هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدایی
که نزدیک است
خدایی که
وجودش عشق است
و با ذکر
نامش آرامش را در
خانه دل جا می دهیم
❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣
💗الهی به امیدتو💗
┅✿❀☆♡☆❀✿┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕زندگیمان را پر برکت و بیمه
🌸کنیم با ذکر شریف صلوات بر
💕حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ
🌸و خاندان مطهرش
💕🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
💕🌸مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
💕🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
┅✿❀☆♡☆❀✿┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
﷽ #سلام_امام_زمانم 🌹
از هجر تو بی قرار بودن تا کی؟
بازیچه ی روزگــار بودن تا کی؟
ترسم که چراغ عمر گردد خاموش!
دور از تو به انتــظار بودن تا کی؟
🌺تعجیل در #ظهورش صلوات 🌺
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️ #رسول_خداسرمشقی_نیکوست
🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 23 فروردین ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:09
☀️طلوع آفتاب: 06:37
🌝اذان ظهر: 13:05
🌑غروب آفتاب: 19:34
🌖اذان مغرب: 19:53
🌓نیمه شب شرعی: 00:22
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅ساعت7تا9صبح جذب مواد مغذی صورت می گیرد،در این ساعت صبحانه بخورید.
✅اگر بیمارهستيد صبحانه را درساعت 6:30 صبح میل کنيد.
✅جهت تناسب اندام،بهترین ساعت صرف صبحانه ،ساعت 7:30 صبح است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺شنبه زیــبــاتـون پراز
💞شڪوفه هاے اجابت
🌺امیدوارم ڪه
💞شروع هفته تون پرازبرڪت
🌺مشڪلاتتان اندڪ
💞شادے هاتون فراوان
🌺مهربانی راه و رسمتون
💞ولطف خــدا همراهتون
شروع هفته تون عاااااالی 👌 🌺🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_چهل_چهارم:
❤️در همهمه ی فکری خودم و مادر،راهی هتل شدیم. ذهنم،میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی…پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو…
در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم. دانیال همیشه میخندید..
بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم… نمیداستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم.. لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد.
پرسید،میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید…
ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِخروارها خاک و برگ هم دفن میشد،جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را
هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِچفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم…زنده به گوری کمترینِ لطفِاین دیار و مردمانش است!خاطراتِ کودکی زنده شد…درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِپدر… اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیرو رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست…با یان تماس گرفتم…آرامشِ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم:(کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ )
هیچ وقت…
هیچ وقت.. اگر هم میخواستم، خدایِ این آدمها بخیل بود!
حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،پس گوشی را قطع کردم..چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم…ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ سجاده نشینِ مادر… انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید… منبعِ این صداها از کدام طرف بود؟؟
بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِیکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِکنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..روبه رویم ایستاد:(خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد:(مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند..) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره…سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز..)پیرمرد تشکری پر محبت کرد:( ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی..)دختر ایستاد:( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..)
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟ چقدر حقیر!صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد:(سارا حالت خوبه؟)نه..خوب نبود..سکوت کردم:(سارا.. ما با هم دوستیم..پس بگو چی شده..مشکل کجاست؟حال مادر چطوره؟؟)چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ کارگر بود:(از اینجابدم میاد.) باز هم صدایش
نرم شدوحرف هایش پرازآرامش!
ادامه دارد.
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎 #امام_مهدی_علیه_السلام :
🔸 « اللَّهُمَّ ...أَكرِم أولِياءَكَ بِإِنجازِ وَعدِكَ، وبَلِّغهُم دَركَ ما يَأمُلونَهُ مِن نَصرِكَ، وَاكفُف عَنهُم بَأسَ مَن نَصَبَ الخِلافَ عَلَيكَ...»
🔹«خدايا! ... اوليايت را با تحقّق وعدهات گرامى بدار و آنان را كه آرزوى يارىات را دارند، به آرزويشان برسان و از ايشان خطر كسانى كه پرچم مخالفت با تو را برافراشتهاند، برطرف كن؛»
📚 مهج الدعوات : ص ۹۰
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
برگرداندن هدایا و خرید عروسی بعد از بهم خوردن عقد
سؤال:⁉️🌸🍀
دو نفر که ازدواج کرده و بعد از مدتی عقد آنها بهم می خورد، آیا استفاده از وسائل و لباس و هدیه هایی که داماد به عروس خانم داده اشکال دارد ؟ و باید برگرداند؟
✅ پاسخ:🌸🍀
💠 آیت الله خامنه ای: اگر مطالبه نکرده باشد، استفاده از آنها اشکال ندارد.
💠 آیت الله مکارم: اگر هديه گيرنده از اقوام و خويشان باشد نمي تواند آن را بگيرد مگر اينکه شرط خاصي در مقابل دادن هديه کرده و يا هديه مشروط به ادامه ازدواج و امثال آن بوده اما اگر از اقوام نباشد تنها در صورتي مي تواند پس بگيرد که عين آن هديه موجود باشد و مصرف نشده باشد و شرط خاصي در مقابل دادن هديه نکرده باشد.
💠 آیت الله فاضل: اگر هدایا و وسایل و لباس ها را از شما نخواهد و پس نگیرد استفاده از آن ها برای شما حلال می باشد.
💠 آیت الله وحید: اگر به شما هدیه داده و از شما نخواسته که برگردانید میتوانید استفاده نمایید..
لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ
✨لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ
✨إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ﴿۷﴾
✨و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد
✨كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد
✨نعمت شما را افزون خواهم كرد
✨و اگر ناسپاسى نماييد قطعا
✨عذاب من سخت خواهد بود (۷)
📚سوره مبارکه ابراهیم
✍آیه ۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هیچوقت نخواه زیر پای ادمی رو خالی کنی یا بهش ضربه بزنی. چون روزگار باهات تلافی میکنه. خوب باش برای همه خوب بخواه...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆