🌸🍃🌸🍃
#ریا
گروهی با خواجه ابوسعید ابوالخیر از مرو به سفر حج رفتند.
مرد ریاکاری در کاروان بود که پیشانی خود به مُهر داغ کرده و یک گونی کلوخ بر گردن شتر آویزان کرده بود.
در بین راه از او پرسیدند: «همهی بیابان کلوخ است٬ کلوخ را کجا میبری؟»
مرد ریاکار گفت: «من چون نزدیک مکه رسیدم، شرم دارم وقتی قضای حاجت میکنم با کلوخ مکه خود را تمیز کنم که از آن خاک٬ پیامبران خلق شدهاند.»
جمعی نادان از این سخن مرد ریاکار خوششان آمد و مُرید او شدند.
ابوسعید در نزدیک مکه دید که آن مرد در بیابان قضای حاجت کرد و خود را با کلوخ مرو تمیز کرد.
خواجه نزدیک شد و گفت: «تو شرم نداری در خاک مکه ادرار میکنی و با کلوخ مرو خود را تمیز میکنی؟ ضمنا اگر قرار بود که از کلوخ مکه استفاده نکنی٬ چرا نزدیک مکه کلوخ جمع نکردی؟ این همه راه آلات ریا و تظاهر را بر گردن شتر آویختی؟»
ابوسعید گفت: ای مردم بدانید، اگر کسی مانند این مرد ریاکار باشد هر چه تلاش کند تا عمل ریاکارنه خود را از مردم پنهان سازد باز خدای چیزی از یاد او میبَرد تا دست او را بر مردم رو کند چنانچه این مرد آنچه را که من گفتم خدا از یادش برده بود.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝