هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خدایا
💛✨دستمان را پرکن و
💛✨دلمان را خالی
💛✨دستمان را از مهربانی
💛✨و دلمان را از کینه
💫 #الهی_آمین 💫
آغاز میکنیم آخرین آدینه ی دی ماه را با نامت:
بسم الله الرحمن الرحیم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖✨خوشبخت کسی که
💖✨عشق احمد ﷺ دارد
💖✨در قلب
💖✨درخش نور مُحَمَّدٍ ﷺ دارد
💖✨هر کس بفرستد
💖✨به مُحَمَّدٍ ﷺ صلوات
💖✨در آخرتش ثواب
💖✨بی حد دارد
💖✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد
💖✨وَآلِ مُحَمَّد
💖✨وَعَجِّل فَرَجَهُم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته بودم چو بیایی
غم دل با تو بگویم😔
چه بگویم که غم از دل برود
چون #تو بیایی...💚
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
#یامهدی_ادرکنی💚
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ✨
✨به رسم ادب با سلام بر
✨سرور و سالار شهیدان
✨اقا اباعبدالله
✨شروع میکنیم
❤️اَلسلامُ علی الحُسین
✨وعلی علی بن الحُسین
❤️وَعلی اُولاد الـحسین
✨وعَلی اصحاب الحسین
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #یتیم_نوازی☝️
🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #جمعه 4 بهمن ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:43
☀️طلوع آفتاب: 07:10
🌝اذان ظهر: 12:16
🌑غروب آفتاب: 17:23
🌖اذان مغرب: 17:42
🌓نیمه شب شرعی: 23:33
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃 #نماز_روزجمعه:
،،پس ازنمازظهرجمعه
🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت
بعد از حمد ۷ توحید بخواند
🍃 #ذکر_روزجمعه،100مرتبه
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
این ذکر بهترین داروی ،معنوی است
📚 مفاتیح الجنان
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅مصرف گردو خطر مبتلا شدن به سرطان سینه را به میزان قابل توجهی کاهش داده
و همچنین رشد تومور را در بیماران مبتلا به این سرطان مهار میکند
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه تون بخیر و خوشی
امیـدوارم
ساعاتی مملو از
عشـق و زیبایی
دقایقی لبریز از مهربانی
و پر از خیر و برکت..
همراه با سلامتی و سعادت
در کنار خانواده و عزیزان
در انتظارتون باشه
🍃🌸 #آدینه_تون_پرازبهترینها
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_نهم✍
🍃اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم … من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم … برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم … بالاخره یکی از معیارهای سنج دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود …
🌹 هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم … از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت …
غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت … بوی غذا کل خونه رو برداشته بود… از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید …
🍃– به به، دستت درد نکنه … عجب بویی راه انداختی …
با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم … انگار فتح الفتوح کرده بودم… رفتم سر خورشت … درش رو برداشتم …آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود …قاشق رو کردم توش بچشم که …
🌹نفسم بند اومد … نه به اون ژست گرفتن هام… نه به این مزه … اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود …
گریه ام گرفت … خاک بر سرت هانیه … مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر … و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد …
🍃خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ … پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت …
– کمک می خوای هانیه خانم؟ …
با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم … قاشق توی یه دست … در قابلمه توی دست دیگه … همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود …
🌹با بغض گفتم … نه علی آقا … برو بشین الان سفره رو می اندازم …
یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد …منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون …
– کاری داری علی جان؟ … چیزی می خوای برات بیارم؟ … با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن … شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت …
🍃– حالت خوبه؟ …
– آره، چطور مگه؟ …
– شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه …
به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم … نه اصلا …من و گریه؟ …
🌹تازه متوجه حالت من شد … هنوز فاشق و در قابلمه توی دستم بود … اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد … چیزی شده؟ …
به زحمت بغضم رو قورت دادم … قاشق رو از دستم گرفت … خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید … مردی هانیه … کارت تمومه …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_دهم✍ دستپخت معرکه
🍃چند لحظه مکث کرد … زل زد توی چشم هام … واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟ … دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه … آره … افتضاح شده … با صدای بلند زد زیر خنده …
🌹 با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم … رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت … غذا کشید و مشغول خوردن شد … یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه … یه کم چپ چپ … زیرچشمی بهش نگاه کردم … – می تونی بخوریش؟ …
🍃خیلی شوره … چطوری داری قورتش میدی؟ … از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت … – خیلی عادی … همین طور که می بینی … تازه خیلی هم عالی شده … دستت درد نکنه … – مسخره ام می کنی؟ …
🌹– نه به خدا … چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم … جدی جدی داشت می خورد … کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم … گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه … قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم …
🍃 غذا از دهنم پاشید بیرون … سریع خودم رو کنترل کردم … و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم … نه تنها برنجش بی نمک نبود که … اصلا درست دم نکشیده بود … مغزش خام بود … دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش …
🌹حتی سرش رو بالا نیاورد … – مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی … سرش رو آورد بالا … با محبت بهم نگاه می کرد … برای بار اول، کارت عالی بود … اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود …
🍃اما بعد خیلی خجالت کشیدم … شاید بشه گفت … برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد .
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_مهدوی
🌹 امام سجاد (ع)🌹
بهترين مردم هر زمان , كسانى هستند كه منتظر ظهورحضرت مهدى عليه السلام هستند.
📚 بحار ج52 ص122
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ﴿۴﴾
✨خدا پرهيزگاران را دوست دارد (۴)
📚سوره مبارکه التوبة
✍بخشی از آیه ۴
✨🍃💖✨💖🍃💖✨🍃💖
روزی یکی از دوستان بهلول گفت : ای بهلول! من اگر انگور بخورم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
🌷پرسید : پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم
و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟
↩️بهلول گفت : نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت : نه!
بهلول گفت : حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم آیا دردت می آید؟
گفت: نه!
🔴سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت : سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت : چرا؟ من که کاری نکردم!
👌🏻این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی
اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی …
↪️http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆