eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴👈ضرب المثل " " 🔵طبق اسناد بر جای مانده از زمان‌های قدیم، هارون الرشید چندین سال در شهر ری حکومت کرد و فردی به اسم جعفر برمکی با ملیتی ایرانی به‌عنوان وزیر وی خدمت می‌کرد. او بسیار تیزهوش و زرنگ بود و یکی از افراد مهم و باارزش برای هارون الرشید به حساب می‌آمد و اغلب امور کشور را در دست داشت. در روایات آمده است که عرب‌زبان‌هایی که اطراف هارون الرشید کار می‌کردند چشم دیدن جعفر برمکی را نداشتند و همیشه در پی آن بودند تا وی را پیش حاکم بد جلوه بدهند. 🔴در نهایت تلاش‌های عرب‌ها نتیجه می‌دهد و هارون الرشید به وزیرش بی‌اعتماد می‌شود و او را حتی در جلسات مهم هم دعوت نمی‌کند. جعفر روزهای سختی را می‌گذراند و همیشه با خود می‌گفت من کار خلافی نکرده‌ام که حاکم آنقدر به من بی‌اعتنا شده است. در آن روزها حتی زیردستانش هم از وی حساب نمی‌بردند. جعفر اکثر روزهای هفته را در خانه سپری می‌کرد و دل و دماغ رفتن به دارالحکومه را نداشت. 🔵در این حین که جعفر روزهای بد زندگیش را می‌گذراند، عموی هارون، عبدالملک، با حالتی غمگین به خانه‌ی او رفت و با او درد و دل کرد. او به‌ جعفر گفت کمکم کن تا بدهی‌‌ام را پرداخت کنم و در عوضش من نزد فرمانروا می‌روم و چنان از تو سخن می‌گویم که تمام بدگویی‌هایی را که از تو شنیده کنار بگذارد و تو را با آغوش باز بپزیرد. جعفر به فکر فرو رفت و با خود گفت که من به زودی از مقامم برکنار می‌شوم و عموی هارون هم نمی‌تواند مشکلم را حل کند، اما این بهترین فرصت است تا بتوانم برای بار آخر خودم را پیش حاکم نشان دهم. سپس به عموی هارون قول داد که به او مقداری پول قرض می‌دهد تا بدهی‌هایش را پرداخت کند. 🔴فردای آن روز جعفر برمکی به مأمور خزانه فرمان داد بدهی عبدالملک را پرداخت کند و چون آن مأمور از دوستان نزدیک جعفر بود بلافاصله دستورش را انجام داد. چند روز بعد تمام درباریان متوجه شدند که عموی حاکم وضع مالی بسیار خوبی پیدا کرده و باعث و بانی ثروتمند شدن او جعفر برمکی بوده است. این اخبار به گوش هارون الرشید رسید و با خود گفت به این بهانه جعفر را مواخذه می‌کنم. 🔵سپس فرمان داد تا او بیاورند. همین که جعفر برمکی را آوردند حاکم به او می‌گوید که تا آنجا که ما می‌دانیم تو مال و ثروتی نداری پس چگونه چنین پولی را به عموی من دادی؟ جعفر هم در پاسخ سؤال حاکم به او گفت شما درست فرمودید من مال و ثروتی ندارم و این پول را از کیسه‌ی خلیفه بخشیدم. هارون‌الرشید با تعجب گفت من متوجه حرف‌های تو نمی‌شوم! یعنی چه از کیسه‌ی خلیفه بخشیدم؟ جعفر در پاسخ می‌گوید جلوه‌ی قشنگی ندارد که عموی شما از زیر دست شما پول طلب کند و برای شان و مقام شما خوب نیست. به همین دلیل من از مأمور خزانه خواستم تا بدهی عموی شما را پرداخت کند. هارون‌الرشید پس از شنیدن اصل قضیه بار دیگر هوش و زکاوت جعفر را مورد ستایش قرار داد و از او خواست دوباره به‌عنوان وزیر به او خدمت کند. ✅از آن دوران تا به امروز اگر کسی طوری رفتار کند که به جای استفاده از پول خودش در قبال خوش‌گذرانی‌هایش، شخص دیگری هزینه‌ی آن را بپردازد ضرب المثل «از کیسه‌ی خلیفه می‌بخشد» را برایش به‌ کار می‌برند. @tafakornab @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ در زندگى ياد بگيريم: با احمق بحث نكنيم و بگذاريم در دنياى احمقانه خويش خوشبخت زندگى كند... با وقيح جدل نكنيم چون چيزى براى از دست دادن ندارد و روحمان را تباه ميكند... از حسود دورى كنيم چون اگر دنيا را هم به او تقديم كنيم باز از ما بيزار خواهد بود @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایت چه بخواهم ز خدا بهتر از اینكه خودش پنجره ی باز اتاقت باشد عشق محتاج نگاهت باشد خلق لبریز دعایت باشد و دلت تا به ابد وصل خدایی باشد که همین نزدیکیست شبتون منور ب نور خدایی💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🧡 خدایا😇 حس شیرین بودنت رو💛 در تک تک لحظه های زندگی بهمون هدیه کن☺️ 🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼 🌻الهی به امیدتو🌻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂صلوات محبوب ترین عمل است 🍁صلوات آتش جهنم را خاموش می کند 🍂صلوات زینت نماز است 🍁صلوات بهترین داروی معنوی است 🍂🍁 اللَّـهُمَّ 🍁🍂 🍂🍁 صَلِّ 🍁🍂 🍂🍁 عَلَى 🍁🍂 🍂🍁 مُحَمَّد🍁🍂 🍂🍁وعلی آلِ🍁🍂 🍂🍁 مُحَمَّد 🍁🍂 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌻 🌻 خوشا صُبحے ڪہ خیرَش را تو باشے ردیـفِ نـابِ شِعــرش را تو باشے خوشا روزے ڪہ تا وقـٺِ غروبش دعـاےِ خوب و ذڪرش را تو باشے السلام علیک یا ابا صالح المهدی عج 🌼 🌼 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛نامٺ شروع مبحث زیباے عاشقی سٺ 🧡حا سین و یا و نون الفباے عاشقے سٺ 💛هرکس کہ عاشقت شده فهمیده سٺ کہ 🧡تنہا فقط حســـــین ، معـناے عاشقے ست 💛اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن ِ🧡وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن ِ💛وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْن 🧡وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز   ٩ مهر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح:   ٠۴.٣۵ ☀️طلوع آفتاب:  ٠۵.۵٩ 🌝اذان ظهر:  ١١.۵۴ 🌑غروب آفتاب:  ١٧.۴٩ 🌖اذان مغرب:  ١٨.٠٧ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٢ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌺 چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود ۴شنبہ ✍هرڪس این نماز را روز 4 شنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد 4 رکعتست درهر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👈انجیر بمب خاصیت 😍 🌹پیامبرص فرمودند انجیر بخورید 😊 خدا تو قران به انجیر قسم خورده 😊 🌹هر کمبود و ضعفی  در بدن دارید با ۷ عدد انجیر درمان کنید 👌داخل یک لیوان حاوی نصف اب نصف گلاب حدود ۷ ساعت خیس کنید بخورید بیمارای سختی با این نسخه خوب شدن😍 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
امروز روز جهانی سالمند است اگر پدر و مادر پیری دارید یا پدر بزرگ و مادر بزرگی همین الان زنگ بزنید و دلشون رو شاد کنید❤️ اگراز دنیا رفته اند نثار شادی روحشون صلواتی هدیه کنید❣ ‎‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👈انجیر بمب خاصیت 😍 🌹پیامبرص فرمودند انجیر بخورید 😊 خدا تو قران به انجیر قسم خورده 😊 🌹هر کمبود و ضعفی  در بدن دارید با ۷ عدد انجیر درمان کنید 👌داخل یک لیوان حاوی نصف اب نصف گلاب حدود ۷ ساعت خیس کنید بخورید بیمارای سختی با این نسخه خوب شدن😍 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 👆 هم اکنون دعاوزیارت اعمال روز چهارشنبه وتعقیبات نماز ظهر وعصر لطفا حمایت کنید❤️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش دوم ❤️ما اصلا فکر نمی کردیم عمه تو اون سرما بره بیرون وایسه همچین چیزی سابقه نداشت .. شاید هم از شدت ناراحتی رفته بود بیرون قدم بزنه به هر حال دستمون برای عمه رو شد ……. من که خبر نداشتم عمه تو حیاط رفته …. خودمو سر گرم کردم تا کمی از اومدن ایرج بگذره بعد برم ببینمش این بود که درسی رو که برای فردا داشتم و خیلی هم کار داشت آوردم تا بخونم ولی برای اولین بار احساس تشنگی می کردم گلوم خشک بود و دلم آب می خواست…اگر روزه نبودم یک پارچ آب رو یک جا می خوردم… 🧡فکر حمیرا و حرفایی که بین اون و عمه رد و بدل شده بود خیلی منو به خودش مشغول کرد با اینکه آدم فضولی نبودم و هیچوقت دلم نمی خواست به کار کسی کار داشته باشم این بار حس کنجکاوی من به حدی بود که نمی تونستم اونو کنترل کنم و با خودم گفتم هر چی شده رویا مربوط میشه به حمیرا ، و تو به خاطر اون هم شده باید از قضیه سر در بیاری …….. کتاب رو گذاشتم کنار و رفتم که افطار رو حاضر کنم چند روز بود عمه این کارو می کرد و درستش این بود که امروز من برم تا اون که خیلی روحش خسته بود بره بخوابه …… 🧡دیدم جز مرضیه کسی نیست …. پرسیدم عمه کو ؟ گفت با ایرج خان رفتن تو اتاقشون ؟ گفتم :عمه گفته برای افطار چی درست کنیم ؟ گفت : نه والله منم موندم ..اصلا حوصله نداشت رفته بود تو حیاط تا ایرج خان اومد …بعدم با هم رفتن ….حالا من دارم سالاد درست می کنم شما هم یک فکری برای شام بکن …… من اهمیتی ندادم که عمه تو حیاط بود چون در وردی اونطرف ساختمون بود …. پس مشغول شدم تا برای شام زرشک پلو با مرغ درست کنم که ایرج دوست داشت …. 🧡کارم تموم شد و سفره ی افطار آماده رادیو رو روشن کردم و صدای ربنا بلند شد ….. ولی عمه و ایرج هنوز تو اتاق بودن فکر می کردم در مورد اتفاق امروز حرف می زنن …. رفتم به حمیرا سر زدم ، اون غرق خواب بود پس نشستم برای خوندن دعای افطار … بازم خبری نبود… و صدایی از اتاق عمه نمیومد …. دیگه داشت اذان می شد … خواستم برم صداشون کنم پشیمون شدم صدای رادیو رو بلند کردم و به مرضیه گفتم : قبول باشه خانم میشه زحمت چایی رو بکشی؟ …. چایی ها روی میز و من منتظر …. بازم نیومدن…. دیگه رفتم زدم به در و گفتم عمه؟ …. عمه جون ؟ اذان گفتن نمیاین ؟ با صدای بلند گفت بیا تو رویا …….. 🧡در و آهسته باز کردم و سرمو کردم تو …باز گفت بیا تو ببینم ….. بیا دورغ گو …. جا خوردم ..در و باز کردم و رفتم تو … قیافه هاشون که ناراحت نبود ….. پرسیدم چی شده عمه من کی دورغ گفتم ؟ گفت : بیا اینجا ببینم …. ترسیدم گفتم اذان گفتن نمیشه بعدا بگین …. گفت نه خیر الان باید بگم ….. بگو ببینم از کی تا حالا من نامحرم شدم ، بهت نگفتم هر چی تو دلت هست به من بگو ازت نپرسیدم ؟ گفتم به خدا عمه هر چی بود گفتم به این روزه ای که می گیرم دورغ نمی گم من جز شما کسی رو ندارم که . @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨امام موسی بن جعفر الکاظم (ع) اِیاكَ وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِكَ از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا كه شوخی نور ایمان تو را می برد. بحارالانوار،ج78،ص321 ✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 علیه السلام: هرگاه تو را چشم زنند ڪف دستت را مقابل صورتت قرار ده و حمد و توحید و معَوَّذتین (فلق و ناس) را بخوان و هر دو کف را بہ صورتت بکش. 📚 مکارم الاخلاق ✨🌙✨🌙✨🌙✨ ✨امام جواد(ع):👇 آنکه گناهی را تحسین و تایید کند، در آن گناه شریک است❗️ 📚کشف الغمه؛ 2:349 ✨🌙✨🌙✨🌙 ✨امام هادی علیه السلام: از شرّ کسی که شخصیت خود را سَبُک می شمارد،ایمن مباش. 📚تحف العقول،ص۴۸۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش سوم ❤️گفت : ببینم به من گفتی خاطر ایرج رو می خوای ؟ …….. وای انگار برق به من وصل کردن قلبم یک دفعه داشت می ایستاد و شروع کردم به لرزیدن و دستمو گذاشتم روی صورتم و بی اختیار برگشتم …… گفت صبر کن کجا داری میری جواب منو بده ….. همین طور که لبم رو گاز می گرفتم برگشتم و گفتم ببخشید عمه جون به خدا کار بدی نکردم خودت می دونی من بی اجازه ی شما آب نمی خورم بقیه اش دست من نبود …. خندید و گفت : بیا بشین ….. بیا اینجا … ❤️آهسته رفتم جلو بلند شد و گفت : قربونت برم تو اصلا به درد تورج نمی خوردی من از اول هم فهمیده بودم که بین تو و ایرج یک چیزایی هست خر که نیستم ولی خوب خودتون انکار کردین الان ایرج دلیلشو به من گفت : منم با شمام صبر می کنیم تا آب ها از آسیاب بیفته … پس بالاخره تو عروس من میشی یا نه ؟ … نه نه صبر کن اول بپرس برای کی منو می خوای ؟ سرمو انداختم پایین… ❤️ایرج با خنده گفت : این طوری بهتر شد مامان فهمید دیگه تو ناراحت نمیشی ….سری تکون دادم و رفتم و اونام پشت سر من اومدن اونقدر خوشحال بودم که داشتم بال در میاوردم ولی از عمه خجالت می کشیدم …… شب موقع خواب .. من تو اتاق حمیرا درس می خوندم شامشو به زور بهش دادم و خوابید و خاطرش جمع بود که من پیششم ….. البته ❤️می خواستم درس بخونم ولی تمام هوش و حواسم دنبال اتفاقات اون روز بود که پشت سر هم افتاده بود ، نمی دونستم به کدوم فکر کنم ….. ایرج یک ضربه ی کوچیک زد به در و اومد تو آهسته گفتم برو … برو حالا که عمه فهمیده فکر نکنه پر رو شدیم مثل قبل باش خواهش می کنم … گفت مثل قبل ام همون جور عاشق عاشقی که هر شب به عقشش سر می زنه… گفتم ایرج ؟ منو تو شرایط بد قرار نده از این کارا خوشم نمیاد …. می دونی چرا دوستت دارم چون سنگین و با وقاری …. حالا برو تا پشیمون نشدم … ❤️گفت: پس امشب برو تو اتاقت بخواب من پیشش می مونم …. گفتم آخه منو می خواد …. گفت خوب همه تو رو می خوان ولی توام باید استراحت کنی وگرنه مریض میشی ….. گفتم همین جا راحتم عادت کردم وقتی میرم تو اتاقم همش حواسم اینجاس … تو نگران نباش …. خواهش می کنم تا عمه نیومده برو گفت اون سرش با بابا گرمه داره بهش شام میده …. ❤️گفتم می خواستی بهش سفارش کنی به علیرضا خان چیزی نگه …… گفت فایده نداره الان که داره جریان صبح رو تعریف میکنه. خدا کنه سفارش من کارگر باشه ولی اگر صلاح بدونه میگه اگر ندونه نمیگه …… تو حالت خوبه ؟ گفتم : خیلی تو چی ؟ گفت : خیلی خیلی زیاد ….. گفتم :پس برو تا کسی نیومده …. ❤️گفت کی می خواد بیاد مامان داره تو دلش قند آب می کنه … خیلی خوشحال شد اصلا فکرشم نمی کردم فقط کاش تورج هم این طوری نمی شد و آه عمیقی کشید و شب خیر گفت و رفت ….. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
👆 ✨وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ✨وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى ✨وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى ✨وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ ✨وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ ✨لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿۳۶﴾ ✨و خدا را بپرستيد و چيزى را با ✨او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد ✨و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان ✨و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين ✨و در راه‏مانده و بردگان خود نيكى كنيد ✨كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است ✨دوست نمى دارد (۳۶) 📚سوره مبارکه النساء ✍آیه ۳۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌼خلاقیت یعنی این ✍پسر بچه وارد مغازه شد و مستقیم به سمت تلفن رفت. برای اینکه دستش به گوشی برسد صندوقی زیر پایش گذاشت. بالا رفت و شماره‌ای را گرفت. مغازه‌دار که او را زیر نظر داشت متوجه حرکاتش بود. آن سوی خط، خانمی پاسخ داد بفرمائید. پسرک گفت: می‌توانم خانهٔ شما را مرتب کنم؟ چمن‌ها را بزنم و حیات را مثل یک دسته گل تقدیمتان کنم؟ زن پاسخ داد: متشکرم، اما این کار را قبلاً به فرد دیگری سپرده‌ام. نوجوان اضافه کرد: اما خدمات ما یک تفاوت اساسی با دیگران دارد. من این کار را با نصف قیمت انجام می‌دهم، که از آن سوی خط پاسخ شنید من از کار او راضی هستم و دلیلی ندارد به دیگری واگذار کنم. اصرار پسر فایده نداشت. در نهایت گفت: من حتی جلوی خانه را هم آب و جارو می‌کنم. اما پاسخ زن هم چنان منفی بود. نوجوان با شادمانه گوشی را گذاشت و می‌خواست بیرون رود که مغازه‌دار صدایش زد و گفت: خیلی برایم جالب بود، آفرین. اگر اون خانم پیشنهادت را نپذیرفت، اما من برایت کار خوبی سراغ دارم. پسر به میان حرف او آمد و پاسخ داد: متشکرم. من فقط می‌خواستم ببینم صاحب کارم از من راضی است یا نه؟ چون من همان کسی هستم که برای این خانم کار می‌کند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ایرانیان باشوق مسلمان شدند؟ ☑️ داستان یک غسل! 👈🏻 در دین زرتشتی، غُسلی وجود دارد به نام بَرِشنوم... که 9 شبانه روز طول می‌کشد و با گِل و گومیز (ادرار گاو) انجام می‌شود. در این 9 شبانه روز، شخص زرتشتی شده و به صورتی جنون آمیز، مدام خود را گِل‌مال کرده و با ادرار گاو شستشو می‌دهد. هر شخص زرتشتی، حداقل یک بار در زندگی و برخی افراد چند مرتبه در سال باید این غسل را انجام دهند. که نوعی شکنجه جسمی و روحی است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
شیرصحرا لقب که بود؟! فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد! 🔹او فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است. درسال ۱۳۳۵ وارد ارتش شد و سریعا به نیروهای ویژه پیوست. فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود! دوره سخت چتربازی و تکاوری را در اسکاتلند گذراند. 🔹اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت، او طی نامه ای به صدام او را به نبرد در دشت عباس فرا خواند. صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد. عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت میگیرد. 🔹مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند. 🔹او در عملیات قادر در منطقه سرسول بشهادت رسید، سرلشکر شهید حسن آبشناسان فرمانده نیروی ویژه ایران بود که بیشتر مردم او را نمی‌شناسند. 🔻روحش شاد❣ @tafakornab @shamimrezvan
🔷از افسردگی رنج میبرید😞 🍋🍊افزایش ویتامین C در بدن می تواند روحیه شما را بهبود بخشد ▫️پرتقال 🔹لیموترش ▫️گریپ فروت 🔹نارنگی 👇👇🏿👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✍میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:برای پادشاه چغندر ببر! اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد. از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:«چغندر تا پیاز، شکر خدا!!» پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم! شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ ✨ اعتمادساختنش سالهاطول میکشدتخریبش چندثانیه وترمیمش تا ابد ایستادگی کن تاروشن بمانی شمع های افتاده خاموش می شوند هیچ کدام ازما با ای کاش به جایی نرسیده‌ایم ✍🏻 دکتر الهی قمشه ای @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب ها در خانه خدا را بکوب و دلت را به او بسپار تنها جایی است که " ساعت کاری " ندارد و ورود برای عموم آزاد است شبتون گرم از نگاه خدا 🌙🌟 ‎‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh