#قطره_ای_از_بیکران_الهی
📌 مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود:
🔶 فرماندارکرمان در رژیم پهلوی در شب عید غدیر مجلس جشنی بر پا نمود.
🔷در آن مجلس «مردوخ»(1) نیز شرکت داشت.
مداح در ضمن خواندن اشعار و مدیحه سرایی درباره حضرت امیرمومنان(ع) به جریان بیرون آوردن تیر از پای مبارک آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار به آن اشاره کرد،
💠جناب آقای مردوخ که پای منبر نشسته بود رو کرد به آقای شهردار و با صدای بلند فریاد زد: «آقای فرماندار، آیا اینها افسانه نیست؟!»
🔶 فرماندار میگوید: اعتراض او در آن مجلس و در میان آن جمعیت مثل یک کوه بر سر من فرود آمد، با خود
🔷گفتم: شب غدیر است خوب است مستبشر و شادمان باشیم، و من پاسخ او را ندهم؛ ولی دیدم اگر جواب ندهم شکست اسلام و مذهب است. از سوی دیگر دیدم او عالم است و من از اهل علم نیستم، تا جواب کافی به او بدهم و یا بحث و مجادله نمایم.
🔵در این لحظه گویا به من الهام شد و یک مرتبه به ذهنم خطور کرد که بگویم: آقا شما قرآن خواندهاید؟
🔶 گفت: بله، گفتم: درباره این آیه چه میفرمایید که خداوند متعال میفرماید:
«فلما راینه اکبرته و قطعن ایدیهن»
چون زنان، یوسف(ع) را دیدند، او را بزرگ انگاشته و دستهای خود را بریدند.
🌸 زنان مصری در مجلس زلیخا جمال مخلوقی را دیدند، اینها کجا و تجلیاتی که برای حضرت امیر(ع) در نماز پیش آمد کجا؟!
🌼 آنها با دیدن جمال یوسف(ع) محو دیدار جمال او شدند و بیاختیار دستهای خود را بریدند، پس جا داشت حضرت امیرمومنان(ع) هم در حال نماز در برابر تجلیات انوار الهی و مشاهده جلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بیرون آمدن تیر از پای مبارکشان نگردد. با این سخن، «کانه القم حجرا» (گویی سنگ به دهان او انداختند) لذا سرش را به زیر انداخت و دیگر هیچ نگفت.
نقل میکنند: بیرون آوردن تیر از پای حضرت به ارشاد حضرت امام حسن(ع) بوده است
(1) از علمای عامه
📚در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص 24
🌿🌹🌹🌿🌹🌹🌿