هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
از بهلول پرسیدند:
زندگی آدمی به چه ماند؟
بهلول گفت :
به نردبانی دو طرفه
که از یک طرف؛ سن بالا میرود
و از طرف دیگر ؛ زندگی پایین می آيد...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
انگلیس خبیث
در زمان قاجار، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران، مسجد کوچکی وجود داشت.
امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و به اهل سنت ناسزا میگفت...
و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که اهل سنّت بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند.
روزی به او گفتم:
تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟
مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
او در پاسخ گفت:
بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.
از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد...
فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم
شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود.
پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!!! معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
آهو و خران
صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد و او را به طویله خران انداخت.
در آن طویله، گاو و خر بسیار بود.
آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف می گریخت.
صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند.
گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می خوردند. آهو، رم می کرد و از این سو به آن سو می گریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می داد.
چندین روز آهوی زیبای خوشبو در طویله خران شکنجه می شد.
روزی یکی از خران با تمسخر به دوستانش گفت: ای دوستان! این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساکت باشید.
خر دیگری گفت: این آهو از این رمیدن ها و جستن ها، گوهری به دست آورده و ارزان نمی فروشد.
دیگری گفت: آهو تو با این نازکی و ظرافت باید بروی بر تخت پادشاه بنشینی.
خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت به خوردن کرد.
آهو گفت که دوست ندارم.
خر گفت: می دانم که ناز می کنی و ننگ داری که از این غذا بخوری.
آهو گفت:
ای الاغ! این غذا شایسته توست.
من پیش از اینکه به این طویله تاریک و بد بو بیایم در باغ و صحرا بودم، در کنار آب های زلال و باغ های زیبا، اگرچه از بد روزگار در اینجا گرفتار شده ام اما اخلاق و خوی پاک من از بین نرفته
من لاله سنبل و گل خورده ام.
خر گفت: هرچه می توانی لاف بزن.
در جایی که تو را نمی شناسند می توانی دروغ زیاد بگویی.
آهو گفت : من لاف نمی زنم. بوی زیبای مشک در ناف من گواهی می دهد که من راست می گویم.
اما شما خران نمی توانید این بوی خوش را بشنوید، چون در طویله با بوی بد عادت کرده اید.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
توبه شعوانه
📝مرحوم نراقى نقل میكند:
در شهر بصره يك خانمى به نام شعوانه بوده كه مجالس عيش و طرب مردم را گرم مىكرده است. روزى براى برگزارى مجلس لهو و لعب از مسيرى با همكارانش می رفته كه صداى ناله زيادى به گوش می رسد، به يكى از كمك كارهايش گفت:
برو ببين چه خبر است.
كنيز رفت و بر نگشت. به دوّمى گفت: اولى رفت براى ما خبر بياورد نيامد، شما برو ببين چه خبر است. دوّمى هم رفت برنگشت، به سومى گفت: شما برو ببين چه خبر است، رفت و آمد و براى اين زن تعريف كرد كه: خانم! اينجا مجلس مردگان نيست، اينجا مجلس زندهها است و ماتم زندهها ديدنى است. خودش راه افتاد آمد. يك حياطى بود و واعظى نشسته بود و درباره قيامت، عذاب، جهنم، وضع مجرمان، گناهكاران حرف مىزد و همه اشك می ريختند و ناله میزدند.
شعوانه وقتى به مجلس رسيد كه واعظ اين آيه را میخواند:
🌺 « إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِ بَعِيدٍ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظًا وَ زَفِيرًا »
به محض اينكه مجرمان و گناهكاران از قبر بيرون آمدند؛ با اينكه فاصله شان با جهنم خيلى زياد است، وقتى جهنم چشمش به گناهكاران مىافتد، از راه خيلى دور فرياد جهنم از عرش بلند مىشود كه اى خدا! اين دشمنت را زودتر بفرست پيش من كه، آن جرمهايش را تلافى كنم.
🌺« وَ إِذَآ أُلْقُواْ مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُورًا »
وقتى اهل جرم را در آن مكان تنگ جهنم قرار دادند، فرياد اهل گناه بلند میشود، واى بر ما.
در آيه بعد میفرمايد: ملائكه به آنها میگويند: اينكه فرياد نيست، فريادهايتان بعد از اين است. ما هنوز چيزى به شما نچشانديم، ما هنوز كارى نكرديم. چكار میخواهند بكنند؟
شعوانه صدا زد و به واعظ گفت: من يكى از آن نامه سياهها و مجرمان هستم، من اگر توبه كنم خدا من را مىبخشد؟ واعظ برگشت گفت: توبه كن، اگر چه گناهانت به اندازه گناهان شعوانه باشد.
يك مرتبه فرياد اين زن بلند شد كه خدايا! من چه كار كردم كه گناهكاران را به من مثل می زنند. سپس غش كرد. به هوشش آوردند. صدا زد، واعظ! رفتم كه توبه كنم.
نراقى می گوید: اينقدر مرارت چشيد، اينقدر عبادت كرد، اينقدر سختى ديد كه مثل يك چوب نى شده بود، ديگر نه گوشتى، نه استخوانى، هيچ چيز ديگر برايش نمانده بود. اينقدر صاف شده بود و پاك، كه يك روزى به قيافه خودش نگاه كرد، گفت: امروز كه در دنيا به اين حالت افتادم؛ فردا در قيامت به چه حالتى خواهم افتاد؟ ندايى شنيد، تو مهمان من هستى. به امروز خودت ديگر نگاه نكن. بگذار قيامت بيايد، آنجا ببين من با تو چه معامله اى بكنم.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
خانواده شوهر
زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت :
میخوام بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان را فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم ...
و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم .
زن با کراهت گفت : ان شاءالله که خیره.
مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم .
روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا نه؟
زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم .
مرد گفت : خدا تو رو ببخشه دیروز به من ميگفتی كه نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چيکار کنم ....
زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن اونها که غریبه نیستند .
مرد با ناراحتی از منزل خارج شد .
و بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند.
پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفته ؟
زن گفت : تازه از خانه خارج شد .
پدر گفت : دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ؟
و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که غذایی که باید مي پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ؟
و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ؟
مرد گفت : خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند .
زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن .
مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی یه غذای حاضری به خانواده ام بدی ..
و این درسی باشه برای تو که از این به بعد به خانواده ام احترام بگذاری .
✅ پس با مردم همانطوری معامله کن که برای خودت دوست داری ...
🆔@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بیمارستان المعمدانی ۲۰ ساعت قبل از بمباران
🔹این تصاویر مربوط ۲۰ ساعت قبل از بمباران بیمارستان المعمدانی توسط رژیم کودککش صهیونیستی است که کودکان در حیاط مشغول بازی بودند. 😭
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زور داغِ خیلی بیشتر از ایناست!
آتیششون میزنیم!ببینکیبهتگفتم 🔥
👇👇
🆔@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📸 این، تصویر یکی از خانوادههایی هست که زیر بمبارون شهید شدن.
همشون با هم
🔹 میدونین چرا همه با هم شهید شدن؟ پاسخ رو از متن زیر بخونین، که حرفای یکی از بچههای غزه است؛ ما توی غزه نه جای امن داریم نه پناهگاه
هیچی!
🔹 این ایام، روزی یک وعده غذا میخوریم.
وقتی میخوان بمبارون کنن؛
همه اعضای خونواده کنار هم توی یه اتاق جمع میشیم. کسی بیرون نمیره
که اگه خونهمون بمبارون شد؛ همه باهم شهید شیم. یا همه با هم بریم، یا همه با هم زنده بمونیم.
🔹 یکی قرآن میخونه
یکی بچههارو آروم میکنه
یکی ذکر میگه
🔹 خب شبهای بمبارون خیلی ترسناکه؛ همهجا تاریکه، هیچ نوری نیست ولی با این وجود بازم نمیشه خوابید. صدای بمبارون حتی به خستهترین چشمها هم اجازهی خواب نمیده.
🔹 این شبها، زنهامون، همیشه عبا میپوشن. مبادا وقتی از زیر آوار درشون میارن، حجاب نداشته باشن.
🔹 هیچکس از چند دقیقه بعد خودش خبر نداره. هیچکس نمیدونه چند دقیقه دیگه کدوم عزیزش زیر آواره. شمارو به حق امام رضا برامون دعا کنین.
قدر امنیت مون را بدونیم
مواظب حجاب و عفاف زن و بچه هامون باشیم
خدا به ما چک سفید امضاء نداده که همیشه در امنیت باشیم و بایدمواظب باشیم و این جمله تاریخی حضرت امام خمینی ره را که فرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد اویزه گوشمون باشه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدرخشد بارگاهش تا فراسوی زمان
ریزش باران رحمت بر کویرستان دل
حافظ آیات حق وناقل علم حدیث
روحبخش اهل ایمان حضرت عبدالعظیم
درجوارت حمزه وطاهر بُوَد
#میلادحضرتعبدالعظیمحسنیمبارکــباد 🎉
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✍ آیت الله مجتبی تهرانی (ره) :
شفاف میگويم براي اينكه در زمان غيبت امام زمان (عج) يكسري شبهات در شما اثر نكند، دستور اين است، سند روايت هم خيلي معتبر است:
هر روز بگوييد:
[ یَا اللَّهُ یَارَحْمَانُیَارَحِیمُ
یَامُقَلِّبَالْقُلُوبِثَبِّتْ قَلْبِیعَلَىدِینِکَ]
دو سه ثانيه هم بيشتر طول نمی كشد، لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به امام زمان (عج) قرص شود.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این عصر دل انگیز پاییز
آرزو میکنم کلبه دلاتون
هـمیشه آرام باشه🍁
🍁و شادی و برکت
مثل بـاران رحـمت🌧
از آسمان براتون بباره🌧🍂
🍁عصر پاییزیتون بخیر ونیکی☕️🍁
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_مهدوی🌈
🍀 امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:
ایمان خود را قبل از #ظهور تکمیل کنید، چون در لحظات ظهور، ایمان ها به سختی مورد امتحان قرار می گیرند.🙂
📚 اصول کافی ۱/۳۶۰/۶
💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج 💚
🔻 بـه مـا بـپـیــونــدیـد 👇
🔻هـمه چیز مهم اینجاست 👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته☝️ #احکام_شرعی #احکاموالدین
نگهداری از والدین سالخورده و وظیفه فرزندان👆
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ
✨وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾
✨پس شكوهمند و پاك است آن كسى كه
✨ملكوت هر چيزى در دست اوست
✨و به سوى اوست كه بازگردانيده مى شويد (۸۳)
📚 سوره مبارکه يس✍آیه ۸۳
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
#تشرفات
آقا محمد، که متجاوز از چهل سال متولی شمعهای حرم عسکریین علیهماسلام و سرداب مطهر بوده است. می فرماید:
والده من، که از صالحات بود، نقل کرد:
روزی با خانواده عالم ربانی، آخوند ملا زین العابدین سلماسی(ره)، و خود آن مرحوم، در سرداب مقدس همان ایامی که ایشان مجاور سامرا بود و قصد داشت بنای قلعه آن شهر را تمام کند، بودیم. آن روز، جمعه بود و جناب آخوند سلماسی مشغول خواندن دعای ندبه شد و مثل زن مصیبت زده و محب فراق کشیده می گریست و ناله می کرد. ما هم با ایشان در گریه و ناله شرکت می کردیم. در همین وقت ناگاه بوی عطری وزیدن گرفت و در فضای سرداب منتشر و هوا از آن پر شد؛ به طوری که همه ما را مدهوش کرد.
✨💫✨
همگی ساکت شدیم و قدرت صحبت کردن را نداشتیم. مدت زمان کمی گذشت و آن عطر خوشبو هم رفت و هوا به حالت اول خود برگشت و ما هم مشغول خواندن بقیه دعا شدیم. وقتی به منزل مراجعت نمودیم، از جناب آخوند ملا زین العابدین راجع به آن بوی خوش سؤال کردم. فرمود: تو را چه به این سؤال؟ و از جواب دادن خودداری فرمود.
✨💫✨
عالم متقی، آقا علیرضا اصفهانی (ره)، که کاملاً با آخوند سلماسی خصوصی بود، نقل کرد: روزی از آن مرحوم راجع به ملاقات ایشان با حضرت حجت علیه السلام سؤال کردم و گمان داشتم که ایشان مثل استاد خود، سید بحرالعلوم رحمه الله باشند و تشریفاتی داشته اند.
در جواب من، همین قضیه را بدون هیچ کم و زیادی نقل کردند.
📗تشرف یافتگان، ص۴٣
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
👌خرمالو🍅و درمان کبد چرب👌
👈امروزه بیشتر افراد به دلیل زمان بندی نامناسب در خواب شب، خوردن انواع چربی و فست فودها، ورزش نکردن، ادرار نکردن هنگام بیدار شدن از خواب، زیاده روی در غذا خوردن، صبحانه خوردن با عجله به کبد چرب مبتلا هستند
👈خرمالو🍅یکی از بهترین مواد برای درمان کبد چرب است، خرمالو جزو آن دسته از میوههایی است که منبع بالایی از فیبر دارد، این میوه به دلیل خاصیت ملین بودن، برای افرادی که مشکل یبوست و کبدی دارند، مفید است
👌تو این روزهای پاییزی خوردن خرمالو رو فراموش نکنید😋
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پندانـــــــهـــ
✍️ پنج قدم تا خوشبختی:
❣️قلبت را مملوء از مهربانی کن ..
❣️ذهنت را از نگرانی رها کن ..
❣️ساده زندگی کن ..
❣️بیشتر ببخش ..
❣️کمتر توقع داشته باش ..
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🔘 داستان کوتاه
#ویولون_زنی_در_ویرانه
در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن، صبح زود مثل هر روز، مردم آن منطقه که اکثرا یا کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند. زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف، زندگی نمیکردند، بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند که نمیرند. آن روز نیز آن مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند و نمیدانستند آیا امشب هم باز سر گرسنه زمین خواهند گذاشت یا نه و خود را برای یک روز مشقت بار دیگر آماده میکردند، ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه توجهشان را جلب کرد! آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر زیر برفی که نرم نرم شروع به باریدن کرده بود از رفتن باز ماند. اکثرا آنها با اینکه میدانستند اگر دیر برسند جریمه میشوند، بی توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم در آن سرما با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی، وجودشان گرم شد،اشک ریختند،خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند.
سرانجام ویولونیست خیابانی که مردی 35 ساله بود کارش تمام شد. ویولنش را برداشت و آماده رفتن شد. اما در همین حال و احوال و تشویق بی امان مردم، کمی مکث کرد، همه آنها را صدا کرد و به همگی که حدود 300 نفر بودند نفری 5 دلار داد و سپس درحالیکه برای آنان بوسه میفرستاد سوار تاکسی شد و رفت تا آن مردم فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه برای دوستانشان تعریف کنند.
اما آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست 35 ساله کسی نیست جز "جاشوا بل" یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که 3 روز قبل، هر بلیت کنسرتش 100 دلار به فروش رفته بود. فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت: من فرزند فقرم. آن روز وقتی در کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام.
به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم. بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند، تمام پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود، میان آنها تقسیم کردم. لذتی بردم که تا کنون در هیچ کنسرتی نبرده ام.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شب قدر جبهه ها
اولين بار بود که می رفتم جبهه
شب قدر كه رسيد ، به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم مراسم احیاء
جمعیت رو که دیدیم تعجب کردیم
از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بيست نفر اومده بودن
شب دوم هم همين طور بود
برام سؤال شده بود كه چرا بچه ها برا احيا نیومدن
با خودم گفتم نكنه خبر نداشته باشن...؟!
... از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون
پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت
به سمت صحرا حركت كردم
نزديك شيارها که رسيدم ، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته
قرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه مي كنه
مراسم احياء از بلندگو پخش ميشد
بچه ها صدا رو می شنيدن و توی تنهايی و تاريكی حفره ها ، با خدا راز و نياز می كردن
تازه فهمیدم داستان اون جمعیت کم توی محل برگزاری مراسم چیه...
راوی: شهید رضا صادقی یونسی
#یادشهدا_صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حجاب
🧑🔬👨🔬نتایج مقاله دو دانشمند دانشگاه #اورگان_آمریکا نشان میدهد:
دختران و زنان جوانی که عکسهای عریان یا آشکار در رسانههای فضای مجازی مانند فیس بوک به #اشتراک میگذارند از نگاه زنان هم سال خود برای انجام وظایف کمتر صلاحیت داشته و از نظر جسمی و اجتماعی هم کمتر #جذاب میباشند.
👩⚖ 🤳 🧕
📕 برگرفته از کتاب علوم نوین در اسلام
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻امام جمعه کربلا غوغا کرد ، غوغا کرد غوغا کرد
صد بار هم نگاه کنید کمه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
❤️ سرباز اسرائیلی : حزب الله با شمشیر می جنگید!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
کانالهای تلویزیونی اسرائیل از همدیگه پیشی میگرفتند جهت دعوت از سربازان و افسران نخبه تا در استودیو بیایند و از فاجعه ای که براشون رخ داده حرف بزنند!
یکی از افسران لشکر «غولانی» که «ایثان آیخنر» نام داشت و یک دستش قطع شده بود، در برنامه حضور داشت. مجری برنامه ازش پرسید: دست شما چطوری درجنگ قطع شده؟ پاسخ او همگان را به تعجب و شگفتی واداشت!!
ایثان گفت: جنگ بسیار سختی رو تجربه کردیم، درحالیکه وارد حومه شهر “بنت جبل” میشدیم و تعدادمون هم بسیار زیاد بود، من پشت یک درخت موضع گرفتم تا سربازان لشکر رو پوشش بدم و درعین حال با دوربین تفنگم، بعضی خونه ها رو زیرنظر داشتم تا نیروهای حزب الله رو رصد کنم. سه نفر از رزمنده های مقاومت اسلامی رو دیدم که آهسته داشتند به سمت ما نفوذ میکردند تا سربازامون رو غافلگیر کنند.
به نظرم اومد اونا هدفهای بسیار آسونی هستند، لذا همین که خواستم هدفگیری کنم و بطرفشون شلیک کنم، ناگهان با مردی سوار بر اسب و شمشیر به دست مواجه شدم که ضربه ای به من وارد کرد و از نظرم دور شد!! ….خیلی وحشت زده شده بودم!!!
خانم مجری با شگفتی از افسر اسرائیلی سؤال کرد: واقعاً اونا با شمشیر و اسب می جنگیدند؟!! افسر اسرائیلی جواب داد: بله، حتی بعضی از سربازان به من گزارش دادند از مواجهه با تک سواری با اسبی تندرو … ظاهرا آنچنان سریع میگذشته که آنها نمی توانستند او را هدف بگیرند!!
[درکتاب «معجزات و کرامات نبرد الوعد الصادق» هم اومده]
توی اینترنت نام کتاب رو بزنید، دانلودش کنید و بیشتر از اینا که بنده عرض کردم بخونید… البته اینکه اون تک سوار چه کسی بوده معلوم نیست. گرچه خیلی تکان دهنده ست و پیام داره اما نمیشه قاطعانه گفت حضرت صاحب بوده…
میتونید وارد سایت انگلیسی روزنامه هاآرتص بشید و مطالب بیشتری در این باره در اونجا پیدا کنید.
➥@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴 صلهي امام رضا عليه السلام به يك شاعر
آيت الله حائري نقل مي كرد كه يك بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آنجا اقامت گزيدم . پولم تمام شد و كسي را هم براي رفع مشكل خويش نميشناختم. از اين رو قصيدهاي در مدح حضرت رضا عليه السلام سرودم و فكر كردم كه بروم و آن را براي توليت آستان مقدس بخوانم و صله بگيرم با اين نيت حركت كردم، اما در ميان راه به خود آمدم كه چرا نزد خود حضرت رضا عليه السلام، نروم و آن را براي وي نخوانم ؟! به همين جهت كنار ضريح رفتم و پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيدهي خود را خطاب به روح بلند و ملكوتي آن حضرت خواندم و تقاضاي صله كردم .ناگاه ديدم دستي با من مصافحه نمود و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد . بيدرنگ گفتم :« سرورم ! اين كم است » ده توماني ديگر داد باز هم گفتم : « كم است » تا به هفتاد تومان كه رسيد، ديگر خجالت كشيدم تشكر كردم و از حرم بيرون آمدم .
كفشهاي خود را كه مي پوشيدم، ديدم آيه الله حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت الله مرواريد، با شتاب رسيد و فرمود :« شيخ ابراهيم ! » گفتم : « بفرماييد آقا !» گفت:«خوب با آقا حضرت رضا عليه السلام روي هم ريختهاي، برايش مدح ميگويي و صله ميگيريد. صله را به من بده » بيمعطلي پولها را به او تقديم كردم و او يك پاكت در ازاي آن به من داد و رفت وقتي گشودم ديدم دو برابر پول صله است يعني يكصد و چهل تومان .
📚کرامات الصالحین ، ص 216.
➥ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ایها_العزیز #روزهای_چشم_براهی
❤️ #یا_صاحب_الزمان_عج❤️
جوانان برای خرسندی ات جان در دایره ی شهادٺ گذاشتند
و مردان مان موب در ساحٺ انتظار، سپید ڪردند
و پیران مان بی تاب لحظه ی دیدارٺ از سرای دنیا ڪوچیدند؛
و دریغا که نیامدی یا مهدی
#شبتون_مهدوی🌙✨💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh