eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️روزی دیگراست و عطر کــــربلا🕌 عجب شش گوشه نابت💚 بوسیدن دارد آقا..😘 ✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیْن(ع) ✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّه 💚 اللهم ارزقنا زیارت کربلا 🙏 🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 👆دوشنبه یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 🌍اوقات شرعی 21 مهر ماه 98 🌍 🌞اذان صبح : 04:45:42 🌝اذان ظهر : 11:50:42 🌖اذان مغرب: 17:50:36 ☀️طلوع آفتاب: 06:09:02 🌑غروب آفتاب: 17:32:23 🌓نیمه شب شرعی: 23:09:03 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅سرماخوردگی را بدون دارو درمان کنید 👌 اگر دچار سرماخوردگی شده‌اید توصیه میشود که مصرف سبزی به خصوص خوردن نعناع (چه به صورت خشک و چه به صورت تازه) را در کنار وعده غذایی خود قرار دهید ! همچنین خوردن مویز ناشتا در اول صبح برای سرماخوردگی مفید است و برخلاف آن لبنیات به ویژه پنیر گزینه مناسبی برای صبحانه نیستند و در طی دوران بیماری باید کمتر مصرف شود. اگر عادت به خوردن آب خنک دارید بهترست به جای آن از شربت عسل رقیق شده استفاده کنید 👌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
725.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دوشنبه ۲۲ مهرمـاهتون بخیر🌹 🌼هــــر روز آغـــــاز 🌸یک تغییر و شروع 🌺یک هیجـان اسـت 🌼خــدایا دریـچـه‌ ی 🌸شــادی بـی پـایـان 🌺خوشبختی ، سلامتی 🌼و روزی پر برکت را 🌸به روی همه باز کن 🌺الهی آمین❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍁👌 💫بنام خداوند محافظت کننده💫 نظر به اینکه نزدیک به چند میلیون ایرانی در روز اربعین عازم کربلای معلی هستند برآن شدیم تا به یاری خدا از وقوع فاجعه ی انسانی جلوگیری کنیم از خواص سوره ی ضحی اینست که برای محافظت از مسافر قرائت میشود ختم چند میلیون سوره ی ضحی برای سلامتی میلیونها ایرانی عازم کربلا سهم شما یک مرتبه تلاوت و ارسال به تمامی گروه ها 🌸سورة الضحى🌸 بسم الله الرحمن الرحيم وَالضُّحَى (1) وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى (2) مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى (3) وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى (4) وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى (5) أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى (6) وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى (7) وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى (8) فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ (9) وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ (10) وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (11) لطفأ اول قرائت بشه بعد ارسال... 👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 ✍ دل شکسته 🌷دلم سوخته بود و از درون له شده بودم … عشق و صبر تمام این سال های من، ریز ریز شده بود … تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود … می خواست به همه فخر بفروشه … همون طور که فخر مدرکش رو که از کشور من گرفته بود به همه می فروخت … می خواست پز بده که یه زن خارجی داره … 🌷باورم نمی شد … تازه تمام اون کارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا کرده بود … تازه قسمت های گمشده این پازل رو پیدا کرده بودم … و بدتر از همه … به گذشته من هم اهانت کرد … شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود … اما در بین ما هم هنجارهای اخلاقی وجود داشت … هنجارهایی که من به تک تکش پایبند بودم … 🌷با صدای بلند وسط خونه گریه می کردم … به حدی دلم سوخته بود و شخصیتم شکسته شده بود که خارج از تحمل من بود … گریه می کردم و با خدا حرف می زدم – خدایا! من غریبم … تنها توی کشوری که هیچ جایی برای رفتن ندارم … اسیر دست آدمی که بویی از محبت و انسانیت نبرده … 🌷خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ کمکم کن … کمی آروم تر شدم … اومدم از جا بلند بشم که درد شدیدی توی شکمم پیچید … اونقدر که قدرت تکان خوردن رو ازم گرفت … 🌷به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم … هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد … چاره ای نبود … به پدرش زنگ زدم … ✍ادامه دارد‌...... ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ♡• ♡•♡•♡• @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
✔️پولی که خرج زیارت امام حسین علیه السلام شود بر می گردد 💎امام صادق علیه السلام فرمودند : مَنْ زَارَهُ کَانَ اللهُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ حَوَائِجِهِ وَ کَفَاهُ مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ وَ إِنَّهُ یَجْلِبُ الرِّزْقَ عَلَی عَلَی العُبدِ، وَ یُخلِفُ عَلَیهِ مَا یُنفِقُ. ✅هر که او ( امام حسین ع) را زیارت کند خداوند نیاز هایش را بر آورد و آن چه از امور دنیا که برایش اهمیّت داشته را کفایت ‌فرماید و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام رزق بنده را زیاد می کند و آن چه برای زیارت هزینه کند بر می گردد. 📚تهذیب الأحکام: ج6، ص45 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
456.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ(۵) ✨خورشید و ماه با حسابی منظم و دقیق روانند(۵) 📚سوره مبارکه الرحمن ✍آیه۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
دستم ناخودآگاه به سمت لچکم رفت و از گوشه اش گرفتم و کشیدمش جلو . با چشمای سرخ نگاهش کردم و گفتم : چطور از عموم گرفتینش؟ از تنه ی درختی که بهش تکیه کرده بود ، جدا شد و اومد نزدیکتر و گفت : گرون خریدمش اما بلاخره خریدمش. پسر عموت خیلی دندون گرد بود گیسو کمند . خیلی هم بهت ارادت داشت. وقتی من رو اینجوری صدا کرد ، ناخود آگاه سرم رو بلند کردم و نگاهم رو دوختم بهش . می دونستم از عنوان کردن این اسم منظوری داره. می خواست بهم اولین برخوردمون رو یاد آوری کنه و بگه که هنوز فراموش نکرده . چشمای رنگ شبش به نظر شیطون می اومد . نگاهم رو ازش گرفتم و گفتم : من یه عذر خواهی بابت اولین برخوردم به شما بدهکارم خان زاده. افسار اُختای رو ازم گرفت وسرش رو به گوشم نزدیک کرد و گفت : فراموشش کن گیسو کمند. از این همه نزدیکی بهش ، شرم همه ی وجودم رو گرفت و شدیداً معذب شدم. تایماز افسار اُختای رو کشید و از در باغ وارد حیاط شد تا اون رو به اصطبل ببره . از اینکه اُختای برگشته بود پیشم ، احساس خوبی داشتم . با یه روحیه ی بهتر برگشتم سر کار و اینبار رقیه رو از این احساس فضولی که چند روزی بود خفه اش کرده بود نجات دادم و جریان مسابقه رو گفتم . داشت از هیجان سکته می کرد . موهای سرش بلند شده بود ولی هنوز در حد پسرانه بود که قیافه اش رو خیلی بامزه تر کرده بود. عصر بعد از اتمام کارم ، از خان اجازه گرفتم که با اُختای سواری کنم . خان همراه بانو ، تایماز و دخترش آیناز با من به دشت اومدن تا سوارکاری من رو ببینن. اولین بار بود که آیناز رو می دیدم . دختری بی نهایت زیبا بود . اگه پاهش فلج نبودن ، مطمئن بودم بهترین خواستگارها رو داشت . منی که به چهرم ایمان داشتم و اون رو معقول می دونستم با دیدن آیناز ، به کل از خودم ناامید شدم. آیناز کمرو و خجالتی به نظر می رسید و لام تا کام حرف نمی زد . بلاخره به دشت رسیدیم و من بعد یک سال و خورده ای دوباره رو زین اُختای نشستم. حسی که تو اون لحظه همه ی وجودم رو گرفته بود رو نمی تونم توصیف کنم . اما می دونم رها شده بودم . رها از همه ی ناملایماتی که اینطور بی رحمانه تو این مدت بهم تحمیل شده بود . تاختم . رها و آزاد تاختم. خودم رو سپردم دست باد . خودم رو سپردم دست قدمهای استوار و برق آسای اُختای وفادارم . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ عالی 🌸👇🌸 محسن یگانه 🌸🌸🌸👇 بهترین کلیپها در کانال 👇🌸 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت