هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
957.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺در این روز زیبا
❤️براتون رویاهایی آرزو میکنم😉
🌺تمام نشدنی
❤️وآرزوهایی پرشور که از
🌺میان شون چندتایی برآورده شود
❤️براتون آرزو میکنم
🌺که فراموش کنید
❤️هرچه غم و اندوه است
🌺براتون آرامش آرزو میکنم
🌹چهار شنبه تون پر از مهـربانی🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴 #آیه_درمانی #دعا_درمانی
✅ #قل_لن_یصیبنا...
مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری میفرموند در دوران ما #وبا فراگیر شد که افراد زیادی فوت شدند، ولی خانواده ما و بعضی از افرادی که “قل لن یصیبنا” را میخواندند از این بلا محفوظ ماندند لذا به تمام دوستان خواندن “قل لن یصیبنا” را تاکید میکنیم. که از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است و برای رفع حوادث بخصوص بیماریهای واگیردار توصیه شده است، که این هفت آیه است:
1⃣ قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
(سوره توبه آیه۵۱)
بگو هرگز جز آنچه خدا برای ما خواسته به ما نخواهد رسید، اوست مولای ما، و البته اهل ایمان در هر حال باید بر خدا توکل کرد
2⃣ وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (سوره انعام آیه ۱۷)
و اگر از خدا به تو ضرری رسد هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند، و اگر از او به تو خیری رسد (هیچ کس تو را نمیتواند از آن منع کند) که او بر هر چیز تواناست
3⃣ وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (سوره هود آیه ۶)
و هیچ جنبنده در زمین نیست جز آنکه روزیش بر عهده خداست و خدا قرارگاه (منزل دائمی) و آرامشگاه او را میداند، و همه احوال خلق در دفتر علم ازلی خدا ثبت است.
4⃣ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ ۚ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا ۚ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ(سوره هود آیه ۵۶)
من بر خدا که پروردگار من و شماست توکل کردهام، که زمام اختیار هر جنبندهای به دست اوست و البته پروردگار من (در کار بندگان) به راه راست است
5⃣ وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (سوره عنکبوت آیه۶۰)
و چه بسیار حیوانات که خود بار روزی خود نکشند، این خداست که به آنها و هم به شما روزی میرساند، و او شنوا (ی دعای محتاجان) و دانا (به احوال بندگان) است.
6⃣ مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا ۖ وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. (سوره فاطر آیه۲)
دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید هیچ کس نتواند آن را ببندد و آن در که او ببندد هیچ کس جز او نتواند بگشاید، و اوست خدای بیهمتای با حکمت و اقتدار
7⃣ وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ۚ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ، (زمر آیه ۳۸)
و اگر از این مشرکان بپرسی که زمین و آسمانها را که آفریده است؟ البته جواب دهند: خدا آفریده. پس به آنها بگو: چه تصور میکنید، آیا همه بتهایی که جز خدا میخوانید اگر خدا بخواهد بمن رنجی برساند آن بتان میتوانند آن را رفع کنند؟ یا اگر خدا بخواهد مرا به رحمتی رساند بتان میتوانند آن رحمت را از من باز دارند؟ بگو: خدا مرا کافی است، که متوکلان عالم بر او توکل میکنند.
وسپس بخوانید:
حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَ أَمْتَنِعُ بِحَوْلِ اَللَّهِ وَ قُوَّتِهِ مِنْ حَوْلِهِمْ وَ قُوَّتِهِمْ وَ أَسْتَشْفِعُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ وَ أَعُوذُ بِمَا شَاءَ اَللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ
📚بحار الانوار جلد 83 صفحه 337
خواندن این آیات بعد از نماز صبح سفارش شده است.
برای عزیزانتون ارسال کنید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#خواص_سوره_های_قرانی
🌺آیت الله کشمیری(ره):
قرائت آیت الکرسی وسوره های فلق وناس برای دفع وسوسه های نفسانی ورفع بلا موثر است.
هنگام ورود به خانه سوره توحید را قرائت کنید که فقر را ازخانه بیرون میبرد
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت هفتاد و چهارم: ✍متاسفم .
.
🌷حرفش که تموم شد، هنوز توی شوک بودم…
دو سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود…
فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود … لحظات سختی بود…
واقعا نمی دونستم باید چی بگم…
برعکس قبل این بار، موضوع ازدواج بود…
نفسم از ته چاه در می اومد…
به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم…
.
🌷– دکتر دایسون …
من در گذشته، به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد و به عنوان یک شخصیت قابل احترام، برای شما احترام قائل بودم…
در حال حاضر هم عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم… .
نفسم بند اومد … – اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون فقط می تونم بگم … متاسفم!
🌷چهره اش گرفته شد…
سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد…
.
– اگر این مشکل فقط مسلمان نبودن منه…
من تقریبا ۷ ماهی هست که مسلمان شدم…
🌷این رو هم باید اضافه کنم، تصمیم من و اسلام آوردنم، کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره…
شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید…
چه من رو انتخاب کنید، چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه…
من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم حتی اگر خلاف احساس من، باشه…
هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم … .
🌷با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد…
تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم…
مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم…
🌷هرگز فکرش رو هم نمی کردم…
یان دایسون …
یک روز مسلمان بشه…
#ادامه_دارد
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت هفتاد و پنجم : ✍عشق یا هوس .
.
🌷مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم…
حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم…
اما فاصله ما، فاصله زمین و آسمان بود…
و من در تصمیمم مصمم…
و من هر بار، خیلی محکم و جدی و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم… اما حالا… به زحمت ذهنم رو جمع کردم… .
🌷– بعد از حرف هایی که اون روز زدیم، فکر می کردم… .
دیگه صدام در نیومد … .
– نمی تونم بگم حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم…
حرف های شما از یک طرف و علاقه من از طرف دیگه، داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد…
🌷تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت…
گاهی به شدت از شما متنفر می شدم و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم، خودم رو لعنت می کردم…
اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود…
همون حرف ها و شخصیت شما و گاهی این تنفر باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم…
اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش، شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم، نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم… .
🌷دستش رو آورد بالا، توی صورتش و مکث کرد… .
– من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم و این نتیجه اون تحقیقات شد…
من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم…
و امروز پیشنهاد من، نه مثل گذشته، که به رسم اسلام از شما خواستگاری می کنم…
🌷هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم، حق با شما بود…
و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم…
اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست…
عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما، من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم…
🌷و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم…
در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم و شما صبورانه برخورد کردید…
من هرگز نباید به پدرتون اهانت میکردم…
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
309.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم💖
امروز خردِ لایتناهی هدایتم می کند. عشق الهی توانگرم می سازد و به هر کاری دست بزنم پیروز و کامیاب می شوم.
خدایا سپاسگزارم❣
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی ما نیاید.
آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت.
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تأمین کند، در خانه های مردم رخت و لباس می شست.
حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده است که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.
این موضوع مرا خجالت زده کرده و بر سر دوراهی مانده ام، به نظرتان چه کار کنم؟
استاد به او گفت از تو خواسته ای دارم، به منزل برو و دستان مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و به تو می گویم چه کار کنی.
جوان به منزل رفت و با حوصله دستان مادرش را در دست گرفت که بشوید ولی ناخودآگاه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شد، زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند را دید؛ طوری که وقتی آب را روی دستان مادر می ریخت، از درد به لرزه می افتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درست را به من نشان دادید.
من مادرم را به امروزم نمی فروشم، چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرده است.
⚡️برای سلامتی تمام مادران صلوات
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_صدو_سی_دو
می ترسیدم بفهمه چی بین ما پیش اومده و ازم دلخور بشه که خواهرزادش رو اذیت کردم . تو به حرکت ناخودآگاه گونش رو بوسیدم و گفتم : تو خیلی خوبی تایماز . من خیلی بهت بد کردم . تا آخر عمرم هم اطاعتت رو بکنم ، بازم جبران مردونگیت نمی شه . بغلم کرد و موهامو بوسید و گفت : نگو خانومم. یه تیکه جواهر پاک رو بی چون و چرا مال خودم کردم که تا آخر عمر خدمتش رو بکنم بازم برام زیادیه . تازه گرم عشقبازی شده بودیم که بابک خوابالود گفت : بابا! مثل فنر هر دو جهیدیم . زهرم آب شده بود و قلبم دیوانه وار می کوبید . تایماز رفت سمت تخت بابک و بغلش کرد و گفت : پسر خوبم خوب خوابید ؟ پسر جون په ندا به بابا بده ! نصف جون شدیم به خدا . بابک که چیزی از حرفای تایماز نفهمیده بود داشت با چشای پف کرده نگاش می کرد کارمون کشیده شده بود به دادگاه . تایماز و دایی طهماسب حسابی درگیر بودن . برای من خیلی پس گرفتن اون اموال مهم نبود . عذاب وجدان مرگ یاشار هم به این حس بی تفاوتیم دامن می زد . با خودم می گفتم حالا که پسرش به دست من کشته شده ، همه ی اون اموال می شه دیه ی یاشار . اما تایماز این عقیده رو نداشت و می گفت ؛ یاشار رو عمل زشت خودش کشت . یاشار رو نیت پلید خودش کشت . خدا رو شکر که مملکت خیلی بی در و پیکر و بی قانون بود وگرنه معلوم نبود این آجانا چه به روزم می آوردن . این سوال هم که این آسلان گور به گوری چرا دیگه گم شد و دردسری درست نکرد هر چند وقت یه بار می اومد سراغم.یه روز که با خاله نشسته بودیم و از هر دری حرف می زدیم ، یکی از مستخدم ها سرآسیمه اومد تو سرسرا و گفت : خانوم جان برادرتون و همسرشون تشریف آوردن . آب دهنم همونجا خشک شد . نگرانی رو می شد از چشمهای خاله هم
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
به مناسبت سالروز درگذشت علامه دهخدا
#ضرب_المثل
✅پیشینه ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی ست!
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید
از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ...
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد . روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد!
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود! روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد . قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود . قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد . پیش از این با من سخن گفته ،
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت ...
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت :
" #جواب_ابلهان_خاموشی_است"
📚امثال و حکم«علی اکبر دهخدا »
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🕎گل گاو زبان معجزه دارويي !👌🏻
▫️دارا بودن مقادير زياد كلسيم و پتاسيم
▫️آرامش بخش
▫️خواص ضد سرطان به دليل داشتن آلكوالوئيد
▫️ضد حساسيت، ضد رماتيسم و ضد التهاب
▫️تصفیه كننده خون
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
از سختی ها نترس.↯
سختی آدم را سرسخت می کند،
⇦میخهایی در دیوار محکمتر هستند
که ضربات سختتری تحمل کرده باشند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
475.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💜درود بر کسانے کہ از
❤️پاکیشان
💛دوستے آغاز مے شود
💗از صداقتشان
💙دوستےادامہ مےیابد
💜و از وفایشان
❤️دوستے پایانے ندارد
💛شبتون بخیروشادی
✿❀🍃♥️🍃❀✿
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
199K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨خرد هرکجا گنجی آرد پدید
✨زنام خدا سازد آن را کلید
✨به نام خداوند لوح و قلم
✨حقیقت نگار وجود وعدم
✨خدایی که داننده رازهاست
✨نخستین سرآغاز آغازهاست
🌸 الهی به امید تو..