ساک و وسایلم رو گذاشتم توی اتاق
وقتی اومدم خواهر کوچیکم نبود وقت اومد تو خونه بچه هارو که دید کلی خوشحال شد و ذوق کرد منم با خوشحالی از اتاق بیرون اومدم تا دیدمش درجا میخ کوب شدم چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم😳🤯
اون شالی که خیلی نازک بود و بودن و نبودنش روی سر خواهرم هیچ فرقی نداشت،
تبدیل به یه چادر خیلی خوشگل و روسری ای که لبنانی بسته شده بود، شده بود.
از خوشحالی پاهام افتاد و دیگه نتونستم بایستم با چشمای گریون کم کم خودم رو بلند کردم و به سمتش رفتم دویدم توی آغوشش و تا چند دقیقه ولش نکردم خیلی خوشحال بودم،
چون یکی مثل خودم در خانواده پیدا شده بود رفت لباس هایش رو عوض کرد و داستان آشناییش با نامزد طلبش رو برام تعریف کرد..
کم کم داشت عصر میشد و زمان رسیدن خواستگاری کم کم لباس هام رو عوض کردم و برای خواستگاری آماده شدم لحظه ای که منتظرش بودم فرا رسیده بود
وقتی توی کت و شلوار دیدمش دلم ضعف رفت براش بچه ها دویدن توی بغل پدرشون
بعد چند دقیقه گذاشتن پدرشون بیاد و روی صندلی بشینه..
══❈═₪❅❅₪═❈══
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
══❈═₪❅❅₪═❈══
بعد از چند دقیقه احوال پرسی،
پدرم راجب دلیل طلاقمون پرسید و اینکه چطور پشیمون شده و اومده خواستگاری،
شوهرم خیلی خوب حرف میزدو پدرم قشنگ قانع کرد بدون اینکه بمن بی احترامی کرده باشه!
بعد کمی راجب درآمد ماهانه و این چیز ها صحبت کردند،
بعد از یک ساعت بابام گفت که اگر عروس دوماد راضی باشن توی اتاق باهم صحبت کنند..
بعد از اینکه وارد شدیمو کمی یخمون آب شد،
علی گفت : با این لباس چقدر خوشگل شدی😁
گفتم ممنونم😅
کم کم حرف هامون شروع شد کلی باهم صحبت کردیم و خندیدیم،
نیم ساعت بعد کم کم اومدیم توی جمع و من همونجا بله رو دادم..
اون شب خیلی خوشحال بودم چون قبلش همو میشناختیم و یه زمانی زن و شوهر بودیم،
نیازی به نامزدی و این جور چیزا نبود پدرم گفت که فردا عقد کنیم...
فرداش یه لباس سفید بلند و ساده و کمی آرایش راهی محضر شدیم.
بعد از خوندن خطبه عقد پاشدم و سفت بغلش کردم و کلی گریه کردم
اونم خیلی استقبال کرد بچه ها آنقدر خوشحال بودن که همونجا اومدن و ما رو بغل کردن خیلی خوشحال بودم بعدشم شب رفتیم رستوران و خوشحال برگشتیم خونه..
یک هفته بعد هم عروسی کردیم،
خداروشکر خوشبخت شدیم کنار هم
#پایان.
══❈═₪❅❅₪═❈══
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
══❈═₪❅❅₪═❈══
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
🚨 جوان معصیت کار
✅ در کتاب همای سعادت داستانی توجه مرا جلب کرد که نجیب الدین (که از علمای بزرگ زمان خودش بوده است) نقل می فرمود:
" یک شب در قبرستان بودم. دیدم چهار نفر بطرف قبرستان می آیند و یک جنازه ای روی دوششان است. من جلو رفته و از آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض کردم و گفتم این عمل شما به من اینطور می رساند که شما انسانی را کشته اید و نیمه شب قصد دفن آن جنازه را دارید که کسی از راز و اسرارتان سر در نیاورد ".
🔸گفتند: ای مرد خیال بد نکن زیرا مادرش با ماست. دیدم پیرزنی جلوآمد. من گفتم ای مادر چرا نیمه شب جوانت را به قبرستان آورده ای؟
🔹گفت: چون جوان من معصیت کار بوده خودش چند وصیت کرده،
🍃 اول: چون من از دنیا رفتم طنابی بگردنم بینداز و مرا از در خانه بکش و بگو خدایا این همان بنده گریزپا و معصیتکاری است که بدست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته و نزد تو آوردم به او رحم کن.
🍃 دوم: جنازه ام را شبانه دفن کن که کسی بدن مرا نبیند و از جنایات من یاد کند و معذب شوم.
🍃 سوم: اینکه بدنم را خودت دفن کن و لحد بگذار که خداوند موهای سفید تو را ببیند و به من عنایتی فرماید و مرا بیامرزد، درست است که من توبه کرده ام و از کرده هایم پشیمانم ولی تو این وصیتهای مرا انجام بده.
🔸وقتی که جوانم از دنیا رفت ریسمانی به گردنش بستم و او را کشیدم ناگهان صدائی بلند شد و گفت: «اَلا اِنَّ اَوْلِیاء اللَّه هُمُ الْفائِزُون» بابنده گنه کار ما اینطور رفتار نکن ما خود می دانیم با او چه کنیم.
خوشحال شدم (که توبه او پذیرفته شده) و او را بطرف قبرستان آوردم.
🔹من از پیرزن خواهش کردم که دفن پسرش را به من واگذار کند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتم همینکه خواستم لحد را بچینم آیه ای را شنیدم که بگوشم رسید «الا ان اولیاء اللّه هم الفائزون» از این داستان اینطور نتیجه میگیریم که توبه شخص گنه کار مورد قبول واقع شده و خدا دوست ندارد بنده گنه کارش که توبه کرده مورد اهانت قرار گیرد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🍃
🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃
🍂
♦️دختر یکی از دهقانان برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کردهام و از گفتن آن خجالت میکشم.
کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کردهای؟
دختر گفت: یک سبد سیب دزدیدهام. کشیش گفت اینکه گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیبها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود.
دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیدهام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمیشود! باید علاوه به توبه و استغفار ده سکه هم به کلیسا بپردازی...
📔کانال حکایتهای آموزنده👇
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفیکنودرخلوت
محزونمن ایدوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش💛
#امام_رضا ✨
#امام_رضای_دلم 🦋
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌱⃟░ ⃟🏴❥๑•~---------------
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم آب حیات ؟
گفتا : چای اربعین اباعبدالله ...
#21_روز تا #اربعین🏴
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الکربلا💚
....*☆...☆*🖤🥀
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این شب زیبا
✨آرزو می کنم
🌸همه خوبی های دنیا
✨مال شما باشه
🌸دلتون شاد باشه
✨غمی توی دلتون نشینه
🌸خنده از لب قشنگتون پاک نشه
✨و دنیا به کامتون باشه
🌸و اوقاتتون همیشه
✨بر مدار خوشبختی بچرخه
🌸شبتون زیبا و در پناه خدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
🍃🌺در آخرین پنجشنبه مرداد ماه
برای شفای جسمهای بیمار
عافیت ِ دلهای دردمند
پُرشدن ِ دستهای خالی
وماندگاریِ مهربانی ها🌺🍃
🌺✨صلوات✨🌺
🌺✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨🌺
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋السلام علیک یا بقیة الله
#صاحبجانـــم🖤
حُسـین (ع) نَصْـرُ مِنَ اللّٰه
را نوشـت به خون خویش
به شـرط آنـکه
وَ فَتْـحٌ قَریب را تو بـخوانی
💚اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآن
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋صلی الله علیک یا اباعبدالله
#اربابحسیݧجانــم🖤
چشم خود تا باز کردم
ابتدا گفتم #حسین
با زبان اشکهایم
بی صدا گفتم #حسین
یاد تو واجب ترین
رکن نمازم بوده است
در قنوت خویش
قبل هر دعا گفتم #حسین
✋اَلسَّلامُ عَلَیک یا اباعبدالله الْحُسَيْنِ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 #تلنگرهای_قرآنی
خدا در قیامت از کافران میپرسد: شما در دنیا چقدر عمر کردید؟(آنها با مقایسهی عمر در دنیا و عمر در آخرت پاسخ میدهند:) ما یک روز یا بخشی از یک روز عمر کردیم، خدایا از فرشتگانِ شمارنده، سوال کن. مؤمنون۱۱۲و۱۱۳
💥 تـلـنــــــگر امــــروز:
بجنب🏃♂چشم به هم بزنی تمومه، تا وقت هست از عمر استفاده کن.
#ما_با_قرآن_بیدار_میشویم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حاکم
حاكمي به مردمش گفت:
صادقانه مشكلات را بگوييد.
کشاورزی بلند شد و گفت:
گندم و شير كه گفتی چه شد؟
مسكن چه شد؟ كار چه شد؟
حاكم گفت:
ممنونم كه مرا آگاه كردی
همه چيز درست ميشود.
يكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشكلاتتان را بگوييد
كسی چيزی نگفت؛
كسی نگفت گندم و شير چه شد؛
كار و مسكن چه شد!
از ميان جمع یک نفر زیر لب گفت:
کشاورز چه شد؟!
👈 کانال حکایت نامه
🆔 @hekayatnameh
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست.
درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمیدهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان میکند. سلطان میدانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
نیمه شب، سی نفر با مشعلهای روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود!
وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟
آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.
سلطان گفت: من ایاز را خوب میشناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه میکند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد.
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
💟http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅خوردن یك صبحانه ی كامل، به دلیل تامین نیازهای غذایی،
باعث كنترل وزن و پایین آمدن مقدار كلسترول خون می شود،
ناراحتی های گوارشی را از بین میبرد
و جذب ویتامین ها را افزایش میدهد.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آخرین پنجشنبه مردادماه خوش آمدید
براتون یک دل شاد
یک لب خندون
و زندگی آروم
یک خانواده صمیمی
و یک دنیاشادی و برکت آرزومندم❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 پنجشنبه است و ياد عزیزان آسمانی
🥀 شاخه گلی با ذکر فاتحه وصلوات
بفرستیم برای تمام عزیزانی
که در بین ما نیستند اما
یادشون همیشه در دل ماست
و دعاهاشون هنوز کارگشاست
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
🌹 وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🥀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🥀 بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
🥀 خداهمه رفتگانمان را رحمت کند .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی تند رفت
کودکی هایم
با آن دوچرخه قراضه اش🚲
کاش ...
همیشه پنچر می ماند ...
قدر لحظه هارو بدونیم...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
♡••♡••♡••♡••♡
🍃🌸🍃
🌿ماری وارد یک کارگاه نجاری شد. همینطور که داشت از گوشه نجاری عبور می کرد تنش به لبه یک اره برخورد کرد و کمی زخمی شد. مار فورا برگشت و اره را گاز گرفت.
با گاز گرفتن اره، دهان مار به شدت زخمی شد. سپس بدون اینکه متوجه شود که دقیقا چه اتفاقی دارد می افتد، نتیجه گرفت که اره دارد به وی حمله می کند. پس تصمیم گرفت که با تمام قدرت دور اره حلقه زده و با فشار آن را خفه کند. مار در انتها توسط اره کشته شد.
گاهی اوقات واکنش ما تماما از روی عصبانیت است. تنها به این فکر می کنیم که به کسی که به ما آسیب زده، آسیب بزنیم، درحالی که آسیب اصلی به خود ما وارد می شود. برخی اوقات باید در زندگی برخی چیزها را نادیده بگیریم. مانند برخی افراد، یا توهین ها را. چون ممکن است که عواقب آن برگشت ناپذیر و فاجعه انگیز باشد.
____🍃🌸🍃____
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💢 الاغی که اسیر شد؛
خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
✍ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن #سواری میدهند! و قصد #برگشتن هم ندارند / #دشمنان_خانگی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#داستان_واقعی
#رزق_حلال
✨لوطی واقعی مرشد چلویی✨
✅یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
روزی مرحوم مرشد چلویی معروف، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم!!!!
قبلا وضع ما خیلی خوب بود، روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتریها فراوان بودند،
⛔️ اما یک باره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود ...!
✳️شیخ تأملی کرد و فرمود:
« تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی »!
مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم.
✨شیخ فرمود:
« آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و با تحقیر از در مغازه بیرون کردی؟!
🔴 گرفتار همان کار هستی!😔
مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست، 😍
و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت:
« نسیه داده میشود، حتی به شما،
وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »
@tafakornab
@shamimrezvan
#حکایت_بهلول_و_سوداگر
روزے سوداگرے بغدادے از بهلول سوال نمود.
شیخ بهلول! من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقدارے آهن و پنبه خرید و انبار نمود.
پس از چند ماهے همه آهن و پنبه خریدارے شده را فروخت و سود فراوان برد. باز روزے به بهلول برخورد .
این دفعه گفت: بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و تمام سرمایهٔ خود را پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمے تمام پیاز و هندوانه هاے او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فورے به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتے آهن بخر و پنبه ، نفعے برده . ولے دفعه دوم این چه پیشنهادے بود كردے؟ تمام سرمایه من از بین رفت.
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدے گفتے آقاے شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلے خطاب نمودے من هم از روے عقل به تو دستور دادم . ولے دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدے ، من هم از روے دیوانگے به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی مثل اتوبوس شلوغی است
که تاجایی برای نشستن پیدامیکنی
راننده میگه آخرخطه...
قدرلحظه هاےزندگيتونو بدونین...
♡• •♡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️هر وقت خیلی بهت سخت گذشت وناامید شدی ورسیدی به ته خط
❣️مدام به خودت بگو،به مو میرسه...ولی پاره نمیشه
🌺چون خدا هست👌👌
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
34.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️آرزو،کوتاه کن
🎥حضرت آیة الله حاج سَیّد محمّد صادق حسینی طهرانی حفظه الله تعالی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh