eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
پودرسنجدباهسته برای پوکی استخوان وتقویت استخوانها مفیداست وبخاطرغنی بودن املاح کلسیم ومنیزیم میباشد 1قاشق پودر سنجد1قاشق عسل1لیوان شیر بعد از شام میل شود...
✨﷽✨ ✨ ⛱شش آیین زندگی: قبلِ دعا ایمان داشته باش قبلِ صحبت کردن گوش کن قبلِ خرج کردن به‌دست بیار قبلِ نوشتن فکر کن قبلِ از تسلیم شدن تلاش کن و قبلِ مُردن زندگی کن
▪️از همان لحظه که خورشید آخرین پیامبر غروب کرد، تاریک ترین شبِ تاریخ آغاز شد. خورشید پشت ابر! ابرهای غیبت را با دستان مهربانت کنار بزن که بیش از همیشه، زمین به گرمای وجودت و زمان به درخشش نورت محتاج است. 🏴 شهادت صلی الله علیه و آله و جگرگوشه اش ، امام مجتبی علیه السلام وامام رضا ع پیشاپیش تسلیت باد.▪️
⚜چشمی که دریا میشود شبهای جمعه ⚜مهمان زهرا(س)میشود شبهای جمعه ⚜گرچه گنه کارم ولی با دست زهرا ⚜این نامه امضاء میشود شبهای جمعه
قبل از خواب همه را ببخش ... و به خــــــدا بسپار بعد بخواب... برای شروع یک روز نو باید آرام و سبک باشی... بار سنگین اشتباهات اطرافیان را بر دوش نگیر... ✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃الهی به امیدتو به نام آن که او نامی ندارد به هر نامی که خوانی،سر برآرد 🌸 سلام صبحتون بخیر و نیکی ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃زبانتان را به ذكر الله و صلوات بر بهترين پيامبرش ﷺ معطر كنيد... 🌼🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا صَلَّيتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، 🌼🍃اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد ... ‍‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 ❤️ یڪ جمعه بہ لطف حق تو را می‌بینیم در جمـع تمام شهـدا می‌بینیم 😔 ما پرچم سـرخ یا لثـارات تـو را🚩 در گوشہ‌ی صحن ڪربلا می‌بینیم🕌 💚 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌻 ۵صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋🌸 🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد 🌻شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد 🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم 🌻هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد.
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢۵ مهر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.۴٧ ☀️طلوع آفتاب: ٦.١٢ 🌝اذان ظهر: ١١.۵٠ 🌑غروب آفتاب: ١٧.٢٧ 🌖اذان مغرب: ١٧.۴٦ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٨
اى خاتم مهربانى و عشق سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند 🏴رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد🏴
اللهم صل علی محمدوال محمد... ذکر روز جمعــه... صـد مرتبـه... 🍃 : ،،پس ازنمازظهرجمعه 🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت بعد از حمد ۷ توحید بخواند 🍃 ،100مرتبه 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ این ذکر بهترین داروی ،معنوی است 📚 مفاتیح الجنان أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ 🏴رحلت پیامبر اسلام ص وشهادت امام حسن مجتبی ع تسلیت باد🏴
✅هضم نان های سبوس دار در بدن به آرامی انجام می شود و به همین دلیل قرار دادن آنها در وعده صبحانه می تواند انرژی مورد نیاز شما را تا ظهر تامین کند 🍞🍞🍞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر آخر این ماه سخت و سنگین است تمام آسمان و زمین بی قرار و غمگین است بزرگتر ز غم مجتبی (ع) و داغ رضا (ع) فراق فاطمه با خاتم النبیین (ص) است ▪رحلت جانسوز نبی مکرم اسلام ▪و شهادت امام حسن مجتبی(ع) ▪و امام رضا علیه السلام تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
براتون 🌸🍃 یک دل آرام و زندگی خوب و خانواده صمیمی و یک دنیا سلامتی وشادی آرزو میکنم ❣ تقدیم با بهترین آرزوها 🌸🍃 آدینه خوبی داشته باشید🌸🍃
4_5782993964495800517.mp3
2.36M
👆👆👆‍ ▪صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام 💔 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ 💔 أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ مَظْلُوما وَ مَضَيْتَ شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ ▪أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃 ▪صلوات بر امام حسن مجتبی (ع) ▪
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و سوم ✍ بخش چهارم 🌺بعد سرشو گرفت بین دو دست و کمی سکوت کرد ، وقتی سرشو بلند کرد گفت : داشتم با خودم می گفتم هر چی شده باشه تحمل می کنم ولی این خیلی از تحمل من خارجه ازم نخواین که فقط گوش کرده باشم و بی تفاوت از کنارش بگذرم اگر من جای حمیرا بودم خیلی بدتر می شدم ….. مامان واقعا بابا داد زدنش ؟… 🌺عمه گفت : به جون سه تایی تون قسم می خورم لت و پارش کرد و خودش از شدت ناراحتی توی محوطه ی هتل داد می زد و فحش می داد که اون به خودش اجازه داده عروسی بیاد بعدا فهمیدیم که به اصرار خواهراش اومده که مثلا آشتی بدن دوتا برادر رو …. 🌺ایرج رفت و حمیرا رو بغل کرد و گفت : خواهر کاری می کنم که دلت خنک بشه ، می دم باهاش همون کاری رو بکنن که با تو کرد …پدری ازش در بیارم که مرغای آسمون به حالش گریه کنن …. نمی کشمش این طوری راحت میشه … کاری می کنم که روزی صد دفعه آروزی مرگ کنه ….. بهت قول شرف می دم بیشرفم اگر نکنم … هم عمه هم من ترسیده بودیم اون بلایی سر خودش بیاره …. 🌺عمه گفت : الهی قربونت برم مادر نکن زندگیتو خراب نکن … بابات چند بار این کار و کرده … دیگه کاریه که شده یک وقت بلایی سرش میاد تا آخر عمر گیری …. سر عمه داد زد گیر باشم به درک ، اون به سزای کارش برسه من گیر باشم؛؛؛ من برای اینکه گیر نباشم بزارم خواهرم زجر بکشه دکتر به من گفت : این همه چرا اونو ساکت کردین بزارین حرف بزنه …. من نمی دونستم در مورد چی داره اینو میگه وگرنه آب میشدم از خجالت می رفتم تو زمین که اون دکتر فکر کنه من اینقدر بی غیرت و بی ناموسم که با خواهرم این رفتار شده و من ساکتش می کنم ….. رفعت می دونه؟ …. حمیرا گفت : نه از کجا بدونه ، بیچاره از دست من چی کشید … شاید فکر می کرد من روانیم … 🌺ایرج گفت : تو خواهر سعی کن با نگار تماس بگیری باهاش حرف بزن اون بچه الان دل تنگ توست هیچکس برای آدم مادر نمیشه ما الان به این سن فقط نگاه می کنیم به مامان و هنوز به محبتش احتیاج داریم تو اینو از نگار دریغ نکن … منم به قولی که بهت دادم عمل می کنم …. 🌺چون دلم برای ایرج شور می زد گفتم : میشه منم یک چیزی بگم ؟ ایرج دیگه بدون خجالت گفت : آره عزیزم بگو اصل کار تویی …. گفتم : اگر می خوای کاری بکنی لطفا با فکر باشه … 🌺گفت : نگران نباش حواسم هست ….می دونم چیکار کنم ….. گفتم کاری نکن که انسانی نباشه اونوقت توام میشی مثل اون .. درحالیکه عین ناراحتی و عصبانیت بود خندش گرفت و گفت : نگران نباش ….. گفتم من چایی ها رو گرم کنم تا بخوریم حال و هوامون عوض بشه … و سینی رو بر داشتم و رفتم … 🌺وقتی اومدم ایرج داشت از عمه در مورد اونسال سئوال می کرد… چایی داغ و شیرینی باعث شد کمی بهتر بشیم و حمیرا و عمه رفتن منم سینی و زیر دستی ها رو جمع کردم که برم ؛؛ا یرج جلومو گرفت و گفت : من نمی دونم بهت چی بگم ؟ فقط همین قدر بدون که از اینکه اینقدر با ما مدارا می کنی قدرتو می دونم اینجا خونه ای نیست که توش آرامش باشه ولی همه ی ما تو رو خیلی دوست داریم … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
❗️ 🌺امام حسین(ع) در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند: ✍مهدی ما در خودش است، تا می توانید درباره ی (ع) بگویید و قلم فرسایی کنید، آن چه که درباره‌ی این معصوم بگویید درباره ی (ع) گفته اید، چون حضرات معصومین همه در و ولایت و امامت هستند و چون عصر، عصر حضرت مهدی(ع) است، سزاوار است که درباره‌ی او شود. 💠🍃و در خاتمه فرمودند: باز تأکید می کنم درباره ی ما زیاد سخن بگویید و بنویسید، مهدی ما مظلوم است، بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و سخن گفت. 📚صحیفه مهدیه، ص ٨٣ ‎‌‌‌‌‌‌
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و سوم ✍ بخش پنجم 🍓گفتم : ولی عشق من تو این خونه اس و من همه ی افراد این خونه رو خیلی دوست دارم چون خانواده ی من هستن ….. من جز شما کسی رو ندارم پس خوشی و ناخوشی مال همه ی ماس …. و اومدم برم بیرون بازوی منو گرفت و گفت : خیلی دوستت دارم رویا……… سرمو انداختم پایین و رفتم ….. 🍓در حالیکه سینی دستم بود حمیرا صدام کرد و گفت بیا کارت دارم … مثل این که منتظرم بود …. همون طوری رفتم تو اتاقش پرسید ناراحت شدی به ایرج گفتم ؟ با تعجب بهش نگاه کردم و پرسیدم چرا این فکر رو کردی ؟ اگر تو نمی گفتی من می گفتم؛؛ از خدا هم می خواستم اون مَرده و می تونه حامی تو باشه… ناراحت میشه که بشه ، همین که هست ، همه ناراحتیم اونم باشه ، اصل کار الان تویی…. تا کی می خواستی اون طوری زندگی کنی؟ و ما هم چشممون رو روی زجر کشیدن تو ببندیم من که دیگه طاقت نداشتم باید خوب بشی باید پیش بچه ات باشی باید اصلا از زندگیت لذت ببری آدم یک بار به دنیا میاد چشم به هم بزاری پیر میشی و افسوسش برای همه می مونه … خودت از حق خودت دفاع کن؛ چرا می ترسی کسی بهش بر بخوره؟ … فدای سرت ، هر کس ناراحته بگو فدای سرم ، ببین امروز حرفتو زدی ؟ اتفاقی افتاد ؟ بهتر نیستی ؟ اگر منتظر کسی باشی باید تا آخر عمرت تو اون اتاق بمونی…. حرفتو بزن و حق خودتو بگیر حالا هر طوری دوست داری ……. یک روز باید این مشکل رو با خودت حل کنی اگر امروز باشه بهتر از فرداس …… 🍓به من نگاه می کرد و حرفی نمی زد چشمهایی که از اشک قرمز و ورم کرده بود؛؛ بازم پر از اشک شد روی تخت نشسته بود بلند شد و اومد جلو سینی رو ازم گرفت و گذاشت روی میز وهمدیگر رو بغل کردیم و اون سرشو گذاشت روی شونه های من و مدتی به همون حال موندیم ……. ولی هیچی نگفت …… در حالیکه هنوز احساساتی بودم سینی رو بر داشتم و اومدم پایین عمه صدام کرد رویا بیا تو اتاق من کارت دارم …گفتم باشه عمه جون الان میام …… 🍓وقتی رفتم …نگران و آشفته با حالی بد به من گفت : چیکار کنم ایرج یک کاری دست خودش نده …گفتم نگران نباشین من بهش سفارش کردم اونم آدم بی عقلی نیست که حواسش هست …. گفت تو دیدی که چقدر غیرتیه …می ترسم … خیلی می ترسم …. تو رو خدا مواظب باش از کارش سر در بیار؛ خدا رو شکر هفته ی دیگه میره …. شاید تا وقتی برمی گرده فراموش کرده باشه …… پرسیدم بلیط گرفته ؟ گفت نه ولی کاراش که درست بشه بلیط کاری نداره باباش میگیره …… 🍓با عمه رفتیم و شام رو آماده کردیم و مرضیه که هنوز اوقاتش تلخ بود و کسی حوصله نداشت از دلش در بیاره رفت و همه رو صدا کرد علیرضا خان نیومد و گفته بود تو اتاقم می خورم …. من به حمیرا نگاهی کردم…. بهش با اشاره و سر گفتم برو بیارش …. ایرجم گفت : راست میگه برو ، در حقش بی انصافی کردی برو از دلش در بیار …… و حمیرا مثل این که خودشم دلش می خواست رفت توی اتاق علیرضا خان …. عمه گفت : کی فکر می کرد اون حمیرای مغرور…بره از کسی عذر خواهی بکنه …… و مدتی بعد دختر و پدر دست در گردن هم اومدن ….. همه با دردی مشترک و غمی بزرگ کنار هم نشستیم ….. 🍓ساعت نزدیک دوازده بود من تو اتاقم درس می خوندم که سر و صداهایی از پایین شنیدم نمی خواستم فضولی کنم ولی حس کنجکاوی امانم رو بریده بود چراغ رو خاموش کردم و آهسته لای درو باز کردم تا صدا بیاد تو ، صدای تورج رو شنیدم که داشت میومد بالا و با ایرج حرف می زد صدای عمه هم میومد و بعد هرسه رفتن تو اتاق ایرج ….. فهمیدم که ایرج همون موقع از تورج خواسته که بیاد خونه ….. من رفتم تو رختخواب . نمی دونستم اگر تورج بفهمه چه اتفاقی میفته ….. و دلم می خواست بدونم چی داره می گذره ولی قابل حدس بود …….خوابم نمی برد ….. کمی بعد دیگه هیچ صدایی نمی اومد رفتم تا دندونم رو بشورم و کنجکاو برای اینکه ببینم چه خبره چراغ اتاق ایرج روشن بود ولی صدایی نبود ….. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ ✨فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ ﴿۵﴾ ✨در حقيقت هيچ چيز نه در زمين ✨و نه در آسمان بر خدا پوشيده نمى‏ ماند (۵) 📚سوره مبارکه آل عمران ✍آیه ۵
👆 درست کردن غذا و با همراه حک کردن بهم زدن اسما متبرک روی غذا و نذری با دست بدون وضو
✅فروتنى شگفت انگیز امام حسن(ع) ✍️فروتنى حضرت امام حسن (عليه السلام) و تواضع آن انسان الهى چنان بود كه : روزى بر گروهى تهيدست مى گذشت و آنان پاره هاى نان را بر زمين نهاده ، روى زمين نشسته بودند و مى خوردند ، چون حضرت امام حسن (عليه السلام) را ديدند گفتند : اى پسر رسول خدا ! بيا و با ما هم غذا شو ! به شتاب از مركب به زير آمد و گفت : خدا متكبران را دوست ندارد و با آنان به خوردن غذا مشغول شد .سپس همه آنان را به ميهمانى خود دعوت فرمود ، هم به آنان غذا داد و هم لباس. 📚 منبع: اهل بیت عرشیان فرش نشین. تالیف استاد حسین انصاریان الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
♦️مادربزرگم همیشه می‌گفت همه آدم‌ها تا یک جایی با تو همراه هستند. 🔹یکی تا سر خیابان، یکی تا چند خیابان آن‌طرف‌تر، یکی تا شهر بعدی و... 🔹می‌گفت همه، بودنشان با یک «تا جایی» گره خورده است 🔹فقط آن‌هایی که تا هر جا همراهت خواهند ماند می‌توانند عاشق شوند، آن‌هایی که به «تا کجا» فکر نمی‌کنند و فقط به تو فکر می‌کنند. به «با تو» بودن http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍃⇨﷽ 🌷حکایت ✨⇐ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ(ع) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭی؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍی ﻛﺮﺩ... ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!! ✨⇐ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎل... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ؟ ✨⇐ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ وقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯی ﻣﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ... ﻭلی وقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ كنم......... 💟← « بہ ما بپیونید » →💟 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
📚زن بدکاره در زمانهاي قديم زن زانیه ای بود که هروقت بچه ای از طریق نامشروع می زائید به تنوری می انداخت. و آنهارا می سوزاند، تا اینکه اجلش رسید و مُرد. اَقربای و خویشان او، زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و بخاکش سپردند، ولی یک وقت متوجه شدند زمین جنازه این زن بدکاره را قبول نمی کند و به بیرون انداخته آن عده که در جریان دفن این زن بدکاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد، جنازه را در جای دیگر دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد. مادرش متعجب شد رفت پيش عالمي بزرگ وگفت ای بنده نيك خدا بفریادم برس... و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجی به ان گردید، عالم وقتی جریان را از زبان مادرش شنید و متوجه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه های حرامزاده بوده، فرمود هیچ مخلوقی حق ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط بدست خالق است. مادر آن زن بدرکاه به به ان پير دنيا ديده گفت حالا چه کنم، عالم گفت: مقداری از خاك تنوري را كه فرزندانش درون آن. سوزانده همراه جنازه اش در قبر بگذارید مادر، زن زانیه مقداری از خاك تنور را همراه جنازه گذاشت دیگر تکرار نشد. وجنازه را دفن كردن http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆