eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانک عارفي را پرسیدند: که این پایگاه به دعای مادر یافتی، این معروفی (شهرت) به چه یافتی؟ گفت: آن را هم به که شبی مادر از من آب خواست. بنگریستم در خانه آب نبود، کوزه برداشتم. به جوی رفتم آب بیاوردم. چون بر سر مادر آمدم، خوابش برده بود. با خود گفتم که اگر بیدارش کنم من بزهکار باشم. بایستادم تا مگر بیدار شود. تا بامداد بیدار شد. سربلند کرد و گفت: چرا ایستاده ای؟ قصه بگفتم. برخاست و نماز کرد و دست بر دعا برداشت و گفت: الهی چنان که این پسر مرا بزرگ و عزیز داشت، اندر میان خلق او را بزرگ و عزیز گردان. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌹 خدایا! بندگانت خسته ام کردند 🌸 خداوند متعال به حضرت داوود علیه‌السلام وحی فرمود: چه شده است که تو را گوشه‌گیر می‌بینم؟! 🌷داوود علیه السلام عرض کرد: بندگانت به خاطر تو، مرا خسته کرده‌اند. 🌸 خداوند فرمود: چه می‌خواهی؟ 🌷 حضرت داوود عرض کرد: محبّت تو را 🌸و خداوند فرمود: محبّت من در این است که از بندگانم گذشت کنی و اگر دیدی کسی خواستار من است، او را خدمت کنی. 📚إثبات الوصیّة، صفحه ۷۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
913.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🌸🌸🕊 🌸گویند : مرغیست به نام « آمـیــن » 🕊مرغی آسمانی ؛ 🌸در بلندترین نقطهٔ آسمان ، 🕊آنجا که بخدا نزدیکتر است می پَـرَد 🌸و سخن می گوید ! 🕊او شنوا ترین موجود ِ جهان ِ هستی است 🌸هر چیز را که می شنود 🕊دوبـاره ، به نام فرد ِ گوینده 🌸آنرا تکرار می کند ! و آمین می گوید 🕊این است که همهٔ آیین ها می گویند 🌸مراقب کلامت باش 🕊این است که می گویند 🌸تنها صداست که می ماند 🕊این است که می گویند 🌸دیگران را دعا کنید 🕊این است که اگر دیگرانی را نفرین کنیم 🌸روزی خود ما دچار آن خواهیم بود 🕊مرغ آمین ؛هر آنچه که بگوئـیـــم را 🌸با اسم خود ِ ما ، جمع می کند 🕊و به خداوند اعلام می کند 🌸آنگاه در انتهای جمله آمـیـن می گوید 🕊 🌸برایتان بهترینها رو آرزو دارم🤲
🌾  🌾 ✨تقویت مو ها و شاداب کننده پوست ✨مفید برای بیماران تیرویید پرکار ✨مقوی حافظه ✨چاق کننده و رفع لاغری ✨درمان کننده هزال یا لاغری کلیه ها ✨خونساز @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂سلام مهربانان 🌸یکشنبه پاییزیتون 🍂عالی و بینظیر 🌸ان شاءالله امروز 🍂برای تک تک دوستانم 🌸همون روزی بشه که 🍂آرزوشـو دارند 🌸پراز خیر و برکت 🍂پراز دلخوشی 🌸پراز موفقیت و 🍂پراز محبت خدا در زندگی 🌸روزتون زیبا و درپناه خـدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‌ 📚حکایت کوتاه خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟ "قدری بیندیشیم" •✾📚 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚داستان کوتاه مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن‌ها بزرگ شد . در تمام زندگیش، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند، برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می‌کرد. سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد. روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد. عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است. سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد. زیرا فکر می کرد یک مرغ است. این ما هستیم که زندگی خودمان را میسازیم؛ نگذارید محیط اطرف شما را دچار تغییرات اساسی کند. وقتي باران مي بارد همه پرندگان به سوي پناهگاه پرواز مي كنند بجز عقاب كه براي دور شدن از باران در بالاي ابرها به پرواز در مي آيد. مشكلات براي همه وجود دارد اما طرز برخورد با آن است ﻛﻪ باعث تفاوت مي گردد. ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻋﻘﺎﺏ بلند پرواز باش. •✾📚@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او راتلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد وپیش خود فکر کرداین بار دیگر برای دعوا آمده است.وقتی در را بازکرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت :” هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد …..” •✾📚@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✅اگر تو او را وادار و مطيع خود نكنى او تو را مطيع خود خواهد ساخت 🔸روزى حضرت على (ع ) از درب دكان قصابى مى گذشت .قصاب به آن حضرت عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! گوشتهاى بسيار خوبى آورده ام . اگر ميخواهيد ببريد. فرمود: الا ن پول ندارم كه بخرم . عرض كرد من صبر مى كنم پولش را بعدا بدهيد. فرمود: من به شكم خود مى گويم كه صبر كند اگر نمى توانستم به شكم خود بگويم از تو مى خواستم كه صبر كنى ولى حالا كه ميتوانم به شكم خود مى گويم كه صبر كند. آرى ، خاصيت نفس اماره اين است كه اگر تو او را وادار و مطيع خود نكنى او تو را مشغول و مطيع خود خواهد ساخت . ولى على (ع ) كه در ميدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحب ها نمى شود، به طريق اولى و صد چندان بيشتر هرگز بر خود نمى پسندد كه مغلوب يك ميل و هواى نفس گردد. 📚 گفتارهاى معنوى ، ص ۲۶۲  @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم❤️ امروز رهاترین روز زندگیم را تجربه میکنم. خود را به آغوش پر مهر خدایم میسپارم و با تمام وجود از موهبت‌هایش لذت میبرم. پروردگارا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آموزشی ✅ آیا ما عاشق خدا هستیم؟ ⁉علت اصلی اضطرابها و افسردگی های مان چیست؟ 👤 استاد محمد شجاعی 👌بسیار عالی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡