eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 15 اسفند ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:06 ☀️طلوع آفتاب: 06:29 🌝اذان ظهر: 12:16 🌑غروب آفتاب: 18:03 🌖اذان مغرب: 18:21 🌓نیمه شب شرعی: 23:34
☝️ 💙 🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين 💥معبودي جز خدا نيست 💥پادشاه برحق آشكار ➖➖➖➖➖➖ 💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ نیت ڪسب مال وثروت بخواند‌ و سپس《سوره یاسین》بخواندواین عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است  📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هر آنچه باید برای پیشگیری از شیوع کرونا ویروس در نانوایی‌ ها رعایت شود.❗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پنج شنبه است 💫 رویاد کنیم... ✨با و یک ... 💫برای در گذشتگان ✨ شاید همه دلتنگیم ؛ بهر 💫که نیست یااینکه دل دیوانه وار دلتنگ ✨ . قرین 💫تمام اسیران خاک ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ ⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ 🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ای آبِروی عالمین خورشیدِ شهرِ کاظمین ✨ای آسمانِ دیده‌ات بارانی از بهرِ حسین 🌸درصحنِ گوهرشاد تا میآیم از باب‌الجواد ✨گویا به صحنت میرسم از مدخلِ باب‌المراد (ع) (ع) ✨💞🎉🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الـهـی که امـروزتـون 💕پرباشه از خبرای خوش 🌸پر باشه از پـیام های 💕زیبـای عشق و محبت 🌸الـهـی خـدا هر لحظه 💕حواسش بهتون باشه 🌸آخرهفته خوبی داشته باشید
هدایت شده از بنرها
🚨ختم سوره مبارک نمل برای حاجات بزرگ ۵روزبه_حاجتتون_میرسید 📢هفته گذشته خیلیا حاجت رواشدن http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ ختم اینجاس👆 کانالی پراز ذکرهای حاجت 🌸❖جهت خواندن ذکر روے لینک بزن👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ ❣اینجا اگه عضوبشی همه کانال هاتو پاک میکنی چون کامله❣
♦️در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ... یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ کفاش گفت روزی سه درهم تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ... کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ... تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ، کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت : بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده! ‎‌‌‌
از امام جواد(علیه السلام)روایت شد: هر گاه آمد، و از و امانت او راضی بودید؛ او را نکنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی بپا می شود.💖 📒✏️📝📚التهذیب، 7:369 )فرمودند: مومن به توفیق خدا و داشتن پندگویی درونی و خوی نصیحت پذیری از کسی که او را نصیحت میکند،نیاز دارد. 🔸تحف العقول صفحه ۴۵۷ 🔹میلاد امام جواد (ع) مبارک باد.🔹
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان   : ❤️هنوز کفشهایم را از پایم درنیاورده بودم که صدای جیغ مادر و سپس طوفانی از جنس دانیالِ مسلمان به وجودم حمله ور شد. همان برادری که هیچ وقت اجازه نداد زیر کتک های پدر بروم، حالا هجوم بی مهابایش، اجازه نفس کشیدن را هم میگرفت. و چقدر کتک خوردم.. و چقدر جیغ ها و التماس های مادر، حالم را بهم میزد.. و چقدر دانیال، خوب مسلمان شده بود.. یک وحشیِ بی زنجیر.. و من زیر دست و پایش مانده بودم حیران، که چه شد؟؟ کی خدایم را از دست دادم؟؟ این همان برادر بود؟؟ و چقدر دلم برایِ دستهایش تنگ شده بوده.. چه تضاد عجیبی.. روزی نوازش.. روزی کتک. یعنی فراموش کرده بود که نامحرمم؟؟ الحق که رسم حلال زاده گی را خوب به جا آورد و درست مثل پدر میزند.. سَبکش کاملا آشنا بود.. و بینوا مادر که از کل دنیا فقط گریه و التماس را روی پیشانی اش نوشته بودند.. دانیال با صدایی نخراشیده که هیچگاه از حنجره اش نشنیده بودم؛ عربه میزد که (منو تعقیب میکنی؟؟ غلط کردی دختره ی بیشعور.. فقط یه بار دیگه دور و برم بپلک که روزگارتو واسه همیشه سیاه کنم). و من بی حال اما مات مانده.. نه، حتما اشتباه شده.. این مرد اصلا برادر من نیست.. نه صدا.. نه ظااهر.. این مرد که بود..؟؟؟ لعنت به تو ای دوست مسلمان، برادرم را مسلمان کردی.. از آن لحظه به بعد دیگر ندیدمش، منظورم یک دل سیر بود.. از این مرد متنفر بودم اما دانیالِ خودم نه.. فقط گاهی مثل یک عابر از کنارم درست وسط خیابان خانه و آشپزخانه مان رد میشد.. بی هیچ حسی و رنگی.. و این یعنی نهایت بدبختی.. حالا دیگر هیچ صدایی جز بد مستی های شبانه پدر در خانه نمیپیچید.. و جایی،شبیه آخر دنیا… مدتی گذشت. و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم، مادر نگران بود و من آشفته تر.. این مسلمان وحشی کجا بود؟؟ دلم بی تابیش را میکرد. هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم. اما دریغ از یک نشانی.. مدام با موبایلش تماس میگرفتم، اما خاموش.. به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم، اما خبری نبود.. حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.. من گم شده بودم یا او؟؟؟ هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم، به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش. اما نه.. خبری نبود.. و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند. تعدادی تازه مسلمان.. تعدادی مسیحی.. تعدادی یهودی.. مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم. برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان. میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود، می ماند و هوای وطن به ریه می کشید. که انگار بدبختی در ذاتشان بود. و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت ، خیابانها و شهرها را زیرو رو میکرد.. ادامه دارد.. ♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
🔸 پاک بودن ❓سؤال: تماس دست با الکل طبی چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ: بدون علم به محکوم به طهارت است. 📚استفتئات رهبری
✨رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ✨وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ✨أَنْتَ مَوْلَانَا ﴿۲۸۶﴾ ✨پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم ✨بر ما تحميل مكن‏ و از ما درگذر ✨و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور ✨سرور ما تويى‏ (۲۸۶) 📚سوره مبارکه البقرة ✍بخشی از آیه ۲۸۶