eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
151.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨به نام گشاینده کارها 🌸ز نامش شود سهل دشوارها ✨با توکل به نام الله 🌸سلام صبح شما بخیر ✨لطف خدا همیشه 🌸شامل حالتـان باد 🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 🍃🌸 الهی به امید تو 🌸🍃 ‎‌‌‌‌‌‌‌
705.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 الهی امروز به برکت صلوات بر محمد و آل مطهرش (ع) به من و همه ی دوستان و عزیزانم، خیر و برکت و روزی فراوان وحلال عطا بفرما، الهی آمین🤲 سلام دوستان✋ صبح دوشنبه تون پر خیر و برکت با ذکر شریف صلوات 🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹دوشنبه خوبی داشته باشید . ‎‌‌‌‌‌‌
720.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا ابا صالح(عج) جمالت را کجا باید زیارت نماییم ای گل زیبای نرگس که ما در کوچه های ظلمت شب فقط در انتظار آفتابیم 🌴أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌴
☝️ ۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 17 آذر ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:32 ☀️طلوع آفتاب: 07:01 🌝اذان ظهر: 11:56 🌑غروب آفتاب: 16:51 🌖اذان مغرب: 17:11 🌓نیمه شب شرعی: 23:11
943.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را تاروزے مانیز ڪند ڪرب‌وبلارا انگارڪه فهمیده نسیم‌سحرے باز صبح‌اسٺ ودلم لڪ زده ایوان‌طلا را 🌤 ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
باطری‌تان را با عبادت پر کنید! ✍شهید مطهری: قرآن همیشه در سختی‌ها پیغمبر(ص) را به پناه یک چیز می‌برَد که از آن نیرو بگیرد و استمداد کند و آن عبادت است، به خدا پناه بردن است، زیاد به یاد خدا بودن است. مکرر گفته‌ایم که عبادت - عبادتی که روح عبادت را واقعاً داشته باشد و عبادت باشد - از نظر قرآن یک منبع استعداد و اخذ نیروست. یا ایهاالذین امنوا استعینوا بالصبر و الصلوة (بقره/۱۵۳). ای اهل ایمان! از صبر و از نماز مدد بگیرید؛ ای اهل ایمان! باطری‌تان را با عبادت پر کنید. 📚آشنایی با قرآن، ج۱۱، ص۹۹
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار
📌🍃 زرشک به دلیل داشتن ویتامین B فراوان می‌‌تواند درپیشگیری از سرماخوردگی نقش بسزایی داشته باشد🍃 مصرف علاوه بر کاهش فشار خون، روند سفید شدن مو را کاهش و مو ها را درخشنده و براق میکند.
♥️اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرین ♥️َ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ 🌹یادم دادی... 🌹بـر غــم هـایم ... 🌹شـــاکـــر باشم... 🌹 تا صـــابـــر! ♥️الهی... 🌹شکرت....
854.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸دوشنبه‌تون زیبا و گلبارون 🌱امروز براتون از خدا🤲 🌸سلامتی میخوام 🌱دل خوش 🌸خونه گرم 🌱لبخند زیاد 🌸ان شاءالله 🌱لحظه لحظه امروز رو 🌸به خوشی سپری کنید 🌱تقدیم به شما 🌸همراهان همیشگی
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و چهارم ✍ بخش چهارم 🌸حالا فقط منو تورج می دونستیم ….و باید صبر می کردم تا فردا صبح که دکتر صالح میومد و وضیعت اونو کامل بررسی می کرد …… خدا می دونه اونشب به ما چی گذشت و چه حالی داشتیم ………. ایرج با اون حال و علیرضاخان توی سی سی یو و من هم یک دستم به این و یک دستم به اون در حالیکه دیگه خودم جونی تو تنم نبود و داشتم از حال میرفتم …. 🌸تو این حال مینا زنگ زد بیمارستان و گفت : بچه ها گریه می کنن و منو می خوان و هر کاری می کنه نمی خوابن ……. گفتم گوشی رو بده باهاشون حرف بزنم ….. تبسم گوشی رو گرفت … ولی من فقط صدای هق و هق گریه ی اون می شنیدم …. 🌸گفتم عزیزدلم عشقم …. با مامان حرف بزن صداتو بشنوم قربونت برم . گفت : بیا دیگه بسه ما رو ول کردی … بیا … گفتم چشم یک کم دیگه میام الان مریض دارم؛؛؛ تا خوب شد ، میام پیش تو قول میدم …. گفت : نه تو بودی, نه ایرج بود ؛ نه مامان شکوه نه بابایی همه رفتن …. 🌸گفتم خاله مینا که هست مرضیه جون علی؛؛ مریم ، این همه هستن دیگه تو برو بخواب و خواب منو ببین قبل از اینکه تو چشمای قشنگتو باز کنی من پیش توام …. بعد گوشی رو ترانه گرفت و گفت : مامان تو رو خدا گم نشو نزار کسی تو رو ببره …… دلم براشون آتیش گرفته بود گفتم نه عزیزم من تو بیمارستانم و بابا ایرج پیشمه و مواظب منه خاطرت جمع باشه برو با تبسم بخواب تا صبح من بیام پیشت ..باشه عزیزم …… 🌸به زحمت تونستم راضی شون کنم که گوشی رو بزارن …. درست موقعی بود که داشتن ایرج رو به بخش منتقل می کردن …. عمل سختی داشت و من هنوز دلواپسش بودم …… ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم ✍ بخش اول 🌸صبح دکتر صالح اول وقت اومد بالای سر عمو …. بعد از معاینه ای که از اون کرد … خبر خوبی برای ما نداشت سکته آسیب زیادی بهش زده بود ولی گفت که امکان داره با فیزیو تراپی بهتر بشه ……. ایرج هم هنوز به هوش نیومده بود ولی اوضاع تنفسی و نبضش عادی بود و خودم مرتب اونو چک می کردم و بالای سرش بودم …. منو و تورج تا صبح هیچکدوم نخوابیدیم ….. صبح بعد از ویزیت دکتر صالح که خاطرم جمع شد ..ایرج رو سپردم به یکی از دوستام و رفتم خونه و خیالم راحت بود که عمه و تورج هم بالای سرش هستن می خواستم تا بچه ها بیدار نشدن خودمو برسونم … 🌸اونا بشدت احساس ناامنی می کردن و نمی خواستم این احساس در اونا بیشتر بشه… وقتی رسیدم هر دو خواب بودن ….حتی مینا و بچه های اون و سوری جون هم هنوز بیدار نشده بودن ……….. کنار تخت تبسم روی زمین نشستم و دست کوچولوشو گرفتم توی دستمو خوابم برد …… وقتی بیدار شدم هر دو شون روی پای من بودن و با سر و صورت من ور می رفتن ….. سعی کردم عادی باشم بهشون صبحانه دادم انگار که نمی خوام جایی برم می خواستم تو آرامش از شون جدا بشم در حالیکه دلم مثل سیر و سرکه می جوشید ….. حالا چه طوری اونا رو راضی کردم و دوباره برگشتم بیمارستان بماند ….. 🌸عمه بی قراری می کرد ….هم از دیدن ایرج با اون حال شوکه بود هم اینکه متوجه شده بود برای علیرضا خان اتفاق بدی افتاده که توی سی سی یو رفته و می خواست عمو رو ببینه…به زحمت کنترلش می کردیم …. تورج گفت بزار بدونه این طوری بهتره تا کی می خوایم پنهون کنیم …… گفتم : باشه منم موافقم ولی این با تو من توانشو ندارم تو آماده اش کن و رفتم کنار ایرج، اون هنوز بیهوش بود بوسیدمشو وضعیتش رو کنترل کردم و برگشتم …… وقتی رسیدم عمه رو در حال گریه دیدم بد جوری ناله می کرد ، فهمیدم که تورج بهش گفته …… اونقدر حالش بد بود؛؛ که نمی تونستم آرومش کنم … شدت ناراحتی عمه ؛ میزان عشق و علاقه اونو نسبت به شوهرش نشون می داد ….و کاملا پیدا بود که هنوز بشدت عاشق اونه ……….. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○