eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
Ayatollah MojtahediTehrani2_281926790090331103.mp3
زمان: حجم: 557.1K
👆شرح دعای روزدهم ماه مبارک رمضان همراه بابیان احکام روزه، توسط آیت الله مجتهدی (ره)(واحد فرهنگی مبشر) (19:01) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
444.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنج شنبه اس روز رحمت روزگذشت و بخشش خدایا❣ تمام اسیران خاک را ببخش وبیامرز نثار درگذشتگان بخوانیم فاتحه وصلوت🌷 ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
32.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درمقام زن ولی مردانگی قانون توست تا قیامت هرکجا مؤمن بوَد،ممنون توست بردباری،صبر،دینداری همه مرهون توست هرکه از اسلام دارد بهره‌ای،مدیون توست رحلت جانگداز حضرت خدیجة اکبری(س) تسلیت باد🏴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
847K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام آخر هفته تون بخیر و نیکی 🌸 به دهمین روز از ماه مبارک رمضان 🌙 خوش آمدید 🌸 برای امروزتون ازخدا💖 یه دل بی غم و غصه یه لب خندون 😊 یه روز آروم 🌸 یه دعای مستجاب یه عبادت نورانی و✨ یه زندگی پراز عشق خواستارم روزتون زیبا و در پناه خدای مهربان💖 ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 7⃣9⃣1⃣ با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچه ها بدجوری مرا ترسانده بود. وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانم ها فریاد زد: «نگاه کنید آنجا را، یا امام هشتم!» چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣9⃣1⃣ یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.» بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.» بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.» ادامه دارد...✒️ @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
💎امام هادى عليه السلام : مَن يَزرَع خَيرا يَحصُد غِبطَةً و مَن يَزرَع شَرّا يَحصُد نَدامَةً ؛ هر كه بذر خوبى بكارد ، شادمانى درومیکند و هر كه تخم بدى بيفشاند ، پشيمانى درو مى کند . . بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 373 . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆🚿وظیفه کسی که با حالت جنابت نماز خوانده و روزه گرفته👆 طبق نظر آیت الله خامنه ای @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸وَمِنَ الْنَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيَوةِ الْدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهُ عَلى مَا فِى قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ{۲۰۴} 🌸و از مردم كسى است كه گفتارش درباره زندگى دنیا، مایه ى اعجاب تو مى شود و خداوند را بر آنچه در دل (پنهان) دارد گواه مى گیرد (در حالى كه) او سرسختترین دشمنان است.(۲۰۴) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
حکایت کدخدای خوش حساب یه اربابى بود که یه زن و دو تا پسر و دو تا دختر داشت. یه روز کدخدای دِه پنج تا غاز ورداشت از ده آورد براى ارباب. ارباب گفت:«کدخدا، حالا که این پنج تا غاز آوردی، خودتم باید قسمت کنی که میون ما دعوا نشه. اگه به پسرا بیشتر بدى دخترا اوقاتشون تلخ میشه، اگه به دخترا زیادتر بدى پسرا بدشون میاد». کدخدا هم گفت:«منم همچى تقسیم مى‌کنم که هیچ کدوم زیاد و کم نبره». ارباب گفت:«بسم‌الله! بفرما ببینم چطور قسمت مى‌کنی!» کدخدا گفت:«خیلی خوب، ارباب، تو با زنت دو نفر هستین، یه غاز مال شما، میشه سه نفر، دو تا پسرام دو نفر هستن، یه غازم مال اونا، اونم سه نفر، دو تا دخترام دو نفر هستن یه غازم مال اونا، اونام سه نفر. من خودم یه نفر هستم دو غازم مال من، مام سه نفریم. همه‌مون مساوی، سه‌تا سه‌تا شدیم». ارباب خندید و گفت:«خیلی خوب، حالا غاز خودمونو مى‌کشیم، گوشتشو چطور قسمت کنیم که دعوا نشه؟» کدخدا گفت: غازو بکشین، شب منو دعوت کنین بیام قسمت کنم!» شب شد، کدخدا اومد. غازو پختند، آوردن سر سفره، گفتند:«کداخدا بسم‌الله، قسمت کن!» کدخدا گفت:«آقاى ارباب، شما سرِ خونواده هستید، این کله غاز مال شما، نوشِ جونتون!» دو تا بالشو ورداشت، داد به دوتا دخترا، گفت:«تا کى تو خونه بابا نشستین؟ این بالارو بگیرین، پر بزنین برین خونه شوهرتون، پدر و مادرو راحت کنین!» دو تا پاهاى غازو ورداشت، داد به دو تا پسر، گفت:«این پاهارو بگیرین، همون راهى که پدرتون رفته، همون راه رو بگیرید و برید!» دل غازو درآورد، داد به زن ارباب، گفت:«این صندوقخونه‌ی عشقِ دل غازو بخور، عشق و محبتت به شوهرت زیادتر بشه!» کدخدا بقیه غازو ورداشت و گفت: «اینم حق‌ زحمه من که به این خوبى براتون قسمت کردم.» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
آرامش،محصول فکر کردن نیست ! آرامش ، محصول فکر نکردن به انبوه مشکلاتی است که ارزش فکرکردن را ندارند... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
اگر مثبت فکر کنید: صدا تبدیل می شود به موسیقی حرکت تبدیل به رقص.. لبخند تبدیل به خنده و زندگی تبدیل به جشن پس بخند تا دنیا باتوبخندد... @shamimrezvan @tafakornab