هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 6⃣3⃣
به سمت مزار شهید هادی راه افتادیم
+ نرگسم گفتی چیز زیادی از شهید ابراهیم هادی نمیدونی
- اوهوم تقریباهیچی نمیدونم
+ شهید ابراهیم هادی
به
علمدار کمیل
شهرت داره
گمنام هستش
یه بار یکی از راویان جنگ تعریف میکرد
درمورد مرام ورزشکاری شهید هادی
صدای بلند گو دو کشتی گیر را برای برگزاری فینال مسابقات کشوری به تشک می خواند.
ابراهیم هادی با دوبنده ی ... .
محمود.ک با دوبنده ی ... .
از سوی تماشاچیا ابراهیم را می دیدم.
همه ی حدس ها بر این باور بود که ابراهیم هادی با یک ضربه فنی حریف را شکست خواهد داد.
ولی سرانجام ابراهیم شکست خورد.
در حین بازی انگار نه انگار، داد و بیداد مربی اش را می شنود.
با عصبانیت خودم را به ابراهیم رساندم و هر چه نق نق کردم با آرامی گوش می داد و دست آخر هم گفت: غصه نخور ولباس هایش را پوشید و رفت.
با مشت و لگد عقده هایم را بر در و دیوار ورزشگاه خالی کردم، خسته شدم نیم ساعتی نشستم تا آرام شدم و بعد از ورزشگاه زدم بیرون.
بیرون ورزشگاه محمود.ک حریف ابراهیم را دید که تعدادی از آشنایان و مادرش نیز دوره اش کرده بودند.
حریف ابراهیم بادیدن من صدایم کرد: ببخشید شما رفیق آقا ابراهیم هستید؟
با اعصبانیت گفتم : فرمایش .
گفت: آقا عجب رفیق با مرامی دارید، من قبل از مسابقه به آقا ابراهیم عرض کردم من شکی ندارم از شما می خورم ولی واقعا هوای ما را داشته باش . مادر و برادرم اون بالا نشسته اند و ما رو جلوی مادرمون خیلی ضایع نکن.
حریف ابراهیم زیر گریه زد و اینجوری ادامه داد: من تازه ازدواج کردم و به جایزه نقدی این مسابقه خیلی نیاز داشتم ... .
سرم رو پائین انداختم و رفتم .
یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم و به یاد لبخند اون پیرزن و اون جوون، خلاصه گریه ام گرفت.
عجب آدمیه ابراهیم... . این کلمه مرتضی برابر شد با رسیدنمون به یادمان شهید هادی
بازهم من گلاب ریختم و مرتضی شروع کرد به زمزمه این شعر
تنها کسانی شهید می شوند!
که شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
منیت را
تکبر را
دلبستگی را
غرور را
غفلت را
آرزوهای دراز را
حسد را
حرص را
ترس را
هوس را
شهوت را
حب_دنیا را...
.
باید از خود گذشت!
باید کشت نفس را...
.
شهادت درد دارد!
دردش کشتن لذت هاست...
.
به یاد قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه شلمچه و طلاییه و فکه...
الهی،قتلگاهی...
باید کشته شویم،تا شهید شویم!!
بايد اقتدا كرد به ابراهيم_هادی
+ نرگس جان خانم
بلند شو عزیزم
بریم کتاب بخریم
بعد به سمت خونه حرکت کنیم
- باشه چشم
نزدیک یادمان شهدای مکه
یه واحد فرهنگی بود
با مرتضی وارد واحد فرهنگی شدیم
+ سلام بردار
خداقوت
ببخشید یه نسخه
کتاب سلام بر ابراهیم میخاستم
* سلام بله یه چند لحظه صبر کنید
بفرمایید اینم کتاب
+ خیلی ممنونم
این کارت
لطف کنید بکشید
* قابل نداره برادر
+ ممنونم اخوی
سوار ماشین شدیم
- دستت دردنکنه آقا
کتاب باز کردم
- إه مرتضی صفحه اول کتاب
یه شعر هست
+ بلند بخون لطفا
منم گوش بدم
- باشه چشم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام حضرت ساقی سلام ابراهیم
سلام کرده ز لفت جواب می خواهیم
سحررسید و نسیم آمد و شبم طی شده
به شوق باده ی تو ما هنوز در راهیم
تیر به دست بیا که دوباره بت شده ایم
طناب و دلو بیاور که در چاهیم
هزار مرتبه از خودگذشتی و رفتی
هزار مرتبه غرق خودیم و می کاهیم
تو از میانه عرش خدا به ما آگاهی
و ما که از سر غفلت ز خویش ناآگاهیم
تو مثل نور نشستی میان قلب همه
دمی نظر به رهت کن چون پر کاهیم
زبان ماکه به وصف تو لال می ماند
ببین که خیر سرم شاعریم و مداحیم
صدای صوت اذان تو ،هست مارابرد
وگرنه ما از سر شب غرق ناله و آهیم
تمام عمر جوانی ما تباهی شد
امیدوار به رحمت و عفو اللهیم
خداکند شامل شفاعتت شویم ابراهیم
سراینده اکبرشیخی
از روابط عمومی مجتمع صنایع شهید ابراهیم هادی
تا برسیم قزوین تقریبا نصف کتاب خوندم
رسیدیم قزوین
- دستت دردنکنه خیلی این دو روز به زحمت افتادی
+ وظیفه ام بود خانم گل
- میای بریم خونه ما؟
+ نه عزیزم تورو میرسونم خونه
از حاج بابا تشکر کنم
بعد میرم خونه
⏪⏮ ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_واقعی
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
💢 در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد.
💢در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید.
💢آن زن را خداددادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
💢خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند.
💢 شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید.
💢 شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد.
💢 ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
💢 بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
💢 شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد.
💢 دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 7⃣3⃣
مرتضی اینا برای یه پروژه از طرف دانشگاه برده بودن نیروگاه هسته ای اهواز
زهرا هم شدیدا مشغول کارهای عروسیش بود
برای هم مسئولیت بسیج خواهران فعلا با من بود
داشتم پرونده یکی از خواهران کنترل میکردم که
آقای اصغری جانشین مرتضی صدام کرد
خواهر موسوی
- بله آقای اصغری
این لیست خواهرانی که مجاز به شرکت در طرح ولایت کشوری شدن
خدمت شما
باهشون هماهنگ کنید
دوره ۵ دیگه شروع میشه
- بله حتما
آقای اصغری
یه سوال
بله بفرمایید
- آقای کریمی مجاز شدن ؟
بله هم آقای کریمی هم آقای صبوری
اسامی نگاه کردم
من و زهرا هم مجاز شده بودم
اما فکر نکنم ما بتونیم بریم
با تک تک خواهران تماس گرفتم
و گزارش دوره بهشون دادم
من بخاطر امتحانام
زهرا بخاطر کارای عروسیش
دوره نرفتیم
دوره تو مشهد بود
تو فرودگاه داشتیم بچه ها را بدرقه میکردیم
- مرتضی خیلی مراقب خورد و خوراکت باش
+ چشم
- رسیدی به من زنگ بزن
+چشم
- رفتی حرم منم خییییلی دعا کن
+ چشم
- مرتضی مراقب خودت باشیا
+ نرگس چقدر سفارش میکنی
بخدا من بچه نیستما
۲۶-۲۷ سالمه
انقدر که تو داری سفارش میکنی
مامان سفارش نمیکنه
- آخه اولین بار دارم ازت دور میشم خوب نگرانتم
+ من فدات بشم
من گزارش دقیقه ای به شما میدم
- ممنون
تو خونه داشتم کتاب میخوندم
زهرا زنگ زد
- الو سلام آجی خانم
سلام داشتی چیکار میکردی
عروس جان ؟
- زهرا بیکاری ؟
آره
چطورمگه ؟
- میای بریم بدیم خیاطت برام چادر حسنا بدوزه
مطمئنی چادر حسنا میخای ؟
- آره مرتضی هربار تو چادر حسنا سر میکنی
خیلی خوشگل نگات میکنه
وا ؟
- والا
حالا میخام بدوزم
خیلی خوشش میاد
باشه
حاضر شو
میام دنبالت
رفتیم خیاطی
- خانمی لطفا طوری بدوزید که
تا پس فردا حاضربشه
سه روز دیگه
از مشهد میاد
میخام با این چادر برم
بدرقه اش
باشه حتما خانم موسوی
- ممنونم
تو فرودگاه منتظر بودیم پرواز بچه ها بشینه
زهرا با شیطنت گفت
مامان آمبولانس خبر کنیم
داداشم الان نرگس با چادر حسنا
ببینه غش میکنه
مادرجون: عروسم اذیت نکن
دسته گل گرفتم جلو صورتم
طوری که معلوم نباشه
منم
مرتضی وقتی منو دید
فقط با ذوق نگاه میکرد
امتحانای ترم چهارم من تموم شد
جشن فارغ التحصیلی مرتضی اینا هم برگزارشد
ومرتضی با معدل A دانشجویی نخبه اعلام شد
و از یک ماه دیگه برابر با ترم ۵ من
توی نیروگاه هسته ای نطنز شروع به کار میکرد
قراربود همزمان هم تو سپاه ناحیه قزوین شروع به کار کنه
تو خونه خودمون داشتم تحقیقم تایپ میکردم
که گوشیم زنگ خورد
یه نگاه ب اسم مخاطب کردم عروس داییم مائده سادات بود
دکمه اتصال مکالمه زدم
- الو سلام مائده جان
•• سلام عزیزم خوبی؟
آقامرتضی خوبه ؟
حاج آقا و عمه جان خوبن؟
- ممنون همه خوبن
شما چیکار میکنی ؟
پیداتون نیست ؟
این پسردایی ما کجاست ؟
پیدایش نیست
•• برای همین زنگ زدم عزیزم
فرداشب بیاید خونه ما
با عمه اینا
همه رو دعوت کردم
- ان شاالله خیره
•• آره عزیزم خیره
سید رسول داره میره سوریه
خواستم شب قبل از رفتنش
یه مهمونی بگیرم
- مائده جان
پسردایی
برای چی میره سوریه ؟
•• بعنوان مدافع حرم میره عزیزم
- توام موافقت کردی مائده؟
•• آره عزیزم
نمیخام مانع رسیدنش به معشوق باشم
- خدا چه درجه صبری بهت داده مائده
ان شاالله به سلامتی بره برگرده
•• ممنون ان شاالله
با آقا مرتضی بیاید منتظرتونم
- باشه چشم
•• به عمه جان سلام برسون
یاعلی
شماره مرتضی گرفتم
- سلام علیکم حاجی فاتح قلوب
+ علیکم سلام تاج سر
-خداقوت عزیزم
+ ممنون
- مرتضی
+جانم ساداتم
- فرداشب یه مهمونی دعوتیم
+ مهمونی رفتن ناراحتی داره مگه؟
- آره این مهمانی داره
سیدرسول پسرداییم داره میره سوریه
+ خوشابه سعادتش
خدا نصیب همه آرزومنداش کنه
- ان شاالله
+پس فرداشب میام دنبالت باهم بریم
- آره دستت دردنکنه
+ قربونت کاری نداره خانمی؟
- مراقب خودت باش
⏪⏮ ادامه دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسته_سلامتے
گیف آموزشی👆
داروهای طبیعی(☝️)
10میوه که میتوانید آنها را بجای دارو استفاده کنید
این گیف رابه عزیزانی که سلامتیشان برایتان اهمیت داردبفرستید.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #درسنامه
ماموریت ما در زندگی
بی مشکل
زیستن نیست
با انگیزه زیستن است
برای پیشرفت پله بساز
اما از کسی بالا نرو
دورت را شلوغ کن
اما در شلوغی
خودت را گم نکن
طلا باش اما از جنس خاک
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستانی_آموزنده از حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت فاطمه (س) تعريف می کنند که شبی به بستر رفته بودم تا بخوابم پيامبر صدايم کرد فرمود تا چهار کار انجام نداده ای نخواب:
- قران را ختم کن .
- مومنان را از خودت خوشنود و راضی کن .
- حج و عمره به جای بياور .
- پيامبران را شفيع خودت کن .
و بعد بخواب .
آنگاه به نماز ايستاد. من صبر کردم تا نماز پدر تمام شود و گفتم ای رسول خدا چهار کار برايم مشخص کرده ايد که توان انجام آنها را ندارم .پيامبر فرمود:
- سه مرتبه قل هو الله بخوان مثل اين است که قرآن را ختم کرده ای .
- برای مومنان آمرزش بخواه تا همگی آنان را خوشنود کنی .
- با فرستادن صلوات من و ديگر پيامبران شفيع تو خواهيم شد .
- با گفتن ذکرسبحان الله ،الحمدالله ،لا اله الا الله و الله اکبر مثل اينکه حج و عمره به جای آورده ای .
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕯ما گوشه نشینان غم
فاطمه هستیم
🕊🕯محتاج عطاوکرم
فاطمه هستیم
🕊🕯یک عمرچو شمع
گر بسوزیم کم است
🕊🕯دل سوخته عمرکم
فاطمه هستیم
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا
شهادت حضرت زهرا س تسلیت🏴🙈
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخرین شب دی ماه
بالاترین
آرزویم براتون این است که
حاجت دل پاک تون
با حکمت خدا
یکی باشد
به امید فردایی بهتر
خیالتوڹ آسوده خاطرتوڹ جمع
و روزڪَارتوڹ مهرباڹ باد
#شبتون_خدایی🌙✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیه_های_قرآنی👆
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌼الهی به امیدتو🌼
🌸 اگر روز را با
🌼 نام خــــدا
🌸 و مهربانی و گذشت …
🌼 آغــاز ڪنـی
🌸 و بگذرانی قطعأ برندهای
🌼 رضایت خدا
🌸 یعنی همہ چیز
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شروع یک ماه پُربرکت ورحمت
باصلوات برحضرت محمد(ص)
وخاندان مطهرش🌹
🌹اللَّـهُمَّ 🌹
🌿 صَلِّ🌿
🌺 عَلَى🌺
🌿مُحَمَّد🌿
🌹وعلی آلِ🌹
🌿مُحَمَّد🌿
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز 👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 1 بهمن ماه 1397
🌞اذان صبح: 05:44
☀️طلوع آفتاب: 07:12
🌝اذان ظهر: 12:15
🌑غروب آفتاب: 17:20
🌖اذان مغرب: 17:39
🌓نیمه شب شرعی: 23:32
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعدازسلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهمن ماهی های عزیز
تولدتون مبارک
امیدوارم خدای مهربون
ی عمر باعزت در کنار عزیزانتون
بهتون هدیه بده
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☃خدایادراولین روزبهمنماه❄️
☃توشه دوستانم راپرکن از❄️
30روزشادی
30روزآرامش
30روزموفقیت
30روزسلامتی
30روزبدون مشکل و
30روزپرازخیروبرکت
امیدوارم شروع ماه بهمن ،
آغازی برای برآورده شدن آرزوهاتون باشه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5888755975086669834.mp3
3.49M
🏴
ای روح دو صد
مسیح محتاج دَمَت
زهرایی و خورشید غبار قدمت
کی گفته که
تو حرم نداری بانو ؟
ای وسعت
دلهای شکسته ، حرمت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
چادریسوخت ،سری سوخت ،گلی پرپر شد
وسط فاجعه بیبال و پری گفت علی
میخ و دیوار و دری دست به یکی کردند
با لگد ،سوخت گلی ،ریخت دری ،گفت علی
#شهادتحضرتزهراسلاماللهعلیهاتسلیت
#شهادتمادرمافسانهنیست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 8⃣3⃣
به سمت خونه ای پسرداییم راه افتادیم
سیدرسول سه سال بود با مائده سادات ازدواج کرده بود
یه دختر یک ساله و نیم داشتن
مهمونی خیلی شلوغ بود
یه سری از اقوام گریه میکردن
اما عجب رفتار مائده سادات بود
خیلی آروم بود
زینب سادات دخترشون یه دقیقه هم از پدرش جدا نمیشد
رسول هم میگفت : دخترم میدونه
روزای آخری که پیششم
داره لوس میشه
- نگو پسردایی ان شاالله به سلامت میری و میای
رو به مرتضی گفت
پر پروازت آمادست ؟
تقریبا
دعاکن حاجی جان
سید رسول : ان شاالله میپری برادر
تا ساعت ۱۲ شب خونه پسرداییم اینا بودیم
انقدر خسته بودم
یادم رفت از مرتضی معنی حرفشو بپرسم
۱۵ روز از رفتن پسرداییم میگذشت
ترم ۵ دانشگاه شروع شده بود
مرتضی ۵ روزی بود تو نیروگاه نطنز شروع به کار کرده بود
حجم کاریش خیلی زیاد بود
سعی میکردم بیشتر پیشش باشم
تا خستگی کار روح و روانشو خسته نکنه
رسیدم خونمون
دم در خونه ماشین مرتضی بود
چندمتر اونطرف تر هم ماشین سیدهادی و سیدمحسن بود
باخودم گفتم آخجون نرجس از قم اومده !
در و با کلید باز کردم رفتم تو
تا وارد خونه شدم دیدم
همه سیاه پوشیدن
خیلی ترسیده بودم
- سلام چی شده
چراهمه مشکی پوشیدید !
مامان چرا گریه میکنه
چی شده ؟
مرتضی اومد
سمتم : نترس عزیزم
هیچی نشده
بیا بریم تو حیاط
خودم بهت میگم
- چی شده مرتضی
نترس عزیزم
سید رسول مجروح شده
- برای مجروحیت همتون سیاه پوش شدید؟
برای مجروحیت مامان گریه میکنه؟
سید رسول شهید شده؟
مگه نه
سرش انداخت پایین و حرفی نزد
- یاامام حسین
رفتیم خونه پسرداییم
مائده سادات خیلی با آرامش بود
وقتی جنازه آوردن داخل خونه
در تابوت باز کرد
زینب سادات هم گرفت بغلش
•• ببین آقایی
هم من هم دخترت مدافع حجاب
هستیم
نگران نباشی حجاب یه سانتم ازسرمون عقب نمیره
بعد سرشو گذاشت رو سینه سیدرسول شروع کرد به گریه کردن
وای چه صحنه ای بود وقتی میخاستن سیدرسول بذارن تو مزار
زینب سادات دختر کوچلوش
بابا
بابا
میکرد
خیلی سخت بود
من که فکر نکنم یه درجه از صبر مائده سادات داشته باشم
هفتمین روز شهادت سید رسول بود
مرتضی داشت منو میبرد خونه خودشون
نمیدونم چرا تواین هفت روز انقدر آروم شده بودم
انگار میخاد چیزی بهم بگه
اما نمیتونه
ما زودتر از مادرجون اینا به سمت خونه راه افتادیم
با اتمام نمازمون صدای در اومد یعنی مادرجون اینا اومدم
جانمازمون گذاشتم سر جاشون
نشستم
روبروی مرتضی
- مرتضی
+ جانم
- چیزی شده ؟
+ نه چطور مگه ؟
- احساس میکنم
میخوای یه چیزی بهم بگی
اما نمیتونی
+ آره سادات نمیتونم
از واکنش تو میترسم
- از واکنش من؟
+ آره اگه قول بدی
آروم باشی بهت میگم
- داری منو میترسونی
بگو ببینم چی شده
+ نرگس من قبل از اینکه عاشق تو باشم
عاشق اهل بیتم
خیلی وقت دنبال کارای رفتنم
اما سپاه اجازه نمیداد
بخاطر رشته دانشگاهیم
الان یک هفته است
با اعزامم موافقت کردن
- با اعزامت به کجا؟
+ سوریه
فقط ازت میخام با رفتنم موافقت کنی
- یعنی چی مرتضی ؟
تو میخوای بری سوریه ؟
+ نرگس آروم باش
خانم
دست خودم نبود صحنه ی وداع مائده اومد جلوی چشمم
با صدای بلند و لرزانی که بخاطر گریه لرزش داشت گفتم
من نمیذارم بری
فهمیدی
نمیذارم
من طاقت مائده سادات و ندارم
من همش ۲۳ سالمه الان بیوه شوهر جوونم بشم
من نمیذارم بری
+ نرگس آروم باش خانم گل
- خانم گل
خانم گل
رفتم سمت چادر مشکیم
+ نرگس چیکار داری میکنی؟
- بین منو سوریه باید یکی انتخاب کنی فهمیدی
+ نرگس زشته
بیا حرف میزنیم
- آقای کرمی تو حرفاتو زدی
من نمیذارم بری
از اتاق رفتم بیرون
دیدم فقط آقامجتبی هست
- آقا مجتبی منو میرسونی خونمون
٬٬ زنداداش چی شده؟
مگه داداش نیست ؟
- هست اما من نمیخام باهاش برم
مرتضی وارد اتاق شد
+ نرگس میشه آروم باشی
- نه نمیشه
اومد گوشه چادرم گرفت دستشو رو به مجتبی گفت
داداش تو برو
خودمون حلش میکنیم
رفتم سمت در ورودی کوچه
اومدم در باز کنم که از هوش رفتم
⏪⏮ ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
حضرت زهــرا(س)مےفرمایند:
"بِشرٌ فے وَجهِالمُؤمِن ِيُوجِبُلِصاحِبِهہالجَنَّةَ"
«خوشرويے هنگام روبهروشدن با مؤمن،
بهشت را بر فرد خوشرو واجب مےڪند»
➿〰➿〰➿〰
حضرت فاطمه زهرا عليها السلام :
هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد ، خداوند عزّ و جلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد
📚ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 49
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته 👆
حکم شرعی چرخاندن انگشتر هنگام قنوت نماز👆👆
➿〰➿〰➿
❓❔حکم شرعی چرخاندن انگشتر هنگام قنوت نماز
〰〰〰〰〰〰
❗❕پاسخ :
چرخاندن انگشتر و کشیدن دست به صورت مستحب نیست. و لازم نیست
مستحبات قنوت
1⃣ مستحب است دست ها را مقابل صورت یعنی بین شانه و پیشانی قرار دهیم .
2⃣مستحب است دست ها را به هم بچسبانیم .
3⃣دست ها به صورت افقی و انگشتان به سمت قبله باشد.
4⃣تمام انگشتان به جز شصت بسته باشد .
5⃣در قنوت نگاه به کف دست باشد .
6⃣چرخاندن انگشتر و کشیدن دست به صورت مستحب نیست.[۱]
🚩در قنوت هر ذکری بگوید کافی است اگر چه یک (سبحان الله) باشد ، ولی بهتر است بگوید : ( لااله الاالله الحلیم الکریم ، لا اله الا الله العلیّ العظیم ، سبحانَ الله ربّ السمواتِ السبع ، و ربِّ الارضینَ السبع ، وما فیهنّ و ما بینهنّ و ربّ العرشِ العظیم والحمدُ لله ربّ العالمین )
------------------------------------
📋[۱] . اجوبه الإستفتاءات س ۵۰۶ : کشیدن دست بر صورت پس از قنوت مکروه است .
🍃سایت اسک احکام
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
آموزش احکام نماز آیات👆
🌖نماز آیات (واجب) فراموش نشود.
🔴در اولین روز بهمن ماه سال 97 ( دوشنبه ) پدیده ماه گرفتگی رخ خواهد داد . بر اساس اعلام مرکز تقویم مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران ، پدیده خسوف ( ماه گرفتگی ) مذکور از ساعت ۰۷:۰۴ صبح آغاز خواهد شد .
✅ شهرهایی که خسوف را خواهند دید ماه گرفتگی در استانهای آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، گیلان، مازندران، تهران، البرز، قزوین، زنجان، همدان، کردستان، کرمانشاه، مرکزی، قم، لرستان، ایلام، خوزستان، چهارمحال و بختیاری و در بخشهای غربی استانهای گلستان، سمنان، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد به صورت جزئی دیده میشود.
✅ در مناطق شرقی ایران، قبل از آغاز گرفتگی، ماه غروب میکند؛ بنابراین در استانهای خراسان شمالی، رضوی و جنوبی، یزد، کرمان، سیستان و بلوچستان، هرمزگان، فارس و اغلب نقاط استان بوشهر قابل مشاهده نیست.
♦️ در کمتر از 2️⃣ دقیقه به صورت تصویری #نماز_آیات رو بیاموزیم.
هرکس امروز صبح نخونده قضاشون بجا بیاره
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🔥يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ
💥وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾
🔥روز قیامت روزی است که عذرخواهی ظالمان
💥سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا
🔥بر آن ها، و برایشان بد فرجامی
💥آن سرای است (۵۲)
📚 سوره مبارکه غافِرَ
✍ آیه ۵۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
✅ برای عبرت گرفتن
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد
او دستانش می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید
و به سختی می توانست راه برود.
هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست
پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند
باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.
آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخوردو غذایش را درکاسه چوبی بخورد.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد
پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟
پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
✅ یادمان بماند که :
"زمین گرد است..."
┄❊○💔○❊┄
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
به بزرگی آرزویت نیندیش
به بزرگى کسى بیندیش
که میخواهد
آرزویت را برآورده کند
براى برآورده شدن
آرزوهایت
خدا کافیست...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆