هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
🌹 امام صادق(عليه السلام) فرمودند :
⛔ از گرفتارى برادرت اظهار شادى مكن كه خداوند به او رحم مى كند و آن گرفتارى را به تو مى رساند. هر كس از گرفتارى و مصيبتى كه به برادرش رسيده است شاد شود ، از دنيا نرود تا خود گرفتار آن شود.
📖 الكافي ، ج۲ ، ص۳۵۹
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
#سلام_آقای_من
#سلام_پدر_مهربانم
امید غریبانه تنها کجایی
چراغ سر قبر زهرا کجایی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⚘﷽⚘
#حسین_جان...❤️
نسیمی مـیوزد و عـطـر حضرتی دارد
هـوای چشـم دلـم عـرض حاجتی دارد
سلام حضرت ارباب، آسمان هم گفت
ســـلامِ صـبـح به اربـاب لذتـی دارد
⚘اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
⚘و َعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
⚘وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
⚘وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
#ســلام_ارباب_خوبم
#شبجمعهشبزیارتیارباب
༄ ✿ ✿༄@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقران
خدایا بر ما تحمیل نکن آنچه را که تحمل آن را نداریم....
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌸🍃
🌸 #رابطهامربهنمازوجلبروزی!
♦ای آقایی که دغدغه معیشت تو را از تربیت دینی خانواده ات غافل کرده است، قرآن به تو می فرماید:
🌸وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى و خانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پایدار باش، ما از تو روزى نمی خواهیم، بلكه ما تو را روزى می دهیم، و سرانجامِ نیكو براى اهل تقوا است.
📖سوره طه،۱۳۲
♦ تو به دنبال اجرای دستور ما که امر خانواده ات به نماز است باش و ما به دنبال تامین روزی تو خواهیم بود!...
♦"هرگاه وضع زندگى رسول خدا صلى الله علیه وآله تنگ می شد، این آیه را تلاوت می فرمود، آنگاه به افراد خانه دستور می دادند تا نماز بخوانند."
📚 تفسیر المیزان، ذیل آیه
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـد
🌸 ٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه دی ماه و یاد در گذشتگان😔
❄️ اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ ❄️
#التماس_دعا
🕯❄️🕯❄️🕯❄️🕯
🕯پنجشنبهها...
دلمان گرم به خاطره پدرهایی که نیستند،
مادرهایی که رفته اند،
به یاد آن عشق های بار بسته💔😔
فاتحهای ره توشه میکنیم❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
موسی و میش
گویند روزی موسی (ع) در آن حال که شبانیِ شعیب پیغامبر میکرد و هنوز به وی وحی نیامده بود، گوسفندان میچرانید؛
قضا را میشی از رمه جدا افتاد.
موسی خواست که او را به رمه باز برد.
میشک برمید و در صحرا افتاد و گوسفندان نمیدید و از بددلی همیرمید، و موسی از پس او همیدوید تا مقدار دو سه فرسنگ؛
چنان که میشک را نیز طاقت نماند و از ماندگی بیفتاد، چنان که بر نمیتوانست خاست.
موسی در وی رسید و بر او رحمتش آمد؛
گفت: ای بیچاره، چرا میگریزی و از که میترسی؟
چون دید که طاقت رفتن ندارد، برداشتش و بر گردن و دوش گرفت تا بَرِ رمه.
چون چشم میش بر رمه افتاد، دلش به جای باز آمد، تپیدن گرفت.
موسی زود او را از گردن فرو گرفت و به میان رمه اندر شد.
ایزد تعالی ندا کرد به فرشتگان آسمانها، گفت:
دیدید بندهی من با آن میش دهن بسته چه خُلق کرد، و بدان رنج که از او بکشید او را نیازرد و بر او ببخشود! به عزّت من که او را برکشَم و کلیم خویش گردانم و پیغامبریش دهم و بدو کتاب فرستم، چنان که تا جهان باشد از او گویند.
پس این همه کرامات او را به ارزانی داشت.
📚سیاستنامه، خواجه نظام الملک
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨#حکایت
مردی به نزد حلوا فروشی رفت وگفت : «مقداری حلوای نسیه به من بده»
حلوا فروش قدری حلوا برایش در کفی ترازو گذاشت و گفت :
« امتحان کن ببین خوب است یانه .»
مرد گفت : « روزه ام باشد موقع افطار » حلوا فروش گفت
« هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده ؛ چطور است که حالا روزه گرفته ای.»
مرد گفت :« قضای روزه پارسال است .»
حلوا فروش حلوایش را از کفه ترازو برداشت وگفت :
«تو قرض خدا را به یکسال بعد می اندازی قرض من را به این زودی ها نخواهی داد .
من به تو حلوا نمی دهم!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
پدربزرگم ژرومینو، که گوسفند پرورش می داد و داستان می گفت،
وقتی احساس کرد مرگش نزدیک شده است رفت حیاط و از یک یکِ درخت ها خداحافظی کرد.
بغلشان می کرد و می گریست.
چون می دانست دیگر آنها را نخواهد دید.
برای این که واقعاً قدر زندگی را بدانیم باید به خاطر داشته باشیم هیچ چیزی همیشگی نیست
و آن چیزی که ازش لذت می بریم همیشه نخواهد بود.
تنها در این صورت است که می توانیم شُکر همۀ خوشبختی هامان را به جای آوریم و خوشبخت باشیم.
#ژوزهساراماگو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے🥜
اگر سرما خورده اید
و یا دچار آنفولانزا شده اید،
خوردن کدو تنبل🥜 را فراموش نکنید
💟#کدو_حلوایی
✳️⇦ کدوحلوایی یکی از داروهای مناسب برای نرم کردن سینه و خروج ترشّحات آن است.
✳️↩️ در دوره سرماخوردگی می توانید روزی یکی دو بار، مقداری کدوحلوایی را بخارپز کرده به همراه عسل نوش جان کنید.
✳️⇦ از جمله خواص کدو حلوایی⤵️
🔺مغز را تقویت میکند
⚜صفرا را تسکین میدهد
⚜ قولنج را برطرف میکند
⚜ادرار آور و تب بر میباشد
⚜یرقان ( زردی ) را برطرف میکند.
🔻مفید برای رفع سردرد و بیخوابی و درمان خستگی اعصاب
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞تقدیم با بهترین آرزوها
🌸الهی🤲
💞چشمانتون از
🌸هرچه زیبایی لبریز
💞دلتون ازهر
🌸چه تازگی مملو
💞وجودتون از هر
🌸چه ناملایمات مصون
💞ونگاه خدا بربام
🌸زندگیتون گسترده باشه
💞آخر هفته تون زیبا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽✨
✅داستان واقعی کوتاه پند آموز
💭 «یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار … منم راه افتادم راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
💭تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه مےکند، که من نگاه کنم؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! اما خدایا من به خاطر تو، از این گناه می گذرم!
💭 از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد #حاج_آقا_حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات،
💭 صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: «سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح …» از آن موقع، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد …»
💭 در سال ۱۳۹۱، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود، بدست آمد.در آخرین صفحه نوشته شده بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ...
❤️«اللهم عجل لولیک الفرج»❤️
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست.
درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمیدهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان میکند. سلطان میدانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
نیمه شب، سی نفر با مشعلهای روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود!
وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟
آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.
سلطان گفت: من ایاز را خوب میشناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه میکند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد.
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
💟http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆