اعتماد به خدا یا تاجر یهودی....
به بهلول گفتن:
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.
ﮔﻔﺘند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟
ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
زیبایی انسان در چیست؟
روزي شاگردان نزدحکيم رفتند و پرسيدند: استاد ، زيبايي انسان درچيست؟
حکيم ٢ کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: به اين ٢ کاسه نگاه کنيد اولی از طلا درست شده و درونش زهر است و دومي کاسه اي گليست ودرونش آب گواراست، شما کدام را می خوريد؟
شاگردان جواب دادند:
کاسه گلی را.
حکيم گفت:
آدمي هم همچون اين کاسه است.آنچه که آدمي را زيبا مي کند درونش واخلاقش است. در کنار صورتمان بايد سيرتمان را زيبا کنيم!!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
نان سنگک
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﻣﯽ
ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪی ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؟!
ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ! ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؛
ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ،ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ.
ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ﻱ ﻣﻦ،ﻣﻦ، ﻣﻦ، ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ! ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ!
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟!
ﺳﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ!؟
سنگ وجود ما چیست؟
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تلنگر
مردی به نزد بزرگ شهر که فرد حکیمی بود رفت و گفت در کوچه ما خانه ای است که زنی به همراه دخترش در آنجا زندگی میکند و مردان زیادی در آنجا رفت و آمد میکنند و من به شدت به آنان مشکوک و بدبینم.
حکیم به او گفت اینبار به آنجا برو، کیسه ای بردار و هر بار که شخصی وارد آنجا شد سنگی در آن بیانداز و پس از یک هفته نزد من بیا.
مرد این کار را کرد و پس از چند روز کیسه او پر و سنگین شد، اما به خاطر حرف حکیم تا یک هفته به کارش ادامه داد.
پس از یک هفته کیسه سنگ را برداشت و به زحمت خودش را به نزد حکیم رساند و از سنگینی سنگها شکایت کرد...
حکیم گفت: آن خانه، خانه دانشمندی بود که پس از فوتش وصیت کرد تا شاگردانش از کتابخانه بزرگ و ارزشمند او استفاده کنند؛ به همین دلیل است که شاگردان او دائم به خانه آنها در رفت و آمد هستند.
اما تو که با کیسه سنگینی خسته و بی تاب شدی در قیامت با بار گناهی که هر بار با فکر و ظن بد در مورد آن خانه برای خودت جمع میکردی چه میکنی؟!
📜خدا در قرآن میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ.
اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است.[ سوره حجرات٬ آیه ۱۲]
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📚 #داستانی_از_کلیه_و_دمنه
🌴سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست. شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
🌴در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم. خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
🌴شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم. خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی.
🌴شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🍱صبحانه برای زیبایی پوست
🥛شیر : ضد چروک
🍵چای سبز: کاهش جوش
🥚🍳تخم مرغ پخته : جلوگیری از افتادگی پوست
🥘املت گوجه : روشن کننده ی پوست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام😊✋
میگن پنجره دل
آدمهای مهربون
رو بخدا باز میشه❤️
از اون پنجره
یاد ما هم باشید
الهی بهتر از اون چیزی
که در ذهنتون هست
خدا نصیبتون کنه🌹
دوشنبه تون سرشار از محبت خدا❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_آدم_عليه_السلام
👈خبر از آفرينش خليفه خدا در زمين، و پاسخ به سؤال فرشتگان
🌴خداوند اراده كرد تا در زمين خليفه و نماينده اى كه حاكم زمين باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چيز را براى انسان آفريده است.(بقره/29)موقعيت و لياقت انسان را به گونه اى قرار داده تا بتواند به عنوان نماينده خدا در زمين باشد.
🌴خداوند قبل از آن كه آدم عليه السلام پدر انسانها را به عنوان نماينده خود در زمين بيافريند، اين موضوع بسيار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنيدن اين خبر سؤالى نمودند كه ظاهرى اعتراض گونه داشت و عرض كردند:
💫پروردگارا! آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه:
1 - فساد به راه مى اندازد
2 - و خونريزى مى كند
💫اين ما هستيم كه تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم، بنابراين چرا اين مقام را به انسان گنهكار مى دهى نه به ما كه پاك و معصوم هستيم؟
👌خداوند در پاسخ به سؤال آنها فرمود: من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد.(بقره/30)
🌴خداوند همه حقايق، اسرار و نامهاى همه چيز (و استعدادها و زمينه هاى رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم عليه السلام آموخت. و آدم عليه السلام همه آنها را شناخت.
🌴آنگاه خداوند آن حقايق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمايش آنها قرار داد و به آنها فرمود: اگر راست مى گوييد كه لياقت نمايندگى خدا را داريد، نام اينها را به من خبر دهيد، و استعداد و شايستگى خود را براى نمايندگى خدا در زمين، نشان دهيد.
🌴فرشتگان (دريافتند كه لياقت و شايستگى، تنها با عبادت و تسبيح و حمد به دست نمى آيد، بلكه علم و آگاهى پايه اصلى لياقت است از اين رو) با عذرخواهى به خدا عرض كردند: خدايا! تو پاك و منزه هستى، ما چيزى جز آن چه تو به ما آموخته اى نمى دانيم، تو دانا و حكيم مى باشى(بقره/32)
🌴به اين ترتيب فرشتگان كه به لياقت و برترى آدم عليه السلام نسبت به خود پى برده و پاسخ سؤال خود را قانع كننده يافتند، به عذرخواهى پرداخته، و دريافتند كه خداوند مى خواهد انسانى به نام آدم عليه السلام بيافريند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات، و ساختار وجودى او به گونه اى آفريده شده كه لايق مقام نمايندگى خدا است.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕 داستان کوتاه
"معجون آرامش"👌
روزی "انوشیروان" بر "بزرگمهر" خشم گرفت و در خانه ای تاریک به "زندانش فکند" و فرمود او را به زنجیر بستند.
چون روزی چند بر این حال بود، کسانی را فرستاد تا از حالش "جویا" شوند.
"آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان."
بدو گفتند: در این "تنگی و سختی" تو را "آسوده دل" می بینیم؟!
گفت: "معجونی" ساخته ام از "شش جزء" و به کار می برم و چنین که می بینید مرا "نیکو" می دارد.!
گفتند:
"آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید..."
گفت: آری
جزء نخست؛ "اعتماد بر خدای عزوجل"
دوم؛ آنچه "مقدر" است "پذیرا باشد."
سوم؛ "شکیبایی" برای گرفتار بهترین چیزهاست.
چهارم؛ اگر "صبر" نکنم چه کنم، پس نفس خویش را به "جزع و زاری" بیش نیازارم.
پنجم؛ آنکه شاید "حالی سخت تر" از این رخ دهد.
ششم؛ آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر "امید"" گشایش" باشد.
* چون این سخنان به انوشیروان رسید او را "آزاد کرد" و "گرامی داشت." *
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
✨#داستان_های_بحار_الانوار
✨#جلد_چهارم
✨#داستانبیستوهشتم
👈 سفیر امام حسین علیه السلام
🌴هنگامی که کاروان امام حسین علیه السلام در مسیر خود به سوی کوفه به منزلگاه حاجز رسید، این نامه را به مردم کوفه نوشت:
✨به نام خداوند بخشنده و مهربان...
نامه مسلم بن عقیل به من رسید و نوشته است شما با هماهنگی و رأی نیک در راه یاری ما خاندان بوده و آماده مطالبه حق ما می باشید. از خداوند می خواهم که همه آینده مرا به خیر نموده و شما را موفق گرداند، خداوند بر همه شما ثواب و اجر بزرگ عنایت فرماید و من هم روز سه شنبه، هشتم ذی حجه، از مکه به سوی شما حرکت کرده ام، جلوتر سفیر خودم را فرستادم، با رسیدن نامه من به سرعت کارهای خود را سر و سامان دهید و من به زودی وارد خواهم شد.✨
🌴نامه را به قیس مسهر صیداوی داد و او را به سوی کوفه فرستاد. قیس با شتاب به سوی کوفه حرکت نمود ولی در قادسیه حصین پسر نمیرکه آن سامان را تحت کنترل داشت او را دستگیر کرد، خواست او را تفتیش کند قیس نامه امام حسین را پاره کرد و پراکنده نمود.
🌴حصین او را نزد ابن زیاد فرستاد. وقتی که قیس به نزد ابن زیاد وارد شد. ابن زیاد پرسید: تو کیستی؟ قیس پاسخ داد: من یکی از شیعیان امیرمؤمنان علی علیه السلام و فرزندان او هستم. ابن زیاد: چرا نامه را پاره کردی؟ قیس: تا ندانی که در نامه چه نوشته شده است. ابن زیاد: نامه را چه کسی برای چه شخصی نوشته است؟ قیس: نامه از امام حسین علیه السلام به جمعیتی از مردم کوفه بود که نام آنها را نمی دانم.
🌴ابن زیاد خشمگین شد و گفت: هرگز از تو دست بر نمی دارم مگر این که نام آنها را که نامه برایشان فرستاده شده بگویی، یا بالای منبر بروی و بر حسین و پدر و برادرش لعن بگویی وگرنه قطعه قطعه ات خواهم کرد. قیس گفت: نامهای آنان را نخواهم گفت. ولی برای لعن کردن حاضرم.
🌴قیس بالای منبر رفت، پس از حمد و ثنا و درود بر خاندان پیامبر و لعن بر ابن زیاد و بنی امیه گفت: مردم کوفه! من سفیر امام حسین علیه السلام به سوی شما هستم، کاروان امام علیه السلام را در منزلگاه حاجز گذاشتم دعوت او را اجابت کنید!
🌴زیاد آنچنان غضبناک شد دستور داد قیس را بالای دارالعماره برده و از همانجا به زمین انداختند و استخوانهای بدنش خورد شد. اندی رمق داشت یکی از دژخیمان ابن زیاد به نام عبدالملک پسر عمیر سرش را از بدن جدا کرد و بدین گونه قیس به شهادت رسید (ره).
📚 بحار ج 101، ص 16
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨
🌷حکایت
✨مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کنه، کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید، طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند !
✨یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه..
✨اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره..
✨گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه..!
✨مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد، اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد..!
✨گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه...
✨بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!!
✨یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد...
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌴 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
همانا ابلیس که به زمین فرو آورده شد گفت: خدا مرا در زمین فرستادی و مرا رانده شده قرار دادی،
پس برای من خانه ای قرار بده
خداوند فرمود: ⇦ حمام (خانه ی توست)
گفت برای من جایی برای نشستن قرار بده
خداوند فرمود: ⇦ بازارها و محل جمع شدن مردم در راه ها
گفت برای من غذایی قرار بده
فرمود: ⇦ آنچه اسم خدا بر آن برده نشود.
گفت برای من نوشیدنی قرار بده
فرمود: ⇦ هر مست کننده ای
گفت برای من موذنی قرار بده
فرمود: ⇦ غنایی که با نی نواخته می شود
گفت برای من یک چیز خواندنی قرار بده
فرمود: ⇦ شـعــر
گفت برای من نوشته ای قرار بده
فرمود : ⇦ خال کوبیدن
گفت برای من سخنی قرار بده
فرمود: ⇦ دروغ
گفت برای من فرستاده ای قرار بده
فرمود: ⇦ کهانت(غیب گویی از روی ستاره ها)
گفت برای من توری برای شکار قرار بده
فرمود: ⇦ زنــان
📚 احادیث الطلاب حدیث ۹۸۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
┅•═༅𖣔✾🌴✾𖣔༅═•┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اتفاقی عجیب برای خانمِ بازیگر در کانادا
▪️«شهین تسلیمی» از روزهای پر اضطرابی میگوید که دخترش، درگیر سرطان لنفاوی بود که ناگهان یک دعا، همه چیز را تغییر میدهد...
#أشهد_ان_علیا_ولےالله💚
─━━━⊱❁🌸❁⊰━━━─
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو منو رها کنی کجا برم ؟
امام حسن (ع)
نمیتونم دیگه کربلا برم
امام حسن(ع)
امام حسنی ام 💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی🌿
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا چه قشنگ میگه:
✅واصبر لحکم ربک فانک باعیننا
در برابر حکم خدا صبر کن
که تو در برابر دیدگان مایی...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
♡••♡••♡••♡••♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان
🌺امام حسين (عليه السلام) فرمودند :
📄«إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ».
📜 «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنانكه باد، برگ درختان را مىريزد»
📚(حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ )
#دوستیاهلبیت #حدیث_گرافی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#احکام_شرعی #احکام_صله_رحم
✅صله رحم با ارحامی که درحق ما بدی کردهاند؟
#زلال_احکام #پرسمان_اعتقادی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📘#سبکزندگیقرانی
#دکتر_امیرحسین_دباغ
🤷♂ پاسخ بَدی چیه؟! 🙅♂
📺 شــبــکه قـــــرآن ۱۴۰۱٫۶٫۲
♦️باکارشناسی: دکتر امیرحسین دباغ
♦️موضوع: « #آدابمعاشرتدرقرآن »
⏰ ساعت۹صبح - تکرار۹شب
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌺 #داستانجوانروزهخواروقاضی
🔸 جوانی در ملأ عام با گستاخی تمام روزهخواری میکرد. او را نزد حاکم شهر آوردند. حاکم از او پرسید: ای جوان! چرا در شهر روزهخواری میکردی؟ چرا از اسلام گریزانی، تا چنان حد که جسارت یافته و در ماه رمضان در پیش چشم همگان روزهخواری میکنی؟
🔸جوان گفت: مرا باور و اعتقاد زیاد به اسلام بود. روزی شیخ شهر را در خفاء در حال معصیت یافتم. برو آن شیخ را مجازات کن که این چنین اعتقاد مرا از من گرفت و مرا روزهخوار کرد.
🔸حاکم شهر گفت: روزی دزدی را در شهر گرفتند که از خانههای بسیاری دزدی کرده بود. طبق قانون قضاوت مأموری بر او گماردم تا او را در شهر بگردانند تا هر مالباختهای از او شکایتی دارد نزد من آید.
🔸ساعتی نگذشت که جوانی معلومالحال از او برای شکایت نزد من آمد که هرگز او را در شهر ندیده بودم. به رسم قضاوت از او سؤال کردم ای جوان! او از تو چه دزدیده است؟ جوان گفت: یک مرغ و دو خروس!
🔸چون این سخن شنیدم مأمور خویش را امر کردم تا او را هشتاد تازیانه بزند. جوان در حالی که داد و فریاد میکرد، گفت: من برای شکایت نزد تو آمدهام، چرا مرا شلاق میزنی؟! گفتم: وقتی تو را خانهای در این شهر نیست، چگونه تو را مرغ و خروسی باشد که کسی بتواند آن را از تو بدزدد؟
🔸داستان که بدین جا رسید حاکم شهر گفت: ای جوان! تو را نیز هرگز اعتقادی نبوده است که آن شیخ از تو بستاند. هر کس که اعتقاد به خدا را با عمل به آنچه میشنود از خود خدا بستاند و هدایت یابد هیچ کس را توان ستاندن آن اعتقاد از او نیست.
🔸تو به جای شناختن خدا در پی شناختن شیخ بودی و بجای خدا شیخ را باور کرده بودی! پس من تو را دو حد جاری میکنم یکی به جرم روزهخواری در ملأ عام و دیگری به جرم کذب و افتراء!!!
🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_سلامتی
🍶بهترین وقت برای شیر نوشیدن🥛
مدت زمان جذب و هضم شیر حدود 3 تا 4 ساعت است به همین دلیل بهترین زمان مصرف شیر قبل ازخواب است تا در طول خواب، بدن با جذب آن نیاز پروتئینی خود را تامین کند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#از_او_بگوییم
💠 چه قدر این نامه آشناست!
🔹طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند. با این که خجالت میکشید اما چاره ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد.
نمیخواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت میکردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می دادند.
🔹شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر میدارد. پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال! حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد.
ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده ای که در اتاق بود را نگاه کند.
کیسه ای پول بود و یک نامه: ما تو را از یاد نبردهایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانوادهات …
📚 بحار الانوار، ج ۴۹
📌چه قدر آن نامه برایم آشناست!
خوب که میگردم انگار در میان صفحه های دلم، دستخط ظریف و خوش نقش مولایم #امام_زمان علیه السلام را مییابم که فرمود:
«انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم …» ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را فراموش نمیکنیم.
📚بخشی از توقیع امام زمان به شیخ مفید
یا صاحب الزمان؛ فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده: "من" همیشه در یاد "شما" هستم.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻حکایتی از سیاست نامه خواجه نظام الملک
چنین گویند كه در روزگار عمر بن عبدالعزیز قحط افتاد و مردم در رنج افتادند.
قومی از عرب نزد وی آمدند و بنالیدند و گفتند یا امیرالمؤمنین ما گوشت ها و خون های خویش بخوردیم اندر قحط یعنی لاغر شدیم و گونه ها زرد شد از نیافتن طعام و واجبِ ما اندر بیت المال تو است.
این مال آنِ تو است یا آنِ خدای عزّ و جلّ یا آنِ بندگان خدای است.
اگر از آنِ بندگان خدای است از آنِ ماست و اگر از آنِ خدای است خدای را بدان حاجت نیست و اگر از آنِ توست وَ تَصدّق عَلَینَا اِنَّ اللهَ یَجزی آلمُتَصَدِّقَین، تفسیر چنان است كه بر ما صدقه كن كه خدای تعالی مكافات كنندﮤ نیكوكاران است.
و اگر از آنِ ماست به ما ارزانی دار تا از این ننگی برهیم كه پوست بر تن های ما خشك شد عمر بن عبدالعزیز را دل بر ایشان بسوخت و آب به چشم اندر آورد، گفت همچنین كنم كه شما گفتید، هم در ساعت بفرمود تا كار ایشان بساختند ومقصود حاصل كردند و چون خواستند كه برخیزند و بروند عمربن عبدالعزیز گفت ای مردمان كجا می روید چنانكه سخن بندگان خدای با من گفتید سخن من با خدای تعالی بگویید یعنی مرا دعا كنید.
و چون دعا تمام كردند هم در وقت ابری برآمد و بارانی سخت اندر گرفت و از ژاله یكی خشت پخته بر سرای عمر آمد و شكست و از میانِ وی كاغذی بیرون آمد، نگاه كردند به روی نبشته بود:
هَذَا بَرائَه مِن الله العزیزِ اِلَی عُمَربن عَبدِالعزیز مِنَ النّار و به پارسی چنان است كه امانی است از خدای عزیز به عمر عبدالعزیز از آتش دوزخ. و در این معنی حكایات بسیار است این قدر یاد كرده آمد و كفایت است.
#داستان
#سیاست_نامه
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚بداخلاقی
یکی از بزرگان اصفهان خدا رحمتش کند معلم علم اخلاق بود و همه رویش حساب می کردند.
وی در میان مردم زود عصبانی می شد، ولی در خانه اش را نمی دانم...
یادم نمی رود با وجود این که به من لطف داشت، یک وقت چرایی گفتم که به من برگشت و زود هم پشیمان شد!
مقداری عصبانی منش و بداخلاق بود، خودش مثل باران گریه می کرد..
می گفت: "شبی در خواب دیدم که مُردم و مرا در قبر گذاشتند، ناگهان سگ سیاهی آمد و بنا بود که همیشه با من باشد!! در همان خواب حس کردم که این سگ سیاه، بداخلاقی های دنیای من است که به این صورت در آمده و تمثُّل پیدا کرده است..."
مثل باران گریه می کرد و می گفت: "خیلی ناراحت بودم که حالا چطور می شود...که یک دفعه دیدم آقا امام حسین (علیه السلام) آمدند..."
البته بگویم که این آقا با آن که از علمای بزرگ اصفهان بود، اما ارادت خاصی به اهل بیت (علیهم السلام) داشت و در جلسات خصوصی روضه شرکت می کرد و به منبر می رفت و می گفت: "برای این که از روضه خوان های امام حسین محسوب شوم منبر میروم و روضه میخوانم"
می فرمود: "فهمیدم که برای آن نوکری که به این خاندان داشتم، آقا امام حسین (علیه السلام)به فریادم رسیده، به آقا امام حسین عرض کردم که این سگ چطور می شود؟ فرمودند: من تو را از دستش نجات میدهم...و با اشارهای که به او کردند، رفت.
از خواب بیدار شدم. نظیر این قضیه را زیاد داریم..!
📚 جهادبانفس،مظاهری
#داستان
#بداخلاقی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🟩باران آمد ترک ها هم رفت ) #ضربالمثل
🔹معنی ضرب المثل -> باران آمد ترک ها هم رفت
🔹هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدی ها و سوابق زشت کسی شود.
#باران #ترک
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴با یه سلام ساده همه چی شروع شد
🌴دل و زدم به جاده همه چی شروع شد
🎙 ابوذر_روحی
👌بسیار دلنشین
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ #امام_حسین
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ۹روز تا #اربعین
┄═✿๑●•●•●๑✿═┄
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh