هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پروردگارا
🌷چه زیبا روزی شود
🌸همراه با خورشید
🌷به تو سلام کنیم.
🌸و نام تو را نجوا کنیم
🌷و آرام بگیریم
🌸روزمان را با توکل بر
🌷نام زیبایت آغازمی کنیم
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🌷الهی به امیدتو🌷
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨ آخرین روزهای اسفند ماه شما
پُر برکت با صلوات بر
حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ
و خاندان مطهرش ✨🌼
🌼 اَللَّهُـمَّ 🌼صَلِّ🌼 عَلَی 🌼 مُحَمَّـدٍﷺ
🌼 وَآلِ🌼 مُحَمـَّدﷺ
🌼 وَ عَجِّـل🌼 فَرَجَهُـم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه آخر سال است
بیا مهدی جان 💚
موسم احسن الحال است
بیا مهدی جان 💚
باز یک سال دیگر پیر شدیم
در خانه
عمر ما رو به زوال است
بیا مهدی جان💚
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️#ازگامهای_شیطان_پیروی_نکنید
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #جمعه 23 اسفند ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:54
☀️طلوع آفتاب: 06:18
🌝اذان ظهر: 12:14
🌑غروب آفتاب: 18:10
🌖اذان مغرب: 18:28
🌓نیمه شب شرعی: 23:32
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌼ذکر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه
🌻خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد
🌼اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
🌻وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌼این ذکر موجب عزیز شدن میشود...
منتظرند ناقوس آمدنت به صدا درآید
تا پخش شود نوای ظهورت درون دلها...
مهدی جان بیا و صدای آمدنت را به گوش ما برسان!
#امام_زمان
🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⭕️ ویروس كرونا روی سطوح مختلف چقدر زنده می ماند؟
#پیام_سلامتے
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام✋به آخرین آدینه اسفندماه خوش آمدید
از امروز همه چیز آخرین است...
آخرین هفته
آخرین جمعه
آخرین گردگیری خانه
آخرین اتمام حجت ها با
خودمان,حالمان,آرزوهایمان
آخرین امیدهای گره خورده
این چند روزِ آخر هم باید
اسبِ سال را مجاب کرد
که تا منزلگاه راهی نیست
بتاز که نو شدن نزدیک است.
آخرین های 98 بر شما خوش ❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_پانزدهم:
❤️بیچاره عثمان، که انگار نافش را با نگرانی بریده بودند…و این خوبی و توجه بیش حد،او را ترسوتر جلوه میداد…اما در این بین فقط دانیال مهمترین ادم زندگیم بود…و من داشته هایم آنقدر کم بود که تمام نداشته هایم را برای داشتنش خرجش کنم…
به شدت پیگیر بودم…چون به زودی یک دختر مبارز و داعشی نام میگرفتم…
مدام در سخنرانی هایشان شرکت میکردم(مقابله با ظلم و اعتلای احکام پاک رسول الله…از بین بردن رافضی ها و احکام و مقدساتِ دروغگین و خرافه پرستی هایشان..برقرار حکومت واحد اسلامی) مگر عقاید دیگر،حق زندگی نداشتند؟؟؟یعنی همه باید مسلمان،آنهم به سبک داعشی باشند؟؟ و برشورهایشان را میخواند…زندگی راحت برای زنان…استفاده از تخصص و دانش…داشتنن مقام و مرتبه در حکومت داعش…پرداخت حقوق… داشتن خانه های بزرگ بدون واریز حتی یک ریال…آب و برق و داروی رایگان…امنیت و آسایش…)همه و همه برای زنان در صورت پیوستن به داعش…چرا؟؟؟ چه دلیلی وجود داشت؟ این همه امکانات و تسهیلات در مقابل چه امتیازی؟؟؟
در ظاهر همه چیز عالی بود…بهترین امکانات،و مبارزه برای آرمانهایی والا و انسان دوستانه،آزادی و مذهب که فاکتور آخری برایم بی ارزش ترین مورد ممکن بود…مذهب، مزحکترین واژه…
با این حال،بوی خوبی از این همه دست و دلبازی به مشام نمیرسید… همه چیز،بیش از حد ممکن غریب و نامانوس بود.اما در برابر،تنها انگیزه ی نفس کشیدنم،مهم نبود…
باید بیشتر میفهمیدم…مبارزه با چه؟؟؟
اسم شیعه را سرچ کردم…فقط عکسها و تصاویری ویدئویی از قمه کشیدن به سر و زنجیرِ تیغ دار زدن بر بدن و پشت،آنهم در مراسم عزاداری به نام عاشورا…خون و خون و خون… بیچاره کودکانش که با چشمان گریان مجبور به تحمل دردِ برش در سر بودند.
یعنی خانواده ما در ایران به این شکل عزاداری میکردند؟؟یعنی این بریدگی های ،در بدن پدرو مادر من هم بود؟؟ اما هیچ گاه مادر اینچنین رفتاری هایی از خود نشان نمیداد…
درد و خون ریزی،محض همدردی با مردی در هزار و چهارصد سال پیش؟؟
انگار فراموش کردم که مادر یک مسلمان ترسوست…در اسلام بزدلها مهربانند و فقط گریه می کنند…در مقابل،شجاعتشان جان میگیرند و خون میریزند… عجب دینی ست،”اسلام”…
هر چه بیشتر تحقیق میکردم،به اسلامی وحشی تر میرسیدم… درداااا….
چند روزی بود که هیچ تماسی از عثمان نداشتم…وتقریبا در آن تجهیز اطلاعاتی؛مردی با این نام را از یاد برده بودم…
روز و شب کتاب میخواندم و سرچ میکردم و در جمع سخنرانی و جلساتشان شرکت میکردم…
و هرروز دندان تیزتر میکردم برای دریدنِ مردی مسلمان که ته مانده آرامشم را به گندآب اعتقادات اسلامی اش هدایت کرده بود.
آن صبح مانند دفعات قبل از خانه تا محل اجتماعشان را قدم میزدم که کسی را در نزدیکم حس کردم… ادامه دارد……
ادامه دارد..
@tafakornab
@shamimrezvan
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_مهدوی
☀️امام زمان'عجلاللهتعالیفرجه'
فرمودهاند:
اگر از خداوند
طلب مغفرت کنی،
خداوند نیز
تو را خواهد آمرزید.
📕کافی ج۱، ص۵۲۱
⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅
مأخذ: فرهنگ مهدویت
ـ🔺🔹🔺🔹🔺ـ
#حدیث_انتظار
🔻حضرت مهدى عليه السلام در نامه مباركش به سفير خود محّمد بن عثمان فرمود:
🔹براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چون همين دعا موجب فرج شماست.
📚منتخب الأثر، ص 268
⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅
#ویژه_جمعه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا ﴿۵﴾
✨پس صبر كن صبرى نيكو (۵)
📚سوره مبارکه المعارج
✍آیه ۵
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸کلیپ کوتاه☝️ #احکام_شرعی
#احکام_نماز
🌸موضوع :نماز نشسته
🌸حاج اقا حسینی قمی
🌸برنامه سمت خدا
منتشر کنید تا در ثوابش شریک شوید👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
نویسندهای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
"سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند.
مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.
در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقهم از دستم رفت.
سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد.
مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!"
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.
بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
"سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.
سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم.
حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.
" و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!"
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد 👌
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆