eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 سمنون عارف نامدار، سوخته راه حق، روزی در منبر رفت، و از محبت خدا سخن گفت اشکی ریخت و کسی این راز محبت را نفهمید. و همه در حیرت ماندند و دل‌شان بر حال سمنون سوخت. و گمان کردند اشک برای حاجت می‌ریزد. سمنون گفت: کاش می‌شد از بین شما کسی زبان محبت خدا را می‌دانست. سر به سمت قندیل‌های مسجد گرفت و گفت: ای قندیل‌ها محبت حبیب را که در دل دارم به شما می‌فرستم. از جان من این عشق را که می‌فرستم بگیرید. قندیل‌ها لرزیدند و تکه‌تکه شده از هم گسستند و مردم در وحشت افتادند . سمنون گفت: حال ببینید آن‌چه من از محبت خدا در دل داشتم چه سنگین بود که قندیل‌ها را طاقت آن نبود. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝