🌸🍃🌸🍃
پیر مرد دانایی به نوه اش گفت : فرزندم تا حالا دانسته ای که بهشت مجانی است و دوزخ را باید با پول خرید
نوه اش گفت : پدربزرگ چگونه بهشت مجانی است اما دوزخ رو باید با پول خرید ؟؟؟؟
پیرمرد گفت؟؟؟
پسرم نماز و روزه و کارهای نیک ، بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی و بهشت مجانی به دست می آید ؛ اما شراب و زنا و قمار و ربا بابتشان پول پرداخت میکنی پس جهنم را باید با پول خرید
قضاوت با شما؛: کدام بهتر است؛
بهشت ؟؟ ((مجانی ))
جهنم ؟؟ ((پولی))
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#ریا
گروهی با خواجه ابوسعید ابوالخیر از مرو به سفر حج رفتند.
مرد ریاکاری در کاروان بود که پیشانی خود به مُهر داغ کرده و یک گونی کلوخ بر گردن شتر آویزان کرده بود.
در بین راه از او پرسیدند: «همهی بیابان کلوخ است٬ کلوخ را کجا میبری؟»
مرد ریاکار گفت: «من چون نزدیک مکه رسیدم، شرم دارم وقتی قضای حاجت میکنم با کلوخ مکه خود را تمیز کنم که از آن خاک٬ پیامبران خلق شدهاند.»
جمعی نادان از این سخن مرد ریاکار خوششان آمد و مُرید او شدند.
ابوسعید در نزدیک مکه دید که آن مرد در بیابان قضای حاجت کرد و خود را با کلوخ مرو تمیز کرد.
خواجه نزدیک شد و گفت: «تو شرم نداری در خاک مکه ادرار میکنی و با کلوخ مرو خود را تمیز میکنی؟ ضمنا اگر قرار بود که از کلوخ مکه استفاده نکنی٬ چرا نزدیک مکه کلوخ جمع نکردی؟ این همه راه آلات ریا و تظاهر را بر گردن شتر آویختی؟»
ابوسعید گفت: ای مردم بدانید، اگر کسی مانند این مرد ریاکار باشد هر چه تلاش کند تا عمل ریاکارنه خود را از مردم پنهان سازد باز خدای چیزی از یاد او میبَرد تا دست او را بر مردم رو کند چنانچه این مرد آنچه را که من گفتم خدا از یادش برده بود.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم:
➊چه چیز «از آسمان عظیم تر» است؟
➋چه چیز «از زمین پهناورتر» است؟
➌چه چیز «از کودک یتیم ناتوان تر» است؟
➍ چه چیز «از آتش داغ تر» است؟
➎ چه چیز «از زمهریر سردتر» است؟
➏ چه چیز «از دریا بی نیازتر» است؟
➐ چه چیز «از سنگ سخت تر» است؟
امام علے علیه السلام فرمودند :
➊ «تهمت به ناحق» از آسمان عظیم ترست.
➋ «حق» از زمین وسیع تر است.
➌ «سخن چینی» شخص تمام ازکودک یتیم ضعیف تر است.
➍ «آز و طمع» از آتش داغ تر است.
➎ «حاجت بردن به نزد بخیل» از زمهریر سردتر است.
➏ بدن شخص با «قناعت» از دریا بی نیازتر است.
➐ «قلب کافر» از سنگ سخت تر است.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
امیرالمؤمنین_علیه_السلام فرمودند:
شیعهی ما اگـر مرتکب معصیتی شـود، نمیمیرد مگر اینکه به بلایی چه در مال و چه در فرزند و چه در خودش مبتلا گردد و این ابتلا موجب از بین رفتن گناهانش گردد
و خدا را به گونهای ملاقات نماید که هیچ اثری از گناه در او باقی نمانده باشد و اگرچیزی از گناه در او باقی مانده بود، به هنگام مرگ دچار سختی و شدّت میگردد. (سپس پاک میشود)
#بحارالانوارج6ص157
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
برای تربیت کودکان مان نیاز نیست همه چیز را شفاهی به آنان بگوییم، کودکان اگر رفتاری را در ما ببینند سریع تقلید می کنند و یاد می گیرند.مثال: اگر هنگام دست زدن به وسایل شخصی کودک از او اجازه بگیریم ، مالکیت خصوصی را به او یاد داده ایم.اگر هنگام لباس عوض کردن به مکان خلوتی برویم، حیا را به او نشان داده ایم. اگر هنگام ورود به اتاق کودک در را بزنیم، مفهموم حریم خصوصی را به او آموزش داده ایم. اگر در ملاقات با والدین دست آنها را ببوسیم و آنها را نوازش کنیم، احترام به والدین را یادشان داده ایم. وهزاران مثال از این دست. و یقین کنیم فرزندمان چنین رفتار متقابلی را با ما خواهد کرد.فراموش نکنیم کودکان بیشتر از آنچه از طریق گوش هایشان یاد بگیرند از چشم هایشان یاد می گیرند.این حماقت و ساده انگاری است که از کودک کار خوبی را انتظار داشته باشیم انجام دهد که در ما ندیده است.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم:
➊چه چیز «از آسمان عظیم تر» است؟
➋چه چیز «از زمین پهناورتر» است؟
➌چه چیز «از کودک یتیم ناتوان تر» است؟
➍ چه چیز «از آتش داغ تر» است؟
➎ چه چیز «از زمهریر سردتر» است؟
➏ چه چیز «از دریا بی نیازتر» است؟
➐ چه چیز «از سنگ سخت تر» است؟
امام علے علیه السلام فرمودند :
➊ «تهمت به ناحق» از آسمان عظیم ترست.
➋ «حق» از زمین وسیع تر است.
➌ «سخن چینی» شخص تمام ازکودک یتیم ضعیف تر است.
➍ «آز و طمع» از آتش داغ تر است.
➎ «حاجت بردن به نزد بخیل» از زمهریر سردتر است.
➏ بدن شخص با «قناعت» از دریا بی نیازتر است.
➐ «قلب کافر» از سنگ سخت تر است.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
امیرالمؤمنین_علیه_السلام فرمودند:
شیعهی ما اگـر مرتکب معصیتی شـود، نمیمیرد مگر اینکه به بلایی چه در مال و چه در فرزند و چه در خودش مبتلا گردد و این ابتلا موجب از بین رفتن گناهانش گردد
و خدا را به گونهای ملاقات نماید که هیچ اثری از گناه در او باقی نمانده باشد و اگرچیزی از گناه در او باقی مانده بود، به هنگام مرگ دچار سختی و شدّت میگردد. (سپس پاک میشود)
#بحارالانوارج6ص157
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#بوسه_خدا_یا_چوب_خدا
یه شبههای رو بعضیها مطرح میکنن، و میگن:
همه ما رو از «چوبِ خدا» ترسوندند،
ولی یکی به «بوسهی خدا» امیدوارمون نكرد...
در صورتیکه خداوند کلامش رو با «الرّحمن الرّحیم» آغاز میکنه.
خُب، این متن شبهه.
امّا، در جوابِ این دوستان باید گفت:
شرطِ نجات در قیامت، #ایمان هست...
امّا دقّت کنیم که در قرآن، هر کجا که صحبت از #ایمان شده، در کنارش، #عمل_صالح هم خواسته شده!
جالبه که عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» بیش از ۵۰ بار در قرآن تکرار شده.
یعنی ایمانِ خالی فایدهای نداره.
#ایمان اگر به همراهِ #عمل_صالح باشه، به درد میخوره.
بنابراین اگر میخوایم بدونیم، که رحمتِ خدا چقدر شامل حالمون میشه؟! باید به اعمالمون نگاه کنیم.
به اندازهای که #عمل_صالح داریم، به همون اندازه، رحمتِ خدا شامل حالمون میشه.
خود قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ (اعراف/۵۶)
رحمت خدا شامل حال نیکوکاران میشود.
اگر تا حدّی #عمل_صالح داشتیم، میتونیم به «بوسهی خدا» امیدوار باشیم، و الّا باید از «چوبِ خدا» بترسیم.
به نظر میرسه در شرایط کنونی، که #ایمان بیشتر بر سر زبانهاست، و از #عمل_صالح خیلی خبری نیست، باید بیشتر از «چوبِ خدا» بترسیم
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
سـ🌸ـلام
صبح زیباتون پر از شادی و برکت🌷
🗓 امروز یکشنبه
☀️ 19 فروردین ١۴٠۳ شمسی
🌙 27 رمضان ١۴۴۵ قمری
🌲 7 آوریل ٢٠٢۴ ميلادی
♦️ذڪر روز : 《یا ذَالجَلالِ و الاِکرام》
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
حکایت حاج سید مهدی قوام و کمک
به زن روسپی
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. چراغهای مسجد دسته دسته روشن میشوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین بانی مجلس هم کم کم از میان جمعیت راه باز میکند تا بهش برسد. جمعیت هم همینطور که سلام میکنند راه باز میکنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش، آقا سید! ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل.
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، میگذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید! حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی میکنن.
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک میشود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه.
*
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه میکرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود. دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند.
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین:
استغفرالله ربی و اتوبالیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است:
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه میکند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب، یکی ببیند نمیگوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی میکند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمیخورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی میشود. این بار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه میکند و سمت زن میرود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور میکند.
به قیافهشان که نمیخورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله میگوید.
- خانم! بروید آنجا، پیش آن آقا سید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه میافتد.
حاج مرشد، همانجا میایستد. میترسد از مشایعت آن زن!
زن چیزی نمیگوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستادهاید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد، کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم، احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون میآورد و سمت زن میگیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است، من هم نشمردهام. مال امام حسین(ع) است، تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!
سید به حاجی ملحق میشود و دور…
انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد.
*
چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. زیر لب همینجور سلام میدهد و دور میشود. به در صحن که میرسد، نگاهش به نگاه مرد گره میخورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را میپاییده، نزدیک میآید و عرض ادبی:
زن بنده میخواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر میایستد، زن نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان میآید که یک بار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…
آقا سید! من دیگر… خوب شدهام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…
***
سید مهدی قوام از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران بود. یکی تعریف میکرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم، که دفن کنند،به اندازهی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه میکردند و سرشان را میکوبیدند به تابوت…
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
نبی مکرم اسلام (ص)، گروهی از مسلمین را دیدند که برای کسب کار به ثروتمندان مدینه نزدیک شده بودند و قصد دوستی با آنها را بخاطر رفع فقرشان داشتند و ثروتمندان آنها را تحقیر می کردند.
شرف زمین و زمان حضرت ختمی مرتبت (ص) بر منبر رفته و در حالی که عبوس بوده و چهره در هم کشیده بودند ، فرمودند: ای مردم، برای کسب روزی به خدا توکل کنید، پرندگان آسمان را مگر نمی بینید که سحرگاهان با شکم تهی در آسمان پر می کشند و شامگاهان با شکم سیر در لانه خود می روند؟!! کدام پرنده را دیده اید شب از گرسنگی در لانه اش نتواند بخوابد؟!! می دانید چرا؟؟!! چون پرندگان برای کسب روزی جز بر خالق خود تکیه نمی کنند و امیدی جز او ندارند و روزی خود را از پرنده قوی تری طلب نمی کنند. هرگز پرنده ضعیفی برای کسب روزی با پرنده قوی تری رفاقت کرده و پرواز نمی کند . یقین کنید ،شما هم به حضرت حق اگر قلبا و با تمام وجود توکل کنید، اشرف مخلوقات هستید و از پرندگان اش نزد او عزیزترید و روزی شما را از جایی که هرگز گمان آن را نمی کنید می رساند.
از حضرت علی (ع) سوال کردند ، آیا خداوند می تواند برای کسی که در اتاقی در بسته که محصور است روزی برساند، حضرت تبسمی کرده فرمودند: آری. سوال کردند از کجا؟ حضرت فرمود از همان جایی که خدای ذوالجلال اجل را بر بنده اش وارد می کند، می تواند روزی را هم به بنده اش برساند.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
روزی عده ای کودکان بازی میکردند، حضرت موسی از کنارشان گذشت کودکی گفت: موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند، موسی گفت من می گویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت.
خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت.
خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند، من خواهم آمد، مردم مهمانی گرفتند، غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید .
سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد، او را راندند ...و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید .
از خدا خبری نشد، خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند . موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد، خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت، من همان گدای ژولیده بودم ...
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝