eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَّلسلامُ عَلَى الْحُسَیْن وَعَلَى عَلِىِّ بْن الْحُسَیْن ِسلام بر امام حسین(ع) و بر برادر رشیدش سلام دوستان خوبم صبح شما بخیر عزاداریتون قبول حق الهی دلتون آرومه آروم باشه و روزتون پر خیر و برکت تقدیم به شما عزاداران حسینی حاجت روا باشید ان شاءالله 🏴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى ژنده بر تن ، عبايى كهنه بر دوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد: تو كيستى ؟ گفت: من پيامبر خدا موسايم كه از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام. دلقك از همانجا بازگشت، لباسى شبيه لباس موسى پوشيده و عصايى هم به دست گرفت، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقليد سخن گفتن حضرت موسى (ع ) كرد. آن جناب از كار او بسيار خشمگين شد. هنگامى كه زمان كيفر فرعون و غرق شدن او رسيد و خداوند او را با لشكرش در رود نيل غرق ساخت، آن مرد تقليدگر را نجات داد. موسى عرض كرد: پروردگارا! چه شد كه اين مرد را غرق نكردى، با اين كه مرا اذيت كرد؟ خطاب رسيد: اى موسى ! من عذاب نمى كنم كسى را كه به دوستانم شبيه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد. 📚 انوار نعمانيه، ص 354 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂          🌸 ارباب لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد. ولی او جُو کاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟ لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند. اربابش گفت: مگر این ممکن است؟ لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت. دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم، " هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم" @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تاسوعا .. 🥀آغاز عطشناک نهضت حسینی است 🖤و خط سرخ عاشورا 🥀باواژه های تاسوعا بہ حقیقت پیوست 🖤تاسوعای حسینی 🥀 تسلیت باد 🏴 🖤 🖤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 💚 ُوَ عَلَی عَبّٰاسِ الحُسَین ❤️ ️تمام ترس هایم را ، دخیل شانه هایِ قهرمانت میکنم! تــــُو ؛ نه فقط تکیه گاهِ قافله ی حسین ... که تکیه‌هایی هم که به نامَت عَلم شدند؛ برای اهل زمین ، پشت و پناه بوده‌اند! 💚 💚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
اگر آن زن شما را بخشيد من هم شما را بيامرزم 👈 در ميان بنى اسرائيل پادشاهى بود كه يك قاضى داشت و آن قاضى برادرى كه به صدق و صفا و صلاح معروف بود و آن برادر زن صالحه اى كه از نسل پيامبران بود. پادشاه را كارى پيش آمد كه مى بايست كسى را دنبال آن مى فرستاد به همين خاطر به قاضى خود گفت: كه مرد خوب و مورد اعتمادى را برايش پيدا كند، قاضى هم برادر خود را معرفى كرد و گفت: كسى را معتمدتر از او سراغ ندارم. سپس كار پادشاه را با برادرش در ميان گذاشت و از او خواست كه خودش را براى سفر مهيا كند او قبول نكرد و گفت: من نمى توانم زن خود را تنها بگذارم، قاضى بسيار اصرار و پافشارى كرد تا برادرش را مجبور به سفر كرد و او چون مضطر شد گفت: اى برادر! بعد از خدا همه چيز من زنم مى باشد، من براى او خيلى دل واپسم تو بايد قول بدهى كه بعد از من كارهاى او را انجام دهى و نگذارى او سختى ببيند، قاضى قبول كرد و برادرش رفت در حالى كه زن او از رفتنش راضى نبود. قاضى بخاطر قولى كه به برادر خود داده بود زياد پيش زن برادر خود مى آمد و از نيازهاى او مى پرسيد و كارهاى او را انجام مى داد تا اينكه سرانجام شيطان كار خود را كرد و محبت آن زن را در دل او انداخت و زن برادر خود را وادار به زنا كرد ولى زن قبول نمى كرد و هر چه اصرار مى كرد، زن امتناع مى نمود. قاضى به زن گفت: به خدا سوگند اگر قبول نكنى به پادشاه مى گويم كه اين زن زنا كرده و نزد من ثابت شده است. زن گفت: هر كار كه مى خواهى بكن كه من زنا نخواهم كرد. قاضى نزد پادشاه رفت و گفت: زن برادرم زنا كرده. پادشاه گفت: او را سنگسار كن ✍ ادامه دارد.... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 شبى که خارکن در خانه نبود، زن چون خود را تنها ديد خواست از موقعيت استفاده کند. از شمعون دعوت کرد که به خانه‌ٔ آنها براى صرف شام بيايد. زن نادان براى اينکه عشق خود را به شمعون نشان دهد تصميم گرفت که مرغ سفيد را کشته و براى معشوق خود غذاى چرب و نرمى تهيه کند. از قضا دو پسر خارکن زودتر از معمول به خانه آمدند و چون گرسنه بودند، برادر بزرگ سر مرغ و برادر کوچک دل و جگر مرغ سفيد را که پخته و آماده شده بود، خوردند و به دنبال کار خود رفتند. کمى گذشت و هنگام شام فرارسيد و مهمان تبه‌کار به خانهٔ خارکن آمد. در اين موقع دو فرزند خارکن که کار خود را تمام کرده بودند به خانه برگشتند. ولى در دهليز خانه، صداى شمعون را شنيدند. به يکديگر گفتند بهتر است ما همين جا بمانيم. ببينيم مادرمان و شمعون با هم چه گفت و شنود مى‌کنند. زيرا آنها از کردار مادر خود ناراضى و از افکار پليد او کم و بيش خبر داشتند. بنابراين پشت در گوش به زنگ ايستادند و به همه‌ٔ طنازى و عشوه‌گرى مادر آگاه شدند. در اين موقع مادر که شام را آماده کرده بود، روى سفره پيش شمعون گذاشت شمعون با سرعت به سراغ سر و دل و جگر مرغ رفت ولى چيزى نيافت. آه سردى از دل برکشيد و با حالتى خشمگين مرغ پخته را به عقب زد و گفت: 'اى زن، من که گرسنه نيستم و مرغ نخورده هم نمى‌باشم. من به‌خاطر سر و دل و جگر اين مرغ اينجا آمده‌ام' . ❌ ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🏴 عــزاداری‌هاتون قبول باشه 🏴 اگه داری دو تا دستتو 🤲 به حـــالـت دعـــا بلنـد کــن بگـــو یا اَبَالْغَـوْث‌اَدْرِڪْنٖـے بزن‌روی‌سقـا👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 🌐 🌐 🌐 🌐 🌐      💧💧 🌐 🌐      🌐🌐 🌐    🌐    🌐   🌐     🌐    🌐   🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐 ابالفضل باب‌الحوائجه دسـت رد به سیـنه ی هیـچ ڪــس نمیـزنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🌹 : ❤ ﺧﺪﺍﻯ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻘﺪﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﻯ ﺍﻭ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ، ❤ ﺧﺪﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻥ ﻓﺸﺎﻧﻰ به اﻭ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺑﺂﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﻨﺪ. ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺮﺩ، ﻣﻘﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺪﺍﻯ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍﻳﻰ ﭘﺎﻳﻪ ﻯ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺩﺍﺭﺩ. 📚خصال/ص۶۸ ▪اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَالْفَضْلِ الْعَبّاسِ، ▪یا قَمَرِ بَنِی هاشِم یَا بَابَ الحَوائِجِ، @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 💠فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی⁉️ 🌼ثروتمند گفت: تو را کفن می کنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز زنده ام، مرا پیراهن بپوشان و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار..❗️ ✅این حکایت بسیاری از ماست که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمی دانیم ولی بعد از مردن، می خواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم‼️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان