eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 پسری هیجده ساله جوانی مؤمن و پاک است ولی دچار شبهه شده است. او اعتقاد دارد که دختر و پسر باید با هم در مدرسه و زندگی مختلط باشند تا رشد کنند. او معتقد است به جای کنترل محیط، باید قلب های مردم با علم بخشی سرشار گردد. می گویم: تصور کن گرسنه ای و به مغازه کبابی رفته ای. قطعاً بوییدن بوی کباب مشام تو را لذت خواهد داد ولی آیا هدف کباب پز از پخت کباب فقط بوییدن و لذت بردن آن است؟ بی تردید آن را برای صرف و خوردن در سیخ کرده است. آیا بوییدن کباب گرسنگی تو را رفع می کند یا بر گرسنگی و اذیت نفس می پردازد؟ بی تردید اگر بگویی: من از نفس خوردن بی نیازم و گرسنه نمی شوم دروغ گفته ای. اگر بگویی: بوی کباب جز مشام من، شکم ام هم سیر می کند باز دروغ گفته ای... پس اگر بگویی میل به جنس مخالف نداری و زمانی که جنس مخالف را می بینی میل نزدیکی نمی کنی باز دروغ گفته ای... پس انسان عاقل گرسنه باید خیلی احمق باشد که در مغازه کبابی رود و دود کباب در مشام کند که این بوی خوب در ظاهر لذت، ولی در باطن عذاب و سختی است. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 سمنون عارف نامدار، سوخته راه حق، روزی در منبر رفت، و از محبت خدا سخن گفت اشکی ریخت و کسی این راز محبت را نفهمید. و همه در حیرت ماندند و دل‌شان بر حال سمنون سوخت. و گمان کردند اشک برای حاجت می‌ریزد. سمنون گفت: کاش می‌شد از بین شما کسی زبان محبت خدا را می‌دانست. سر به سمت قندیل‌های مسجد گرفت و گفت: ای قندیل‌ها محبت حبیب را که در دل دارم به شما می‌فرستم. از جان من این عشق را که می‌فرستم بگیرید. قندیل‌ها لرزیدند و تکه‌تکه شده از هم گسستند و مردم در وحشت افتادند . سمنون گفت: حال ببینید آن‌چه من از محبت خدا در دل داشتم چه سنگین بود که قندیل‌ها را طاقت آن نبود. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 عبدالرحمن بن صخرازدی یا الدوسی معروف به ابوهریره فقیر ترین صحابی پیامبر بود، او مردی امی، شوخ طبع و بسیار پرخور بود. ابوهریره همیشه مصالح شخصی خودش را در نظر داشت و برایش فرق نمی کرد چه کسی در مسند خلافت باشد. آورده اند که ابوهریره در جنگ" صفین" حاضر بود ولی در جنگ شرکت نکرد، کار او در جنگ صفین این بود که موقع صرف غذا بر سفره معاویه حاضر می شد و در زمان نماز پشت حضرت علی نماز می گذارد و در هنگام نبرد پیری و ضعف را بهانه کرده و در گوشه ی شاهد جنگ بود. وقتی علت این کار را از او پرسیدند، گفت :"نماز در پشت سر علی(ع) کاملترین نمازهاست، غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست! " این رفتار ابوهریره به صورت مثل در آمد و هرگاه شخصی بر اساس مقتضیات و شرایط خودش کاری را انجام دهد و برایش فرقی نکند که چه کسی بر مسند قدرت نشسته است، می گویند :" هم آش معاویه را می خورد، هم نماز علی را می خواند! " ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
می‌گفتش که علی پدر هممونه، خب می‌گفت هممونم از خاک آفریده شدیم، خب حضرت امیر رو چی صدا می‌کردن؟ ابوتراب روز قیامت کافرا چی می‌گن؟ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً وای وای میگه تا می‌میرن می‌فهمن حق با علیه دیگه فمن یمت یرنی، می‌فهمه بعد اونجا میگه اَاَاَ… کاش منم خاک بودم علی بابام می‌شد این چه زیباست وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً • سخنرانی در 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
✨﷽✨ 🌼تحفه ای از حضرت مولا علیه السلام ✍جناب حجة الاسلام و المسلمين آقای حاج سید علی رضوی کشمیری نقل کردند: یک شب زمستانی به اتفاق اخوی و عموزاده خدمت آقای مجتهدی مشرف شدیم. ایشان تنها بودند و به علت تمام شدن نفت، اتاق آقا سرد شده بود. از قضا در ماشین، ظرف نفتی داشتیم، لذا نفت را آوردیم و اتاق را گرم کردیم. لحظاتی بعد متوجه شدیم ایشان شام نخورده اند. در داخل ماشین مقداری شیر موجود بود، به سرعت شیر را آوردیم و پس از جوشاندن، مقداری نان در آن ریختیم، سپس همگی نان و شیر خوردیم. بعد از صرف غذا آقا فرمودند: 《آقاجان! تا دست نگیری، دستت را نخواهند گرفت.》ما از ایشان درخواست کردیم که تحفه ای از حضرت مولا برایمان بگیرند. آقا برای لحظاتی به حالت خلسه فرو رفته و بیان داشتند: 《 حضرت می فرمایند : هر وقت کارد به استخوان رسید، یک حمد و سه قل هو الله بخوانید و بیست و یک صلوات بفرستید؛ مشکل به خواست خدا حل می شود.》 📚 لاله ای از ملکوت ج ۲ ص١۵۰ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
نقل است که از او [ابراهیم ادهم] پرسیدند که روزگار چگونه می‌گذارنی؟ آورده‌اند که از ابراهیم ادهم پرسیدند روزگار را چگونه سپری می‌کنی؟ گفت: «سه مرکب دارم؛ باز بسته؛ چون نعمتی پدید آید، بر مرکب شکر نشینم و پیش او باز شوم و چون بلایی پدید آید، بر مرکب صبر نشینم و پیش باز روم و چون طاعتی پیدا گردد، بر مرکب اخلاص نشینم و پیش روم.» 📚 (ذکر ) مرکب: اسب طاعت: عبادت و نیایش اخلاص: خلوص و یک‌رنگی 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که یادگرفتی چیست؟ میگویم پذیرش است پذیرش یعنی: پذیرفتن شرایط با تمام سختیهاش پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون. پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد. پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم. پذیرفتن اینکه من کامل نیستم. پذیرفتن اینکه هیچ کس مسئول زندگی من نیست. پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن. داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلافها ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله فرمود : در شب معراج وارد بهشت شدم ، فرشتگاني ديدم كه بنائي مي كنند ، خشتي از طلا و خشتي از نقره ، و گاهي هم از كار كردن دست مي كشيدند . به ايشان گفتم : چرا گاهي كار مي كنيد و گاهي از كار دست مي كشيد ؟ پاسخ دادند : تا مصالح بنائي برسد . پرسيدم : مصالحي كه مي خواهيد چيست ؟ گفتند : ذكر مؤ من كه در دنيا مي گويد سبحان اللّه و الحمدللّه و لا آله الا اللّه و اللّه اكبر . هر وقت بگويد ، ما مي سازيم و هر وقت خودداري كند ، ما نيز خودداري مي كنيم . در حديث ديگر آمده است كه رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله فرمودند : ((هر كس كه بگويد سبحان اللّه ، خدا براي او درختي در بهشت مي نشاند و هر كس بگويد الحمدللّه ، خدا براي او درختي در بهشت مي نشاند و هر كس بگويد لا آله الا اللّه ، خدا براي او درختي در بهشت مي نشاند ، و هر كس بگويد اللّه اكبر ، خدا براي او درختي در بهشت مي نشاند . مردي از قريش گفت : پس درختان ما در بهشت بسيار است . حضرت فرمودند : بلي ولي مواظب باشيد كه آتشي نفرستيد كه آنها را بسوزاند ، و اين به دليل گفتار خداي عزوجل است كه : اي كساني كه ايمان آورديد خدا و فرستاده او را فرمان بريد و عملهاي خويش را باطل نكنيد . )) ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ میخورد زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود بعد نماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر به نماز نرفت، همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست .مرد کافه چی با خوش رویی گفت اشکالی ندارد فدای سرت، او از ان روز مشتری دائمی ان کافه شد ....... چقدر خوب بود که اگر کسی اشتباهی کرد با خوش رویی باهاش برخورد کنیم نه با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوب بشویم. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
سـ❄️ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  چهارشنبه ☀️  ٢   اسفند  ١۴٠٢   ه. ش 🌙  ١١   شعبان    ١۴۴۵  ه.ق  🌲 ٢١    فوریه  ٢٠٢۴    ميلادی 🌸برجلوه و اجلال محّمد صلوات 🍃بر چهره و تمثال محّمد صلوات 🌸دیدند چو رخسار علی اکبر را 🍃گفتند که بر آل محّمد صلوات 🌸اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می‌رفت و به آنها نگاه می‌کرد و از بدبختی و فقر خود یاد می‌‌آورد و سپس به دربار می‌رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می‌بست. درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمی‌دهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می‌کند. سلطان می‌دانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید. نیمه شب، سی نفر با مشعل‌های روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود. آنها خیلی ترسیدند، چون پیش سلطان دروغزده می‌شدند. وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنجها کجاست؟ آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند. سلطان گفت: من ایاز را خوب می‌شناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه می‌کند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد. 📖غزنویان 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝