🌸🍃🌸🍃
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا!حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود : ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.
خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
#مثنوی_معنوي
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر ان مرد را بزنند
#شيخ_بهايي
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
اولین کسی که وارد بهشت میشود کیست. ؟؟؟
أَوَّلُ مَنْ یدْخُلُ الْجَنَّةَ
امام علیعلیه السلام اولین کسی
است که وارد بهشت میشود.
حضرت فرمود: رسول خداصلی الله علیه
وآله به من فرمود:
تو اولین داخل شونده بهشت هستی.
گفتم: یعنی قبل از شما وارد بهشت
میشوم؟
فرمود: آری؛ چون تو پرچمدار و صاحب
لوای من هستی. تو هم در دنیا و هم در
آخرت پرچمدار من هستی، و پرچمدار نیز
جلوتر حرکت میکند. من آن روزی را
میبینم که تو وارد بهشت شدهای و لوای
حمد نیز، در دست توست و همه در زیر
آن هستند.
#بحارالانوارج٣٩ص٢١٧
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگي
ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ
ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻃﺮﺡ ﺭﯾﺰﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ , ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺑﺪﯼ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ
ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﺫﻫﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ,
ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﺪ
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
ابن هرمه به نزد منصور (خليفه عباسی) آمد. منصور وی را عزيز داشت و تکريم کرد و پرسيد: چيزی از من بخواه.
گفت: "به کارگزارت در مدينه بنويس که هرگاه مرا مست گرفتند، مرا حد نزند!"
منصور گفت: ابطال حدود را راهی نيست. چيز ديگری بخواه !
اما ابن هرمه بيشتر اصرار کرد...
سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدينه بنويسيد:
"هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازيانه زن، و آورنده اش را صد تازيانه!!"
از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترضش نمی شد!
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم ها ...
جدا از عطری که،
به خودشون می زنن ...
عطر دیگه ای هم دارن
که تاثیر گذارتره !
عطر نگاهشون
عطرحرفاشون ...
عطری که فقط و فقط
مختصّ شخصیت اون هاست !
و در هیچ مغازه ی عطر فروشی،
پیدا نمیشه ...!
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
دلم میخواد این روزها هرکس حالم رو میپرسه مثل حسین دهلوی جوابش رو بدم که میگه:
«حال مرا هر کس که میپرسد بگو: خوب است.
اشکش روان،
اندوه جاری،
زخمها کاریست...»
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
اگر فکر می کنید
بهای رسیدن به هدفتان
گران است
صبرکنید، تا صورتحساب تلاش نکردن
خود را ببینید ...
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
فروختن آب به كسی كه در بیابان مانده
كار آسانی است که هر كسی میتواند
آنرا انجام دهد، اما موفقیت در انتظار
كسی است كه بتواند به صحرانشینان ماسه بفروشد!
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
جنگیدن بهتر از برنده شدن است، سفر کردن زیباتر از به مقصد رسیدن است. وقتی میبری یا میرسی،
دچار خلأ بزرگی میشوی و برای غلبه بر این خلأ باید عازم سفری نو شوی یا اهداف جدیدی برای خود برگزینی.
📚 کتاب : #نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
✍️ اثر : #اوریانا_فالاچی
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
تلاش کردن و زحمت کشیدن بطور موقت درد دارد و تلاش نکردن درد و عذاب دائم...
و این تو هستی که انتخاب می کنی کدام درد را خواهی کشید..
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از "شکست" میترسیدم،
یاد گرفتم "تلاش نکردن یعنی شکست"
از "نفرت" میترسیدم،
یاد گرفتم "به هر حال هر کسی نظری دارد"
از "سرنوشت" میترسیدم،
یاد گرفتم "من توان تغییر آن را دارم"
از "گذشته" میترسیدم،
فهمیدم "گذشته توان آسیب رساندن به من را ندارد"
و در آخر از " تغییر " میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز کرم بودند
و تغییر آنها را زیبا کرد ...!
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده
"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن است،
و اون دو آیه اینها هستند:
وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ
وای بر کم فروشان...
وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ
وای بر عیبجویان طعنه زننده...
اولی در مورد مال مردم
دوم در مورد آبروی مردم...
مراقب هر دو باشیم.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیت کن و بگو میخوام به خدا برسم🥰
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🌷✨ســـلام
🕊✨روزتـــون
🌷✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز شنبه↶
✧ 14 مهر 1403 ه.ش
❖ 1 ربیع الثانی 1446 ه.ق
✧ 5 اکتبر 2024 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🌷✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا رب العالمین 》
سخنان پائولو_کوئیلو
هرگز نمی توانیم
درباره زندگی دیگران
قضاوت كنیم
چون هر كس رنجها و
درماندگی های خودش
را دارد
خداوند انتقام نیست
عشق است
به آنچه كه پشت سر
گذاشته ای نیندیش
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
اگر به ظالم روبدهی و بگذاری ڪه
یک انگشت به حق تو تجاوز کند،
به هزار انگشت هم اکتفا نخواهدکرد!
این خود ما انسان ها هستیم
ڪه میبایست حریم خود را
بزرگ در نظر بگیریم.
🕴 چارلز دیکنز
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
این روزها کسی به خودش زحمت
نمی دهد یک نفر را کشف کند !
زیبایی هایش را بیرون بکشد ...
تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز ، دوست های کنسروی
می خواهند !
یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیرین و مهربان
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند و بگوید
حق با توست.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
📝#مصداقبارز: #آب_در_کوزه_و_ما...
✍یک انگلیسی تصمیم گرفت که برای کشف معدن الماس به آفریقا برود.
تمام دارایی خود را فروخت و رفت.
زمینی خرید که کلبه ای در آن بود و فقط به جستجوی الماس پرداخت.
درنهایت نتوانست چیزی پیدا کند، پس زمین و کلبه خود را برای فروش گذاشت.
🔹شخصی براي خرید آن ها آمد.
اسم او کیمبرلی بود.
آن ها بر روی سنگی در حیاط خانه نشستند و قرارداد را امضا کردند و صاحب قبلی رفت.
وقتی او رفت، کیمبرلی کاملاً اتفاقی آن سنگ را تکان داد و زیرش الماسی دید؛
🔸این گونه بود که معادن الماس کیمبرلی کشف شدند.
الماس ها همان جایی بودند که آن مرد قبلی زندگی می کرد.
او دنبال الماس همه جا را گشت به غیر از خانه خودش را❗️
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستانقیصرروم و #عبداللّهبنحذافه
✍در جنگی که میان لشکر اسلام و روم صورت گرفت عبداللّه بن حذافه که از یاران و فرماندهان دلاور پیامبر(ص)
بود به همراه گروهی دیگر اسیر شدند و آنها را به نزد قیصر روم بردند.
قیصر روم به او گفت :
آئین مسیحیت را بپذیر وگرنه تو را در دیگ جوشان میاندازم.
🔹عبداللَّه گفت : مسیحی نمیشوم.
قیصر دستور داد دیگی آوردند و بر آتش گذاردند و در آن روغن زیتون ریختند تا به جوش آمد آنگاه به یکی از مسلمانان اسیر گفت :
مسیحیت را بپذیر! او که از پیشنهاد قیصر سرباز زد دستور داد وی را در آن دیگ انداختند و گوشت از استخوانهای او جدا شد.
🔸آنگاه به عبداللَّه گفت : مسیحی شو وگرنه تو را هم در دیگ خواهم انداخت.
او هم پیشنهاد قیصر را نپذیرفت و دستور داد وی را در دیگ اندازند. عبداللَّه در این هنگام گریه کرد.
گفتند : او گریه و بیتابی میکند.
قیصر گفت: او را برگردانید.
وقتی او را برگرداندند گفت :
🔹من از اینکه در دیگ میافتم گریه نمیکنم بلکه بهخاطر این میگریم که چرا به اندازه موهای بدنم جان ندارم که در راه خدا فدا کنم!
قیصر از این سخن در شگفتی فرو رفت و علاقمند شد او را آزاد کند.
سپس به عبداللَّه فرمانده رزمندگان گفت:
سر مرا ببوس تا تو را آزاد کنم.
عبداللَّه گفت: نمیبوسم.
🔸قیصر گفت : مسیحی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و حکومتم را با تو تقسیم نمایم.
عبداللَّه نپذیرفت.
قیصر گفت : سر مرا ببوس تا تو و هشتاد نفر از مسلمانان اسیر را آزاد کنم.
عبداللَّه که دید آزادی مسلمانان در کار است پیشنهاد سلطان را پذیرفت و با هشتاد نفر از مسلمانان آزاد شد.
🔹امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
مَنْ سَلا عَنْ مَواهِبِ الدُّنیا عَزَّ.
کسی که از بخششهای دنیا بگذرد عزیز میشود.
📜اسدالغابه، ج 3 ، ص 143. غررالحکم.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
📝#امامجماعتدزد ‼️
✍یکی نقل میکرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود.
در یکی از مساجد مسئولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند.
و هر خانواده تلاش مینمود که امام، میهمان خانهی او شود خصوصا در ماه مبارک رمضان، از جمله یکی از نمازگزارن در روزهای پایانی رمضان، امام را به افطار دعوت نمود.
🔸امام دعوت ایشان را اجابت نموده به خانهاش رفت و میزبان از امام به گرمی استقبال نمود و مورد عزت و اکرام قرار داد
و امام بعد از افطار در حق میزبان و خانوادهاش دعا نموده، مرخص شد.
زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که در طاقچه سالن مقداری پول گذاشته بود، فورا وارد سالن شد ولی پولی ندید،
تمام اطراف سالن را جستجو کرد اما پول را نیافت.
🔹وقتی که شوهرش از مسجد برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد آیا تو پول را از سالن برداشتی؟
شوهر جواب داد نه!
بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که به غیر از امام، هیچ کسی به خانهی شان در این مدت نیامده است و همچنان یک دختر شیرخوار دارند که او در گهواره است،
به همین خاطرتنهامتهم همان امام است.❗️
آن شخص بسیار عصبانی شده گفت:
🔸چطور امکان دارد که امام چنین کاری را انجام دهد، در حالی که اورا به خانهی خود دعوت کردهام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نمودهام.
او میبایست پیشوا و الگو باشد نه دزد!
با وجود خشم و غضبش، آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا نتوانست با امام بخاطر پول، موضوع را مطرح کند.
لکن از امام دوری می نمود تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود.❗️
🔹بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم با همان شور، شوق، علاقه و اخلاص امام را به خانههای شان جهت افطار دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام به خانهی این شخص رسید؛
قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟
از آنجایی که خانم آن شخص، یک زن صالحه و نیکوصفتی بود شوهرش را تشویق نمود تا امام را دعوت کند.
🔸و گفت شاید امام از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دهیم، شاید که خداوند متعال ما را هم ببخشد.
او امام را به افطاری دعوت نمود ولی در پایان افطاری نتوانست خود را نگه دارد و امام را مورد خطاب قرارداد.
و گفت: امام محترم، شاید متوجه شده باشید که در طول یک سال گذشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده؟
🔹امام گفت:
بلی، ولی من فراموش کردم علت آنرا جویا شوم؛ زیرا مشغول کار بودم.
آن شخص گفت :
امام محترم! از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید،
یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه ی سالن پذیرایی گذاشته بود و فراموش کرده بود که آن را بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی نتوانستیم پیدا کنیم.
حالا بگویید آیا شما آن را برداشته بودید؟
🔸امام گفت:
بلی! من آن را برداشته بودم.
صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت، متعجب و حیران شد .
ولی امام سخنان خود را ادامه داده گفت: وقتی که در سالن تنها بودم دیدم پنجره باز است،
باد تندی هم وزید و پولها را پراکنده و پخش کرد به همین خاطر پولها را جمع نمودم و دقت کردم که پولها کجا بگذارم مناسب است.
در این موقع امام سر خود را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد...
🔹و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت:
به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه میکنم؟😔
حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه کنم،
اگرچه این تهمت دردناک است و لکن من بخاطر این گریه میکنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچ یک از شما صفحهای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز میکردید،
🔸البته پول را در آن پیدا میکردید.
صاحب خانه با عجله قرآن کریم را آورده، باز کرد و پول ها را کامل در آن دید...!!!و...😥
الهی! مارا از مسلمانان دور از قرآنکریم قرار مده و قرآن را در بین ما «مهجور» مگردان🤲
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
خودتو دوست داشته باش
همیشه معنیش این نیست که باید از همه چیت چه ظاهرت چه باطنت خوشت بیاد یا بپسندی
معنیش اینه که خودتو و خوب و بدتو باهم قبول کنی ،
خودتو بپذیری و به خودت حق بدی که مدل خودت باشی.
موفقیت و خوشبختی تو وابسته به ویژگی های ظاهریت نیست
تو موفق میشی چون شخصیت درست و انتخاب های عاقلانه داری.
گذشته ات هم کلا مهم نیست.
هرچیزی که وجود نداره دیگه مهم نیست
تو همیشه میتونی از صفر شروع کنی و به صد برسی،
همونطور که تا الان به پنجاه رسیدی
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
داشتیم کم کم آماده خواب می شدیم که دیدم علی بن الحسین (علیه السلام) دارد آماده می شود از خانه بیرون برود.
یعنی این موقع شب کجا می خواست برود؟
کمی که فکر کردم، حدس زدم قصد دارد کجا برود.
یادم افتاد امشب شب جمعه است.
مقداری پول بر می دارد و کمی هم آرد.
من هم آماده می شوم و می گویم من هم با شما می آیم.
صورت هایمان را می پوشانیم و از خانه خارج می شویم.
کوچه ها خلوت است و تاریکی همه جا را پر کرده.
هنوز شب به نیمه نرسیده، ولی مردم به خانه هایشان رفته اند.
صدای زوزه سگ ها از دور و نزدیک به گوش می رسد.
ماه بالای سرمان می درخشد و راهمان را روشن می کند.
جلوی در خانه ی رنگ و رو رفته ای می رسیم.
امام، دور و برش را نگاه می کند و بعد در می زند.
پسر عموی امام در را باز می کند و با دیدن ما، لبخند بر صورت لاغر و نحیفش می نشیند.
امام با او دست می دهد و بعد پول ها را توی دستش می گذارد.
من هم کیسه آردی را که برداشته بودیم به او می دهم.
او می گوید امشب کمی دیرتر آمدید، خیلی وقت است منتظر شما هستم.
بعد، از امام تشکر می کند و می گوید ای مرد نیکوکار، خدا به تو خیر دهد.
تو که یک غریبه هستی به ما کمک می کنی، ولی پسر عمویم علی بن الحسین (علیه السلام)، با اینکه ادعای امامت می کند و حال و روز ما را می داند، باز خبری از حال ما نمی گیرد؛ خدا به او خیر ندهد.
نمی دانم در برابر یاوه های این مرد چه بگویم.
رنگم عوض می شود و دندان هایم را از خشم روی هم می فشارم.
امام که متوجه حالم می شود، دستم را آرام فشار می دهد مبادا چیزی بگویم.
مرد، باز از امام تشکر می کند و بعد در را می بندد.
همان گونه که توی کوچه های تاریک قدم می زنیم، به این فکر می کنم که چرا امام به این مرد خودخواه و قدرنشناس کمک می کند.
سر قبر نشسته ام و اشک هایم بی اختیار می چکد و صورتم را خیس می کند.
با اینکه دو هفته از شهادت امام گذشته، ولی هنوز باورم نمی شود او دیگر کنارمان نیست.
نمی توانم نبودنش را باور کنم.
ماه امشب، کامل است و نورش را مستقیم روی قبر امام و روی سر من می پاشد.
گویی تمام نورش را یک جا روی قبر امام انداخته، زیرا فقط قبر امام است که بین قبرهای دیگر این قدر روشن است و می درخشد.
توی عالم خودم هستم که کسی را کنارم احساس می کنم.
نگاهش می کنم، قیافه اش خیلی آشناست.
ذهنم می رود به آخرین شب جمعه ای که با امام به در خانه این مرد رفتیم و کمکش کردیم.
مرد خودش را روی قبر می اندازد و های های زار می زند.
وقتی کمی آرام تر می شود، از بین حرف های نصفه نیمه اش می شنوم که خطاب به امام می گوید مرا ببخش پسر عمو، من چه می دانستم کسی که همیشه به من و خانواده ام کمک می کند تو هستی.
منِ احمق فکر می کردم تو ما را به حال خودمان رها کردی و به فکر زندگی خودت هستی.
مرا ببخش، چقدر دیر متوجه شدم.
مرد آنقدر در حال و هوای خودش است که اصلا توجهی به من ندارد.
بلند می شوم.
بهتر است تنهایش بگذارم تا کمی با امام درد دل کند و بار گناهش را سبک تر سازد.
#بحارالانوار_محمودناصري_ج٩ص١١٨
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
شخصی گوید : به امام صادق (ع) گفتم : گاهی تصورات کفرآمیزی در دلم خطور می کند،برای رهایی از آن چه کنم ؟
حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود : هرگاه این حالت برایت پیش آمد بگو :
« لا اِلهَ اِلّا الله »
راوی گوید : از آن پس هرگاه وسوسه ای در دلم ایجاد می شد،این ذکر را می گفتم و آن وسوسه برطرف می شد.
رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص) فرموده اند: « خواندن سورۀ ناس،وسواس را منع می کند. »
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃
تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند…همیشه با هم بحث میکردند.. یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای مغازه اش نصب کرد.
روی تابلو نوشته بود “بهترین خیاط شهر”.
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت “بهترین خیاط کشور”.
سومین خیاط نوشت “بهترین خیاط دنیا“،
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یه خط معمولی نوشت
“بهترین خیاط این کوچه”
قرار نیست دنیایمان را بزرگ کنیم که در آن گم شویم در همان دنیایی که هستیم میشود آدم بزرگى باشیم.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝