🌷خاطرات همت:
🌿 همه کارهاش رو حساب بود.
وقتی #پاوه بودیم، هرروز صبح محوطه را آب و جارو میکرد،اذان میگفت و تا ما #نماز بخونیم، صبحانه حاضر بود.
🌺 خیلی #خوش_سلیقه بود. یک فرشی داشتیم که حاشیه یک طرفش سفید بود. انداخته بودم روی موکت.
وقتی دید،گفت: آخه عزیزمن! یه زن وقتی میخواد دکور خونه رو عوض کنه، با مردش مشورت میکنه و فرش را چرخاند، طوری که حاشیه سفیدش افتاد بالای اتاق.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 اگر به قطعیات و یقینیات دین #عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه، پی می بریم که از کدام یک از کارهایی که کرده ایم قطعا حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ما راضی است، و از چه کارهایمان قطعا ناراضی است.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🌷 خاطرات همت:
🌿 زنگ زده بود که نمیتونه بیاد دنبالم.
باید منطقه می موند.
خیلی دلم تنگ شده بود.
آنقدر اصرار کردم تا قبول کرد خودم برم.
من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.
وقتی رسیدم، کف آشپزخانه تمیز و همه میوه های فصل توی یخچال چیده شده بود.
کباب هم آماده بود روی اجاق، بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود، با یک نامه...
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 تمام لذتها روحی است و آن چه از لذات که در طیب و یا از راه نساء به صورت حلال تکوینا مطلوب است، بیش از آن و به مراتب بالاتر، در #نماز است.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 انسان چه قدر به #مرگ نزدیک است و در عین حال، چه قدر آن را دور می پندار و از آن #غافل است!
🌷 هر شب، در عوالمی از بزرخ می رویم که هیچ اختیارش دست ما نیست...
⭕️با این حال باز از مرگ غافل هستیم!
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 خدا کند در ما عشقی پیدا شود به مجموع #قرآن و #عترت،
1️⃣ تا اولا بتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکب از آن دو را بیابیم
2️⃣ و ثانیا در مقام پیروی و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماییم و بدانیم که آنها از هر معشوقی بیشتر شایسته عشق ورزی هستند.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🌷 خاطرات همت:
🌿 وقتی می آمد خانه، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض میکرد. شیر براش درست میکرد، سفره را می انداخت و جمع میکرد.
🌿 پا به پای من می نشست لباسها را می شست، پهن میکرد و جمع میکرد.
🌿 میگفت: تو بیش از این ها به گردن من حق داری
🌿 میگفت: من زودتر از جنگ تموم میشم و گرنه، بعد ازجنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چه طور جبران میکنم.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🌷 خاطرات همت:
🌿 دفترچه یادداشتش را باز میکرد و هرچی از شناسایی بهش میرسید، توی دفترچه اش مینوشت، ریز به ریز.
این کار شب تا صبحش بود.
🌿 صبح هم که ساعت چهار، هنوز آفتاب نزده، میرفتیم شناسایی تا نه شب. از نه شب به بعد تازه جلساتش شروع میشد.
🌿 بعضی وقتها صدای بچه ها در می آمد. همه که مثل حاجی اینقدر مقاوم نبودند...
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🌷 خاطرات همت:
🌿 حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد.
هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟
گفت: همینو
-واقعا؟جون حاجی؟
نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر میدیم
حاجی قاشق را برگرداند
بخدا فردا بهشون میدیم
حاجی همین طور که کنار میکشید گفت:
به خدا منم فردا ظهر می خورم!
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🌷 شهید همت:
🌿 نظیر #انقلاب_اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود. نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی...
🌿 ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🌷 شهید همت:
🌿 بچه ها از شدت عطش، قمقمه ها را میزدند لب هور، جایی که جنازه افتاده بود، و از همان استفاده میکردند.
🌿 حاجی روی یک تکه از پلهایی که آنجا افتاده بود سوار شد. هفت هشت تا از قمقمه های بچه ها دستش بود. با دست آب را کنار میزد و میرفت جلو؛ وسط آب، زیر آتش. آنجا آب زلال تر بود. قمقمه ها را یکی یکی پر کرد و برگشت...
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
🌷 شهید همت:
🌿 جهل حاکم بر یک جامعه، انسانها را به تباهی میکشد.
حکومتهای طاغوت مکمل های این جهلاند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند #رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و #امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و #شهادت است...
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان