مهدی میرداماد
زمان : ۴۲ دقیقه
@ahadithenabe
۱ آذر ۱۴۰۳
۲ آذر ۱۴۰۳