eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانواده بهشتی
مرد با تردید گفت : محل ثبت نام تو این ساختمون نیست . باید به اداره ی آموزش ابتدایی مراجعه کنید که تو همون ساختمان وزارتخونه هستش. ازش تشکر کردیم و اومدیم بیرون . خیلی خوشحال بودم که می تونم معلم بشم و به بچه ها درس یاد بدم . تایماز تمام مدت ساکت بود و به شور و شوق کودکانه ی من لبخند می زد . اون موقع معنی لبخند محزونش رو نمی دونستم . ولی وقتی به محل مورد نظر رسیدم و فهمیدم نمی تونم معلم بشم ، علت حزنش رو متوجه شدم . فهمیدم چقدر از این شوق من افسوس میخورده . مردی که مسئول اونجا بود با یه پوزخند گفت : همه ی دانش آموزان این مدارس جزء فرزندان طبقه ی مرفه جامعه هستن و هیچ کدوم حجاب ندارن . در ضمن معلم با چادر چاقور نمی خوان .همه ی معلم های ما مرد و در ضمن اروپایی هستن . تو میخوای مثل چی یادشون بدی؟ درسته که خودت مدرک نهم داری ولی نمی شه . باز اگه مرد بودی ، یه جوری میتونستی بین اینا بربخوری ، اما حالا نمی شه . بعدم به صندلیش تکیه داد و با به حالت تمسخر گفت : شما اگه تحصیلات حالیت بود اول این چادر چاقور رو می نداختی کنار . با روبند می خوای بری درس بدی ؟ اونقدر بهم توهین کرد و آب پاکی رو ریخت رو دستم که کم مونده بود همونجا بشینم و گریه کنم. با یه کمر شکسته و غرور صد پاره شده از اونجا اومدیم بیرون . اون هم به شخصیتم و هم به اعتقاداتم توهین کرد . خوب معلومه دیگه اونقدر زنای بی دین و ایمون اجنبی مثل این ویکتوریا با تن و بدن لخت جلوی نگاہ هرزه ی این مردا راه می رن و ادا در می یارن که زن با چادر چاقور به مذاقشون خوش نمییاد .حالا چه با سواد چه بی سواد .رو به تایماز گفتم : پس آیناز چی میگفت ؟ چرا میگفت من میتونم معلم میشم ؟ تایماز برای به درشکه دست بلند کرد و گفت : تو الان حالت خوب نیست . بریم خونه به کم که آروم شدی ، دربارش حرف می زنیم . بعد زمزمه کرد تقصیر منه که همین امروز آوردم اینجا . باید میزاشتم از شیرینی قبولیت لذت ببری. تو اصلا یادت رفت که باید برای این موفقیت بزرگ خوشحال باشی .حوصله یکی بدو کردن باهاش رو نداشتم .اون باید خودش می فهمید که یکی از بزرگترین اهداف من از درس خوندن و این همه تلاش،معلم شدن بود.خوب اگه قرار بود نتونم معلم بشم ، همون سواد خواندن نوشتن که داشتم برام کافی بود دیگه. افسرده و مغموم ، سوار درشکه شدم و تو تموم مسیر ساکت نشستم . خیلی دلم گرفته بود . تایماز هم خدا خیرش بده که حالم رو می فهمید و تلاشی برای بهم زدن سکوت نمی کرد . وقتی رسیدیم خونه یکراست رفتم تو اتاقم و با همون چادر نشستم یه گوشه از اتاق .ذهنم خالی بود .انگار دیگه هیچ موضوعی نیست که بهش فکر کنم . چه خوب ، چه بد .همونطور یه گوشه نشسته بودمو بی هدف چشمام رودوخته بودم به روبه روم . چقدر برای گرفتن مدرک نهم ذوق داشتم .چقدر برنامه ریزی کرده بودم .همه چی بهم ریخت . این موضوع ، ازدواجم با تایماز رو هم تحت الشعاع قرار می داد . در اتاقم باز شد .حوصله نداشتم برگردم ببینم کیه !وقتی جلو روم نشست ، دیدم تایمازه . غمگین نگام کرد و گفت : اینقدر خود خوری نکن عزیزم .من حلش میکنم .خوب تو تهران به کم با شرایط تو و موقعیت الان جامعه درس دادنت با مشکل مواجه میشه اما میتونم یه آشنا پیدا کنم که واسه کارت تو شهرری و شهرهای اطراف کمکمون کنه. تو که با ایمان بودی! پس به قول خودت توکل کن به خدا .همه چی درست می شه . این جماعت آمل از اینکه یه زن درس بخونه خیلی خوششون نمی یاد چه برسه به اینکه بخواد تدریس هم بکنه . پس باید برای یه مبارزه آماده باشی .آی پارایی که من میشناختم سرسخت تر از این حرفها بود که با یه نه ، عقب نشینی بکنه . یادته چطور جلوی پدرم وایسادی و نذاشتی موهات رو بتراشن ؟ پس حالا هم باید مقاومت کنی . الان یه فرق مهم با اون موقع داری . یه کم مکث کرد و وقتی توجه من رو دید گفت : فرقش اینجاست که اون موقع تنها بودی و حالا من رو داری . بعد با شیطنت لبخند زد و گفت : این از همه مهمتره ! در ضمن اگه بخوای با غصه نیگام کنی و اینقدر مظلوم باشی ، نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم و حتما گازت می گیرم. از لحن شوخش لبخند کمرنگی رو لبم نشست و طبق معمول خجالت کشیدنام ، سرم خودسرانه فرو رفت تو گریبانم . سرم رو بلند کرد و گفت : نبینم چشمات غم داشته باشه خانومم. می دونی که جونم به جونت بستس. خواهش می کنم بخند . امروزروز مهمیه . شوخی نیست . خیلی کم هستن زنهایی که اجازه ی درس خوندن داشته باشن .تو از اول مهر امسال میری دبیرستان و این خیلی با ارزشه . به این موضوع فکر کن . تا تو دبیرستانت رو هم تموم کنی ، اوضاع یه کم بهتر میشه و شاید تو همین تهران تونستی تو یه مدرسه درس بدی. خدا رو چه دیدی ؟ دنیا که به آخر نرسیده !!! حالام مثل یه خانوم خوشگل و خوش اخلاق پاشو ، لباسات رو عوض کن بیا بریم ناهار بخوریم . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
🍹شربت آبلیمو را جایگزین نوشابه و دلستر در سفره های خود کنیم 🍋 با از بین بردن سموم بدن به بهبود عملکرد آنزیم ها و تحریک کبد کمک میکند، مقاومت بدن را زیاد و از عفونت جلوگیری میکند 👌 ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅داستان واقعی حاج حسین خیّر ✍امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد... خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! » رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟» از خواب پرید و به کربلا برگشت... 💥حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود..... ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود 📚پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ @tafakornab @shamimrezvan
✨﷽✨ ✨ به دشمن خود: بخشش به رقیبت : تحمل به دوستانت: مهربانی و به خودت : احترام تقدیم کن... وهمیشه شکرگذارباش. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅تلنگر ✍ تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يک جزيره دور افتاده برده شد. با بی‌قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمک بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه‌ای كوچک بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد. روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟» صبح روز بعد او با صدای يک كشتی كه به جزيره نزديک می‌شد از خواب برخاست. آن کشتی می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!» 💥 آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم، زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند... ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
به يادت بسپار: سه راه برای هر مشکلى وجود دارد، پذیرش، تغییر، رهایی، اگر نمیتوانی بپذیری، تغییرش بده. اگر نمیتوانی تغییرش بدی، رهایش کن.... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💎ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎﻣﺒﻮﺭﮒ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎه‌‌ماﻥ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ. زﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﻞ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ یک ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺭﻣﺎنتیک ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﻣﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ‌ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺖ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺑرای آﻧﻬﺎ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ آنها ﺳﻌﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ که هیچ غذایی باقی نگذراند. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫمکلاسی‌هایمان ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ بطوﺭیکه ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺳﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﻮﻡ ﻏﺬﺍ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺗﺮﮎ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺧﺎنمﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻠﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻏﺬﺍﯼ ﺍﺿﺎﻓﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺧﺎنم ﭘﯿﺮ ﺳﭙﺲ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻡ ﺍﺯ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ؛ 50 ﯾﻮﺭﻭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺷﺪﯾﻢ. ﺍﻓﺴﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ: ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﻣﺼﺮﻑ ﺑﮑﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻫﯽ، ﭘﻮل ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﻤﻠﮑﺖ متعلق ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﺖ. بله این است تفاوت و حال میفهمم که چرا آلمان صنعتی ترین و پیشرفته ترین کشور قاره اروپاست! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🎊خدایـا 🌸در این شب 🎊سرد زمستانی 🌸بهترین ها و زیباترینها 🎊را برای دوستان و عزیزانم 🌸از درگاهت خواهـانـم 🎊خدایـا 🌸قلبشـان را 🎊خوشحال‌ و سرشار از 🌸آرامش و خوشبختی‌ کن 🎊آمین یا رَبَّ ❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎ به جهان خرّم از آنم... ‎...که جهان خرم از اوست ‎عاشقم بر همه عالم ‎که همه عالم از اوست 💙بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💙 💧الهی به امیدتو💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙خوشبخت کسی که ✨عشق احمد ‌‌‌ﷺ دارد 💙در قلب ✨درخش نور مُحَمَّدٍ ﷺ دارد 💙هر کس بفرستد ✨به مُحَمَّدٍ ﷺ صلوات 💙در آخرتش ثواب ✨بی حد دارد 💙الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد ✨و َآلِ مُحَمَّد 💙و َعَجِّل فَرَجَهُم ─┅─═इई ✨💙✨ईइ═─┅─ بزن رو لینک زیر وارد شو👇 امتحان کنید👆 👈🏽 👍👍
از اشک،مسیرگونه ها فرسوده ست انگار دعاهای همه بیهوده ست یکبار توراندیده ایم ازبس که در شهر تمام چشمها آلوده ست 💎تعجیل درفرج صلوات💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم ادب اولین روز هفته رو با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم 💎اَلسلامُ علی الحُــسین 🔹و علی علی بن الحُسین 💎وَ عــــلی اُولاد الـحـسین 🔹و عَـــلی اصحاب الحسین ‎‌‌‌‌‌‌‌