eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!! هیچوقت زود قضاوت نکنیم... 💟 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💕ما خودمونو ارزون فروختیم ...! تا بهمون لبخند زدن محبت کردیم ...! این روزها هرکاری برای مردم بکنی ، میگذارن پای وظیفه ...! کافیه یه بار خلاف میلشون عمل کنی ، دنیاتو رو سرت خراب می کنن ...! باید یاد بگیریم کمی قیمتی باشیم ...!   ‌‌‌‌ ‌     ‌‌‌‌     http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر مےکنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» 💭 آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» 💭عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» 💭 زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» 💭زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزندِ خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: « بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» 💭 عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟ پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! 👌وقتی عشق و محبت تو خانواده باشد ، بی شک ثروت و موفقیت نیز خواهند آمد. 🌸احادیثی از پیامبر رحمت (ص)🌸 ↓↓↓↓↓↓↓↓ 💟 ۱- بهترين مردان امت من، آن كساني هستند كه نسبت به خانواده خود خشن و متكبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش كنند و به آنان آزار نرسانند .» مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰ . 💟 ۲- نشستن مرد در كنار خانواده اش، نزد خداي بزرگ دوست داشتني تر از اعتكاف [و نشستن] در اين مسجد من است .» میزان الحکمة، ج ۴، ص ۲۸۷ . 💟 ۳- بهترين زنان شما آن زني است كه براي شوهرش آرايش و زينت مي كند، اما از بيگانگان خود را مي پوشاند .» وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۵ . http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم💜 ﻋﺸﻖ، ﺣﻖِ الهی ﻣﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ میﮐﻨﻢ. ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ از کائنات ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ. ‌‌خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃 یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلی‌ها در شهر خوی به‌نام شیخ صادق بود. (محلّه‌ای به‌نام آقا صادق در محلّه امام‌زاده‌ی شهر خوی هم‌اکنون به این نام مشهور است) روزی پیرزنی فقیر و بی‌نوا از جوانی نزد او شکایت بُرد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آقا صادق، آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن‌، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت. قاضی آقا صادق که خیلی ناراحت بود تصمیم داشت او را به اشدّ مجازات برساند چون به پیرزن بینوایی رحم نکرده بود. از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متشاکی و حل و رضایت‌شان، شاگردِ قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ آقا صادق دگرگون شد؛ آقا صادق گفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم، اگر اعتراف نمی‌کرد با تحقیقی که در محل می‌کردم، آبروی او را می‌بردم و به شدیدترین وجه مجازاتش می‌کردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانی‌ام در برابر تو اعتراف می‌کنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی. خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف می‌کنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به من و دیگران اثبات نکنی. خدایا! من بر ضعیف بودن در برابر هوای نفسم، در برابرت اعتراف می‌کنم که مرا در معرضِ تهدید شیطان قرار ندهی تا ضعفِ ایمان و اراده‌ام را بر من و دیگران ثابت کنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف می‌کنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را می‌شناسم و تو مرا بهتر از من می‌شناسی. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
هدایت شده از خانواده بهشتی
و امّا حقّ فرزندت اين است كه بدانى او از توست و با خوب و بدش در دنيا، منتسب به توست و بى گمان، تو درباره آنچه بر عهده ات است: خوب تربيت كردن او و او را به سوى خداوند عزّوجلّ راهنمايى كردن و به فرمان بردارى از او(خداوند) يارى كردن، مسئولى. پس در كار او، همانند كسى عمل كن كه مى داند براى نيكى كردن به او پاداش مى گيرد و بر بدى كردن به او مجازات مى شود. 📚 الخصال صفحه ۵۶۸ @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
✅از خواص باقلا ✍امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: «خوردن باقلا مایه توانمندی دو ساق پا و فزونی عقل و ساخت خون تازه است.» طبق روایات صادره از ائمه اطهار(ع) خودرن باقلا با پوست آن می‌تواند برای تمام بیماری‌ها نافع باشد. همچنین اگر قسمت سیاه باقلا اگر جدا شود دیگر ضرری ندارد. 💠 پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «هرکس باقلا را با پوست آن بخورد، خداوند متعال همان اندازه بیماری را از بدن وی بیرون می‌کند.» امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «باقلا بیماری زداست و هیچ بیماری در آن نیست.» 📚طب الائمه (ع)، سید شبر، ص۱۹۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃 فردی برای امام صادق(ع) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد! امام صادق فرمود: حتما اشتباه شنیده ای! گفت: نه مطمنم امام صادق فرمود: شاید تاریک و شلوغ بوده و اشتباه فهمیده ای گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده! گفت: در آرامش و اختیار بوده است. 💎امام صادق(ع) آنقدر بهانه آورد تا آن فرد خبرچین خسته و پشیمان شد! اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر دینی ات حسن ظن داشته باشی چون 💎امام صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی از قلب سالم ناشی میشود. ٥١٥ @tafakornab @shamimrezvan
...💖 ریاضیات است خوبی ها راجمع کنید✌️ دعواها را کم کنید⛔️ شادیهارا ضرب کنید❌ دردها را تقسیم کنید÷ ازنفرت جذر بگیرید👌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍀🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️در این شب زیبای تابستان 🕊دعا میکنم ♥️مرغ آمین 🕊بیاید و بر آرزوهاتون ♥️آمین بگوید 🕊دلواپسی ♥️درخیالتون نماند و 🕊آرام باشید ♥️چه چیزی از 🕊آرامش ناب خوش تر ♥️شبتون بخیر 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌺 💎از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: یوم الحسره، کدام روز است که خدا می فرماید: بترسان ایشان را از روز حسرت. حضرت جواب دادند: آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند. پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟ حضرت فرمودند: آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد. ٧ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💖 دوست داشتنَت سحـرخیـزترین حسِ دنیاست ڪہ صبــــح‌ها پیش از باز شدنِ چشم‌هایم در من بیدار می‌شود... 💐💗اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💗💐 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅رو به شش گوشه ترین قبله عالم هر صبح بردن نام حسین بن علی می چسبد ✨اَلسلام علَی الْحسَیْن ✨و علی علی بْن الْحسین ✨وعلی اولاد الحسین ✨وعلی اصحاب الحسین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆جهادباهوای نفس 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 10 تیر ماه 1398 🌞اذان صبح: 04:06 ☀️طلوع آفتاب: 05:52 🌝اذان ظهر: 13:08 🌑غروب آفتاب: 20:24 🌖اذان مغرب: 20:45 🌓نیمه شب شرعی: 00:15 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆دوشنبه یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅خوردن صبحانه مناسب قند خون را تنظیم می کند و از ابتلا به کبد چرب و افزایش کلسترول خون جلوگیری می کند وقتی یک وعده مثل صبحانه را حذف میکنید ، کبد شروع به ساختن چربی و کلسترول می کند✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅خوردن صبحانه مناسب قند خون را تنظیم می کند و از ابتلا به کبد چرب و افزایش کلسترول خون جلوگیری می کند وقتی یک وعده مثل صبحانه را حذف میکنید ، کبد شروع به ساختن چربی و کلسترول می کند✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دعا میکنم در این دوشنبـ🌺ــه ی زیبا 🍃مرغ آمین بیاید🕊 🌷و بر آرزوهايتان 🍃آمین بگوید 🌷و دلواپسی 🍃در خیالتان نماند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔅 : 🔸 لا يَنْبَغى لِلْمَراَةِ اَنْ تُجَمِّرَ ثَوْبَها اِذا خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِها؛ 🔹«سزاوار نيست زن هنگامى كه از خانه بيرون مىرود، لباسش را عطرآگين سازد». 📚 كافى: ج ۵، ص ۵۱۹، ح ۳ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 🔅 : 🔸 قَد يَكونُ حُبٌّ فِي اللّهِ و رَسولِهِ، و حُبٌّ فِي الدُّنيا فَما كانَ فِي اللّهِ ورَسولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللّهِ و ما كانَ فِي الدُّنيا فَلَيسَ بِشَيءٍ . 🔹«گاهى دوستى براى خدا و پيامبر اوست و [گاهى] براى دنيا. آنچه براى خدا و پيامبرش باشد، ثواب آن بر عهده خداست و آنچه براى دنيا باشد، ارزشى (ثوابى) ندارد.» 📚 الكافي ج ٢ ص ١٢٧ ح ١٣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
س 88: کودکى که هميشه خود را نجس مى کند، دست تر، آب دهان و باقى‌مانده غذايش چه حکمى دارد؟ کودکانى که دست تر خود را بر پاهايشان مى گذارند، چه حکمى دارند؟ ج: تا زمانى که يقين به نجاست آن حاصل نشده، حکم به پاکى مى شود. ♈️استفتائات مقام معظم رهبری♈️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۲۱۷﴾ ✨و بر خداى عزيز مهربان توكل كن (۲۱۷) 📚سوره مبارکه الشعراء ✍آیه ۲۱۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝(( پـــدر )) 🌹مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ... 🍃اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ... 🌹این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ... 🍃از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ... 🌹تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... 🍃و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ... 🌹از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ... 🍃- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ... 🌹پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت ... 🍃نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ... 🌹لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ... 🍃وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ... - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ... ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝(( حســادت )) 🌹دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ... 🍃الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ... 🌹دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ... - خیالم از تو راحته ... 🍃و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ... 🌹مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ... 🍃سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ... 🌹این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ... 🍃اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ... 🌹فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ... 🍃الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران... 🌹زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ... 🍃من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ... - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ... 🚕سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ... 🌹من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ... ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
♥️🍃 ڪار خُـღــدا نشد ندارد! او خـوب مۍ داند چطور در و تختہ را بہ هم جور ڪند... خواستہ‌هایت را بہ او بسپار او حتما راهۍ براۍ رسیدن بہ آرزوهایت برایت مهیا میڪند... ↶【به ما بپیوندید 】↷ @tafakornab
✅آنتی بیوتیک‌های گیاهی را جایگزین قرص کنید 👌 👈دوغ به همراه پونه 👈دمنوش بابونه قبل از نهار 👈سیر به همراه ماست قبل شام 👈زنجبیل + عسل و آبلیمو بعد از صبحانه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌