هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
با خندههایتان دیگران را نیز
به شادی دچار کنید
بگذارید این ویروس مقدس
همه دنیا را بگیرد ...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
✍عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
🌼روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
🌼مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه. گفت: فلان عابدبود،
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
🌼وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
╭✹••••••••••••••••••🌼
❤️ ╯
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
از عقابی پرسیدند:
آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟
عقاب لبخند زد و گفت:
من انسان نیستم
كه با كمی به بلندی رفتن
تكبر كنم!
من در اوج بلندی
نگاهم همیشه به زمین است.
@tafakornab
داستان وضرب المثل👆👆
💕زمین خوردن شکست نیست
شکست زمانی به سراغت میآید
که در همان جایی که زمین خوردی بمانی!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
ـــــــــــــــــــــــ✍
📚روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن
✅ طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!!!👌
👇👇👇👇👇
🔆 @tafakornab 🔆
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
اگر مثبت فکر کنید:
صدا تبدیل می شود به موسیقی
حرکت تبدیل به رقص..
لبخند تبدیل به خنده
و زندگی تبدیل به جشن
پس بخند تا دنیا باتوبخندد...
@shamimrezvan
@tafakornab
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#ضرب_المثل
حکایتی تاریخی
در ایران از دیرباز مثلی در میان مردمان رواج داشته است که
#سحرخیزباش_تاکامرواباشی. ریشه این امر را میتوان در داستانهای تاریخی بدین صورت به دست آورد:
بزرگمهر كه وزیر انوشیروان بود، همیشه پیش از این كه شاه از خواب بیدار شود، به قصر انوشیروان میرفت و كارهایش را شروع میكرد. هر وقت هم انوشیروان را میدید میگفت: «سحر خیز باش تا كامروا باشی». تكرار این حرف باعث رنجش خاطر انوشیروان شده بود اما چون بزرگمهر را دوست داشت و به او نیازمند بود، چیزی نمیگفت. انوشیروان نقشهای كشید و در یكی از روزها كه بزرگمهر در تاریك روشن صبحگاهی از خانه خارج شده بود، چند نفر را بعنوان دزد سر راه او قرار داد. دزدها بر سر او ریختند و لباس گران قیمت و اشیای با ارزشی را كه همراه داشت دزدیدند؛ انوشیروان كه به دنبال فرصتی میگشت تا زهر خود را خالی كند، تا بزرگمهر را دید پوزخندی زد و گفت: «چه شده؟ شنیدهام كه دزدان به سرت ریختهاند و همه چیزت را به غارت بردهاند؛ این هم نتیجه سحرخیزی. آیا باز هم میگویی سحر خیز باش تا كامروا باشی؟» بزرگمهر گفت: «بله، باز هم میگویم سحر خیز باش؛ دزدها از من سحرخیزتر بودند، به همین دلیل به آن چه كه میخواستند رسیدند و كامروا شدند».
@shamimrezvan
@tafakornab
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
آنقدردریادل باش
که ازچیزی نگران نشوی
آنقدربزرگوارباش
که خشمگین نگردی
آنقدرنیرومندباش
که ازچیزی نترسی
وآنقدرراضی باش که به
هیچ مشکلی اجازه
خودنمایی ندهی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#متن_شب
شــــــب
انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که سلطان دلت
"خداست"
کسی نمی تواند دلخوشیهایت را
ویران کند!
⭐شبتون آرام وخوش🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃الهی به امیدتو🍃
آغاز روزی پربرکت
باعطرخوشبوی صلوات
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدو
✨آلِ مُحَمَّدوعَجِّل فَرَجَهُم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_32_سوره_بقره
جزء۲
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه 32
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5814209726673584133.mp3
2.84M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_32_سوره_بقره
#جزء۲
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه امام موسی کاظم وامام رضا وامام جواد وامام هادی (ع)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران
☀️امروز #چهارشنبه27تیرماه1397
🌞اذان صبح:04:20
☀️طلوع آفتاب:06:02
🌝اذان ظهر:13:11
🌑غروب آفتاب:20:19
🌖اذان مغرب:20:40
🌓نیمه شب شرعی:00:19
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام💐۴شنبه تون عالی 💖
الهی امروزبه
آرزوهاتون برسید
الهی
حالتون خوب
لحظه هاتون شیرین
کارهاتون موفق
مشکلات تون آسان و
زندگیتون با
خوشبختی سپری بشه🌺❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان آموزنده با نام👈آرام🍒
👈قسمت دهم
صبح حامد منو رسوند مطب و خودش رفت سر پروژه ی جديدشون،ميگفت اين پروژه يكی از لوكس ترين برج های شهر ميشه،يه لحظه خشک ام زد،مهتاب گفته بود مردی كه باهاش صيغه كرده يكی از برج سازای معروفه
اما جالب تر از همه ی اينا قضيه ی سنش بود
سی و پنج سال اختلاف سنی،مهتاب دقيقا همسن من بود
و پدر حامد دقيقا سی و پنج سال از من بزرگتر بود و يكی از معروفترين هايی شهر توی كار برج سازی بود
يادم اومد كه مهتاب گفته بود وقتی با اون مرد آشنا شده همسرش فوت كرده و مجرد بوده
مادر حامد هم حدودا ١٢،١٣ سال پيش مرده بود،خدای من،يعنی امكانش هست؟
مردی كه مهتاب صيغه ی اون شده بوده،هوشنگ كريمی ،پدر حامد و پدر شوهر من باشه؟
فكر اين قضيه داشت ديوونم ميكرد،بايد هرجوری شده بود امروز اسم اون مرد رو از مهتاب ميپرسيدم
تا شكی كه داشتم از بين بره
ما روانشناسا در مورد اسم اشخاص كنجكاوی نميكنيم
اگه بيمار خودش بين حرفاش بخواد ميگه و اگه هم نگه ما نميپرسيم،اما جالب بود كه مهتاب اسمی ازش نبرده بود
شايد هم فهميده بود كه من عروس هوشنگ كريمی ام و واسه همين اومده بود سراغ من تا كمكش كنم
مهتاب رسيد مطب
سعی ميكرد باز هم بخنده و علايم بيماريش رو از من پنهون كنه
من با زيركی بحث رو به سمت پدر دخترش كشوندم
تا در مورد اون برام بگه
فقط ميگفت كه خيلی پولداره و خيلی هم خوشتيپ و مهربونه
خوب پدر حامد هم همينطوره اما از روی اين خصوصيات نميشد فهميد
مهتاب خيلی آشفته و عصبی شده بود باز هم همون ترس رو توی چهره اش ميديدم
شايد اگه اسم رو مستقيماً ازش ميپرسيدم مهتاب جوابی بهم نميداد
واسه همين سعی كردم سوالم رو جور ديگه ای مطرح كنم،
ديگه كنجكاويم بيشتر از اين اجازه نميداد
به مهتاب گفتم:گفته بودی اسمش هوشنگ كريمی؟درسته يا نه؟
👈ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
ﺍیماﻥ ﺩﺍﺭﻡ🌹
ﻗﺸﻨﮕﺘﺮین ﻋﺸـﻖ ❣
نگاﻩ ﻣﻬﺮباﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ❤️
ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺍﺳﺖ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ به ﺍﻭ ﺑﺴـﭙﺎﺭ
ﻭ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ که
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ که ﭘﺸﺘﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ❤️
ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ ؛
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺮﺍﺱ ﻫﺎﯼ دنیـا
ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ...🌹
@tafakornab👈
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#امام_سجاد علیه السلام:
💢گفتار نيك، ثروت را زياد و روزى را فراوان مى كند،
مرگ را به تأخير مى اندازد، انسان
را در خانواده محبوب مى كند
و به بهشت وارد مى نمايد💢
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تدبر
✨فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿۷﴾
✨پس چون فراغت يافتى
✨به طاعت دركوش (۷)
✨وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ ﴿۸﴾
✨و با اشتياق به سوى پروردگارت روى آور (۸)
📚 سوره مبارکه الشرح
✍آیات ۷ و ۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🍃ناامیدان این داستان راازدست ندهید
بانوی مومنی در یکی از خاطرات خود میگوید:
با جوانی بسیار متدین ازدواج کردم. با پدر و مادر همسرم زندگی میکردیم. همسرم نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. خداوند پس از یک سال دختری به ما عطا کرد که اسم او را اسماء نهادیم.
مسؤولیت همسرم به غرب عربستان انتقال یافت و یک هفته در اداره کار میکرد و یک هفته استراحت.
در حالی که دخترم پا در چهار سالگی نهاده بود همسرم هنگام بازگشت به خانه در ریاض در یک سانحه رانندگی به کما رفت و پس از مدتی پزشکان مغز و اعصاب ابراز کردند که 95% از مغزش از کار افتاده است.
برخی از نزدیکان پس از 5 سال از گذشت این حادثه سخت به من پیشنهاد کردند که میتوانید از شوهرت جدا شوی، اما این پیشنهاد را نپذیرفتم و مرتب به شوهرم در بیمارستان سر میزدم و جویای احوال او میشدم.
به تربیت و پرورش دخترم بسیار اهتمام میورزیدم، بنابراین او را در دارالتحفظ ثبت نام کردم و در سن 10 سالگی تمام قرآن را حفظ کرد.
دخترم 19 سالش شده بود و 15 سال پس از سانحه ای که برای شوهرم پیش آمده بود، زمانی که به اتفاق به ملاقات پدرش رفتیم، اصرار میورزید که شب نزد پدرش بماند و پس از اصرار زیاد او و مخالفت من، سرانجام به پیشنهاد او تن دادم.
دخترم برای من نقل کرد که در کنار پدرم سورهی بقره را از حفظ خواندم، سپس خواب من را فراگرفت و خود را در خواب بسیار خوشحال و مسرور دیدم. سپس برخاستم و تا توانستم نماز شب خواندم و پس از مدتی به خواب فرو رفتم. کسی در خواب به من میگفت: «چطور میخوابی در حالی که خدا بیدار است؟ برخیز! اکنون وقت قبول شدن دعاست، پس دعاکن، خداوند دعاهایت را میپذیرد.» با عجله رفتم وضو گرفتم، با چشمانی پر از اشک به صورت پدرم مینگریستم و اینچنین با خدا به راز و نیاز پرداختم:
«یا حی یا قیوم، یا جبار، یا عظیم، یا رحمان یا رحیم... این پدر من و بندهای از بندگان توست که چنین گرفتار شده است و ما نیز در مقابل این مصیبت آرام گرفته و به قضا و قدر تو راضی شدهایم. خداوندا! پدرم اکنون در سایهی رحمت و خواست توست. خداوندا! همانگونه که ایوب را شفا دادی، همانگونه که موسی را به آغوش مادرش برگرداندی، همانگونه که یونس را در شکم نهنگ و ابراهیم را در کورهی آتش نجات دادی پدرم را نیز شفا ده. خداوندا! پزشکان ابراز داشتهاند که هیچ امیدی به بازگشت او وجود ندارد، اما امیدواریم که تو او را به میان ما باز گردانی.»
قبل از اینکه سپیدهی صبح بدمد خواب بر چشمانم چیره شد و باز در خواب فرو رفتم، همینکه چشمانم گرم شدند، شنیدم که صدای ضعیفی من را صدا میزد و میگفت: تو کی هستی؟ اینجا چکار میکنی؟ این صدا من را بیدار کرد و به طرف راست و چپ نگاه کردم. آنچه که من را در بهت و حیرت فرو برد این بود که صدای پدرم بود! با عجله و شور و شوق و گریه و زاری او را در آغوش گرفتم.
او من را پس زد و گفت: دختر تو محرم من نیستی، مگر نمیدانی در آغوش گرفتن نامحرم حرام است؟
گفتم: من اسماء، دخترت هستم و با عجله و شکر و شور و شوق پزشک و پرستاران را باخبر کردم. همه آمدند و چون پدرم را با هوش دیدند شگفتزده شدند و همه میگفتند: سبحان الله. این کار خداوند است که مرده را زنده میگرداند.
پدر اسماء پس از 15 سال کما به هوش آمد، در بارهی آن رویداد تنها این را به یاد میآورد که قبل از سانحه خواستم توقف کنم و نماز چاشتگاه را به جا آورم و نمیدانم نماز چاشتگاه را خواندم یا نه.
بدینصورت همسرم پس از 15 سال کما و از دست دادن 95% از مغزش به آغوش خانوادهی ما بازگشت و خداوند پسری به ما عطا کرد و زندگی به روال عادی خود بازگشت.
✅ پس هرگز از رحم خدا ناامید نشوید، هرکاری نزد خدا آسان است.
#بزن رولینک👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
گفتم: خدایــادر زندگیم
فقط مشکلات وسختیهاست...😔
گفتی:
💖فإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا💖
به یقین با (هر)سختی آسانی است!
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وسخن_بزرگان👆
#داستانک
#تمساح ها
گردشگری در یک خلیج کوچک مشغول ماهیگیری بود که ناگهان قایقش واژگون شد، چاره ای جز شنا کردن تا ساحل نبود. ولی از انجا که شنیده بود سابقا در این محل تمساح ها زندگی میکرده اند از ترس لبه ی قایق را گرفت.
ناگهان پیرمردی را در ساحل دید و از او پرسید: هیچ تمساحی این اطراف هست ؟
پیرمرد پاسخ داد: هیچ تمساحی، سالهاست...
گردشگر احساس امنیت کرد و بدون شنیدن ادامه صحبت و با فراغ بال به سمت ساحل شروع به شنا کرد . در نیمه راه پیرمرد را دید که با ترس و تعجب او را نگاه میکند و برایش دعا میخواند...
پس دوباره با صدای بلند پرسید: راستی چطور از شر تمساح ها راحت شدید؟
پیرمرد فریاد زد: ما کار خاصی نکردیم، کوسه های داخل آب دخل همشون رو آوردند!
🔮کوتاه اما قشنگ🔮
یکی نزد حکیمی آمد و گفت :
خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده ؟؟؟
حکیم با تبسم گفت :
او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید ...
تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی ؟؟؟
یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم💕💕💕
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
چه بخواهیم و چه نخواهیم
باید از کوچه های زندگی عبور کنیم...
گاهی تلخ، گاهی شیرین
این کوچه های زندگی هستن
که عبورها را میسازن...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh