eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🎈 باعرض سلام لطفا انگشت مبارکتونو بزنین روی لینڪ زیر ببین چی میاد واستون... من اولین نفر بودم ڪ این سورپرایز رو براتون فرستادم😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2946760761Cfb05ff6f90
به نام خدایی که نزدیک است خدایی که وجودش عشق است و با ذکر نامش آرامش را در خانه دل جا می دهیم 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 💗الهی به امیدتو💗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح⛅️ ✨السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ و عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن✨ 💫سلام برحسین(ع) وبر علی بن الحسین(ع) وبر فرزندان حسین(ع) و بر اصحاب و یاران حسین(ع)💫
☝️ ۰۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 11 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:40 ☀️طلوع آفتاب: 07:06 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:30 🌖اذان مغرب: 17:49 🌓نیمه شب شرعی: 23:35
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ادامه تفسیر☝️ 💖 🔹 آهای همه ی شما که دل خود را شکسته اید و حسرت های ناشناخته دارید ، همه ی شما که از رنجی خسته اید که از آنِ شما نیست 🔹 آهای همه ی شما مضطربان و بی قراران گیتی که دلتان هیچ کجا آرام نگرفت ، آهای همه ی شما که دلتان چیزی فراتر می طلبد و دستان گشوده تان از حقیقت خالی است ، 💖 یک نفر هنوز شما را می خواند زیر آخرین لایه ی دل، همان جا که تاریکی و سرمایش آدمی را به وحشتی فراتر از مرگ می برد ، کسی نوازش می کند، کسی هست که شما را همین گونه که هستید، دوست می دارد‌ ،کسی هست که عشقش به شما هیچ مقدمه و شرطی ندارد 🔹آهای همه ی شما که ایمان آورده اید به تنهایی انسان؛ کسی هست که طالب تقسیم تنهایی اش با شماست 🌸 قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ 🔹(ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. 📖 سوره زمر_ ۵۳ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☝️ ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
ساعات سعد.و.نحس .روزشنبه☝️ ┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
🍃🌺🍃🌺🍃 🌹 نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرمایند: 🔹 هر کس بلاء را نعمت و فراوانی را مصیبت نداند، ایمان او کامل نیست. 🔹حدیث فوق اشاره به این امر دارد که در خود بلاء نعمت‌هایی مستور است. 🔸مثال: در زمان قحطی، توقع انسان از زندگی کمتر و آرزوهای طولانی او که باعث فراموشیِ مرگ شده بود، از او دور می‌شود و انسان به همین غذایی که می‌خورد، خدا را شاکر است و اسراف از بین می‌رود. ✍ دوستی نقل می‌کرد: پدرم در بیمارستان بود و من سیصدهزار تومان نداشتم تا او را ترخیص کنم. تصمیم گرفتم برای قرض‌گرفتن به سراغ دوستی در شهر بروم که در راه خودرویی روی زمین، روی برف‌ها سُر خورد و با خودرویِ من تصادف کرد و خسارت زد. گفتم: 🌹 خدایا! کم مصیبت داشتم یکی دیگر هم به آن افزودی. رانندهٔ خودرو انسان ثروتمندی بود، مسئول بیمه آمد و مبلغی زیادی توانستم از بیمه خسارت بگیرم که هم خرج خودرو کردم و هم هزینهٔ ترخیص بیمارستان پدرم را دادم. 🔹 مؤمن باید فراوانیِ روزی و ثروت را هم مصیبت بداند، چون باید بترسد چگونه از بار این ثروت سالم رها خواهد شد. و چه بسا نفس او در رها‌شدن از بار ثروت و انفاق بسیار آزارش دهد. 📚 نهج الفصاحه 🍃🌺🍃🌺🍃
آیا میدانستید ... مصرف یک لیوان آب هویچ قبل از صبحانه برای کمک به درمان کبد چرب بسیار موثر می باشد. 🥕🥕🥕🥕🍹🍹🍹🍹 ✅تکنیکی معجزه بخش برای رفع درد زانو 👌 🥕خوردن هویج برای تسکین زانو درد در حقیقت یکی از روش های درمانی طب سنتی چینی به شمار می رود. 🥕هویج های نارنجی سرشار از بتاکاروتن و ویتامین A، دو ماده ی ضد التهاب قوی هستند، ویژگی ای که این ماده ی غذایی را برای تسکین درد زانو کارساز کرده. برای اینکه بتوانید بیشترین بهره را از فواید هویج ببرید باید آن را به صورت پخته میل کنید، اما اگر از خوردن هویج پخته خوش تان نمی آید، خوردن خام آن ها هم ایرادی ندارد. برای کاهش زانو درد سعی کنید روزانه ۲ وعده هویج مصرف کنید. 👇👇🏿👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 🌸شروع هفته تون عالی 🍃دراولین روز 🌸هفته بهترین هارا 🍃براتون آرزومندم 🌸الهی 🍃یک هفته خیر و برکت 🌸یک هفته موفقیت و 🍃یک هفته پراز 🌸دلخوشی نصیبتون بشه
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت1️⃣1️⃣ فصل چهارم مدتی بعد، ما از محله ی جمشیدآباد به لَین احمدآباد اثاث کشی کردیم. پدر و مادرم یک خانه ی شریکی خریدند و من تا سن چهارده سالگی، که جعفر (بابای بچه ها) به خواستگاریم آمد، در همان خانه بودم. چهارده سال و نیم داشتم که مستاجر خانه ما جعفر را به مادرم معرفی کرد. آن زمان، سن قانونی برای ازدواج، پامنزده سال بود و ما باید شش ماه منتظر می ماندیم و بعد عقد می کردیم.خداوکیلی من تا آن موقع نه جعفر را دیده بودم نه می شناختمش. زمان ما همه ی عروسی ها همین طوری بود؛ همه ندیده و نشناخته زن و شوهر می شدند.بعد از عروسی، چند ماه در یکی از اتاق های خانه مادرم بودیم تا جعفر توانست در ایستگاه 6 آبادان، یک اتاق در یک کواتر کارگری اجاره کند. اوایل زندگی، مادر شوهرم با ما زندگی می کرد.سال ها مستاجر بودیم.جعفر کارگر شرکت نفت بود و هنوز آنقدر امتیاز نداشت که به ما یک خانه ی شرکتی بدهند و ما مجبور بودیم در اتاق های اجاره ای زندگی کنیم. پنج تا از بچه هایم، مهران و مهرداد و مهری و مینا و شهلا، همه زمانی به دنیا آمدند که ما مستاجر بودیم. هر وقت حامله می شدم، برای زایمان به خانه ی مادرم در احمدآباد میرفتم. آنجا زایشگاه بچه هایم بود. در خانه ی مادرم چون مرد نامحرمی نبود، راحت بودم. یک قابله ی خانگی به نام جیران می آمد و بچه را به دنیا می آورد. جیران زن میانسالی بود که مثل مادرم فقط یک دختر داشت. اما خدا از همان یک دختر، سیزده نوه به او داده بود. بابای مهران همیشه حسابی به او می رسید و بعد از به دنیا آمدن بچه، مبلغی پول و مقداری خرت و پرت مثل قند و شکر و چای و پارچه به او می داد. بچه ی ششم را باردار بودم که به ما یک خانه ی شرکتی دو اتاقه درایستگاه 4 فرح آباد، کوچه 10 پشت درمانگاه، سر نبش خیابان دادند. همه ی خانواده اعتقاد داشتیم که قدم تو راهی خیر بوده است که ما از مستاجری و اثاث کشی راحت شدیم و بالاخره یک کواتر شرکتی نصیبمان شد. خیلی خوشحال بودیم. از آن به بعد، خانه ای مستقل دستمان بود و این یعنی همه ی خوشبختی برای خانواده ی ما. مدتی بعد از اثاث کشی به خانه ی جدید، دچار درد زایمان شدم. دو روز تمام درد کشیدم. جیران سواد درست حسابی نداشت و کاری از دستش بر نمی آمد. برای اولین بار وبعد از پنج تا بچه، مرا به مطب خانم دکتر مهری بردند. آن زمان شهر ابادان بود و یک خانم دکتر مهری، مطب دکتر مهری در لین 1 احمدآباد بود. من تا آن زمان خبر از دکتر و دوا نداشتم؛ حامله می شدم و جیران که قابله ی بی سوادی بود، می آمد و بچه هایم را به دنیا می آورد. خانم مهری آمپولی به من زد و من به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم. اذان مغرب حالم خیلی بد شد. جیران را خبر کردند و باز هم در غروب یکی از شب های خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم و خدا به من یک دختر قشنگ و دوست داشتنی داد. جیران به نوبت او را در لغل بچه ها گذاشت و به هرکدامشان یک شلات داد. مهران، که پسر بزرگ و بچه ی اولم بود، بیشتر از همه ی بچه هایم ذوق کرد و خواهرش را در بغل گرفت. هرکدام از بچه ها را که به دنیا می آوردم، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند. من هم این وسط مثل یک ادم هیچکاره سکوت می کردم؛ جعفر که بابای بچه بود و حق پدری اش بود که اسم آنها را انتخاب کند، مادرم هم که یک عمر آرزوی بچه داشت و همه ی دلخوشی زندگی اش من و بچه هایم بودیم. نمی توانستم دل مادرم را بشکنم. او که خواهر و برادری نداشت، مرا زودتر شوهر داد تا بتواند به جای بچه های نداشته اش، نوه هایش را ببیند. جعفر هم فقط یک خواهر داشت. تقریبا هر دوی ما بی کس و کار و فامیل بودیم.
🌺🌸 دستنوشته شهیده زینب کمائی🌸🌺 🔺 شماره 1⃣1️⃣ 🔺
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 2️⃣1️⃣ فصل چهارم12 جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت؛ او به اسم ها ی ایرانی و فارسی خیلی علاقه داشت. مادرم که طبع جعفر را میدانست، اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد.جعفر اسم بچه ی سوم را مهری گذاشت و اسم بچه ی چهارم را مادرم مینا گذاشت.بچه ی پنجم را جعفر، شهلا نام گذاشت و مادرم نام بچه ی ششم را میترا گذاشت. من هم نه خوب می گفتم و نه بد. دخالتی نمیکردم. وقتی میدیدم جعفر و مادرم راضی و خوشحال هستند، برایم کافی بود. مادرم نام میترا برای دخترم گذاشت، اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت: مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر درآن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتید، چه جوابی می دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب(ع) باشم. میترا تانها اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همه ی ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. برای همین، من نمی توانم حتی از بچگی هایش هم که حرف میزنم به او میترا بگویم. برای من مثل این است که از اول، اسمش زینب بوده است. زینب که به دنیا آمد، بابایم هنوز زنده بود و من سایه ی سر داشتم. در همه ی سال هایی که در آبادان زندگی کردم. نابابایی ام مثل پدر، و حتی بهتر، به من و بچه هایم رسیدگی میکرد. او مرد مهربان و خدا ترسی بود ومن واقعا دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه ی مادرم می رفتم، بابایم به مادرم می گفت: کبری در خانه ی شوهرش مجبور استهرچه هست بخورد، اما اینجا که می آید تو برایش کباب درست کن تا بخورد و قوت بگیرد. دور خانه های شرکتی، شمشادهای سبز و بلندی بود.بابایم هروقت که به خانه ی ما می آمد، در میزد و پشت شمشادها قایم می شد. در را که باز می کردیم، می خندید و از پشت شمشادها در می آمد. همیشه پول خرد در جیب هایش داشت و آن ها رامثل نذری به دخترها میداد. بابایم که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت. ادامه دارد
🌺🌸 دستنوشته شهیده زینب کمائی🌸🌺 🔺 شماره2⃣1️⃣ 🔺
4_5764910412717883995.mp3
2.11M
⁉آیا در احکام دینی تبعیض نسبت به زن وجود دارد؟ ⁉چرا زن درباره مرجعیت و امام جماعت و قاری قرآن شدن محدودیت دارد؟ 👆 ..👆
‍ ‍ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✨إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿۵۶) ✨براستى که خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستد؛ ✨اى کسانى که ایمان آورده‌اید، بر او درود فرستید ✨و کاملاً تسلیم فرمان او باشید(۵۶) 📚سوره مبارکه الأحزاب ✍آیه ۵۶
💎پیامبر خدا صلى الله عليه وآله: با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن ازمشكل را برتو تنگ مى كند لَا تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ 📚علل الشرايع ج2ص559 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎 پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حقوق همسایه فرمودند: ...هرگاه ميوه اى خريدى، براى او تعارف بفرستى و اگر اين كار را نمى كنى، ميوه را مخفيانه به خانه ات ببر و فرزندت را همراه آن ميوه، بيرون مياور تا كودكانِ او را [با ديدن آن ميوه در دست فرزندت] ناراحت كنى. با بوى [و يا دودِ] ديگت، او را ناراحت نكنى، مگر آن كه مقدارى از غذاى آن را براى او بفرستى. 📚مسكّن الفؤاد، صفحه 105 🚫 یه نگاهی به فضای مجازی بندازیم! حواسمون به خودنمایی‌هامون هست؟ به عکس غذاها، لباس‌ها، خریدها، هدیه‌ها و سفرهایی که تو صفحه شخصی‌مون میذاریم و از همسایه گرفته تا دوست و آشنا و غریبه می‌بینند هست؟ حواسمون به دل‌هایی که می‌شکنیم هست؟
روباهی از شتری پرسید : عمق این رودخانه چه اندازه است؟ شتر جواب داد : تا زانو اما وقتی روباه در آب رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا می‌زد به شتر گفت :  تو که گفتی تا زانو !! شتر جواب داد : بله، تا زانوی من، نه زانوی تو! نکته : هنگامی که از کسی مشورت می‌گیریم یا راهنمایی می‌خواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوما هر تجربه‌ای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست !
⭕️ 💧 ؟! تمام طبیعت بر اساس قوانین ریاضی و فیزیک نوشته شده است، و این جریان از آنجا سر در می‌آورد که تمام کائنات به گونه‌ای تمایل دارند همیشه در کمترین سطح انرژی ممکن قرار داشته باشند. 🌕 🌞 🌏 ⭐️ ماه ، خورشید، زمین و ستارگان و کرات دیگر همه به شکل دایر ه هستند. ⁉️در کمترین سطح انرژی ممکن قرار گرفتن یعنی اصطکاک کمتر با محیط داشتن . و در ارتباط با محیط، انرژی کمتری هدر دادن. چر خ های وسایل نقلیه و چرخ های هواپیما به شکل دایره است . و اکثر میوه ها نیز به شکل دایره یا بیضی شکل هستند تا انرژی کمتری از خود هدر دهند .
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 📡📡📡📡بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااار خواندنی خواهشا حتما مطالعه کنید 🌺داستان "جمال آقا" پیرِمرد 85 ساله ای که قسم می خورد من نمیمیرم 😳😳😳😳😳😳 پیرمردی بسیار مریض احوال بود به طوری که دکترها از او قطع امید کردند و به دوستان و نزدیکان این پیر مرد خبر دادند که حتما تا چند روز دیگر این پیرِ مرد خواهد مُرد دوستانش به عیادت او آمدند یکی از دوستانش به او گفت ناراحت نباش تو زندگی خوب و با عزت و ثروت فراوانی داشتی و حالا در کنار عزیزات و 10 پسرت از دنیا خواهی رفت پیر مرد که حال جواب دادن نداشت همه نیرو و قوت خود را در زبان جمع کرد و قسم یاد کرد والله من نخواهم مرد و از این مریضی هم جان سالم به در خواهم بُرد رفقای جَمال همه تعجب کردند 😳 گفتند چرا هذیان میگویی مرگ حق است از کجا میدانی که نمیمیری 🤔🤔 گفت: من جوان و نسبتا فقیر بودم یک روز قبل از روز برای دو فرزندم هدایایی تهیه کردم و در حال رفتن به خانه بودم در راه به پارک سری زدم در پارک دو بچه در حال بازی کردن بودند وقتی وارد پارک شدم اون بچه ها جلو آمدند و گفتند عمو عیدتان مبارک خیلی تعجب کردم تا اومدم جواب بدم پیرزنی مضطرب و بسیار غمگین جلو آمد و نگذاشت من حرفی بزنم گفت اقا عیدتان مبارک😳😳😳😳 من خیلی تعجب کردم که چرا یک روز قبل عید را تبریک می گویند لحظاتی بعد بچه ها رفتند و به بازی مشغول شدند پیرِزن به من گفت اقا ببخشید می دانم فردا عید است ولی این بچه ها یتیم هستند و من مادربزرگ آن ها هستم من که نتوانستم برای آن ها چیزی تهیه کنم و بسیار ناراحتم به بچه ها گفتم امروز عیده تا امروز به جای فردا بیان بیرون و فردا اصلا بیرون نَرَن و بچه ها رو با هدایا و لباس های نو نبینند و غصه نخورند "جمال" به دوستانش گفت من همه لباس ها و هدایایی که برای بچه های خودم تهیه کردم به پیرزن دادم پیرزن خیلی خوشحال شد گفت آقا دل بچه یتیم های منو شاد کردی من✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ حالا 3تا دعات میکنم: 1_خدا 10 تا پسر بِهِت بده 2_خدا 100 تا گاو بهت بده 3_خدا 100 سال بهت عمر بده "جمال" گفت بعد از اون واقعه عجیب و دعای پیرزن وَرَق زندگیم از فقر و نداری و نکبت و بی چیزی بر گشت. خدا ثروت فراوانی به من داد الان 2 تا از دعاهای پیرزن مستجاب شده و حتما دعای سوم هم مستجاب میشه من الان 100 تا گاو دارم و 10 تا پسر ولی هنوز 100 سالم نشده بله دوستان جمال خدا را به عنوان طرف معامله انتخاب کرده بود جمال نگفت اگه من دست خالی برم خونه پیش زن و بچم شرمنده میشم جمال نگفت اگه دست خالی برم خونه خانومم حسابی دعوام میکنه جمال نگفت بچه های خودم به این لباس ها احتیاج دارن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامه. جمال نمُرد حالش بسیار نیکو شد و تا 100 سالگی با شادی (که اون شادی از شاد کردن دل بچه یتیم به وجود آمده بود )زندگی کرد. نمی خوای دل یه بچه یتیم و شاد کنی؟ نمیخوای مثل مولا علی غذات و با بچه یتیما قسمت کنی؟ نمی خوای خدا رو امتحان کنی ؟ ببینی اگه برای خدا خرج کنی خدا چی کار میکنه؟ نمی خوای جلوی امام زمان رو سفید بشی؟ نمیخوای محبت مولا علی و تو دل چنتا بچه یتیم بِکاری؟ دیشب که همه تو مهمونی های رنگارنگ دعوت بودن و انواع میوه ها و نعمت های خدا رو تناول کردن تو نمیخوای مهمون خدا باشی؟ هر کی دل بچه یتیم و شاد کنه مهمون خدا میشه😍 تو پولِ نقد داری خدا محبت امام حسین داره خدا گفته خیر هر کی و بخوام محبت امام حسین و تو دلش زیاد میکنم امروز نمیخوای پولت و بدی به خدا خدا هم شیرینی محبت امام حسین و بهت بده؟ اگه می خوای برای خودت کاری کنی از الان شروع کن که وقتشه ‎ ┅✿🍃❀♥️❀🍃✿┅
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 📚داستان کوتاه📚 ⚡️شأن و منزلت بسم الله⚡️ 🔘 گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. 🔘 روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد . شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد. 🔘 وی بعد از این کاربه مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. 🔘 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت. شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید. 📚 خزینةالجواهر ص 612 ‎‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🍃🌸🍃 حضرت نوح علیه السلام یکی از پیامبران عظیم الشأن الهی است، که نام مبارکش چهل و سه بار در قرآن مجید آمده. و نیز سوره ای مستقبل به نام او در قرآن وجود دارد. وی اولین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقبل بوده و دعوت جهانی داشته و همچنین اولین پیامبر بعد از ادریس علیه السلام است. منقول است که هزار و ششصد و چهل و دو سال بعد از هبوط آدم علیه السلام به دنیا آمد. شغل او نجاری و مردی بلند قامت، تنومند و گندمگون با محاسن انبوه بوده و مرکز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطین و عراق بوده است. نام اصلی او عبد الغفّار، عبدالأعلی یا عبدالملک بوده، و فرزند لمک بن متو شلخ بن اُخنون (ادریس) که با هشت یا ده واسطه نسبت او به حضرت آدم علیه السلام می‌رسد. آن حضرت دو هزار و پانصد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پیامبری و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بوده که به دعوت مردم به توحید و خدا پرستی مشغول بود، و دویست سال به دور از مردم به کار کشتی سازی پرداخت و پس از ماجرای طوفان پانصد سال زندگی کرد و به آبادانی شهرها پرداخت. در اواخر عمر، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: مدت نبوت تو به پایان رسیده و ایام زندگانیت به سر آمده، اسم اکبر و علم نبوّت را که همراه تو است، به پسرت «سام» واگذارکن، زیرا من زمین را بدون حجت قرار نمی‌دهم، سنت من این است که برای هر قومی، هادی و راهنمایی برگزینم، تا سعادتمندان را به سوی حق هدایت کند و کامل کننده حجّت برای متمرّدان تیره بخت باشد. آن حضرت این فرمان را اجرا نمود و «سام» را وصی خود کرد و همچنین فرزندان و پیروانش را به آمدن پیامبری به نام هود علیه السلام بشارت داد. پس از وصایات خود، دعوت حق را لبیک گفته و عزرائیل روح او را قبض کرد. قبر او در نجف اشرف بالا سر امیرالمؤمنین علیه السلام است و آنکه بعد از زیارات حضرت علی علیه السلام، روایاتی در باب زیارات ایشان نیز وارد شده است. هر چند آن حضرت سالیانی دراز، قوم خود را به یکتاپرستی دعوت نمود، ولی نتیجه ای نبخشید، تا اینکه به امر خداوند کشتی بزرگی ساخت و از هر نوع حیوان یک جفت(نروماده) در آن قرار داد و سپس خود و عده کمی از همراهان به علاوه سه فرزندش (سام-یافث-حام) و همراهانش در کشتی نشستند، پس از ان چهل شبانه روز باران سیل آسایی بارید و بعد از اینکه آب فرو نشست کشتی بر قله کوه جودی و به روایت تورات، بر کوه آرارات یا اغاری به خشکی نشست. بدین ترتیب نوع بشر از بازماندگان کشتی نوح بوجود آمد. گفته اند حضرت نوح علیه السلام دو زن داشته است یکی کافره و دیگری مؤمنه بنام هیکل در سوره تحریم آیه 10 از همسر نوح علیه السلام بنام « واغله» به عنوان ناسازگار با آن حضرت سخنی به میان آمده است و بیان میدارد که « واغله» و همچنین زن لوط هر چند افتخار زوجیّت بندگان صالح خدا را داشتند، ولی این انتساب، آنان را از آتش جهنم نگه نداشت و در کنان سایر اهل جهنم، وارد آن خواهند شد، زیرا به شوهران خود خیانت کردند. و خیانت همسر نوح علیه السلام این بود که او کافر بود و در مورد شوهرش به مردم می‌گفت: او دیوانه است! و هرگاه کسی به آئین او ایمان می‌آورد، به سران و جبابرﮤ قومش خبر می‌داد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🍃🌸🍃 زمانی‌که نادرشاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشت در راه، کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان، چه می‌خوانی؟ گفت: قرآن. پرسید: کدام سوره رامی‌خوانی؟ گفت: سوره فتح. نادرشاه از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح، فال پیروزی زد سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن ابا کرد. نادرشاه گفت: چرا نمی‌گیری؟ گفت: مادرم مرا می‌زند و می‌گوید: تو این پول را دزدیده‌ای. نادرشاه گفت: به او بگو نادرشاه داده است. پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند. می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است، او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد، بلکه مشتی زر به تو می‌داد. حرف او بر دل نادرشاه نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت. از قضا چنان‌چه در تاریخ آمده است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد. باید در خواستن هم زرنگ بود و از انسان بزرگ، درخواست بزرگ‌تری با مهارت و زیرکی کرد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✨﷽✨ 📘 ✍در شهر خوی حدود 200 سال پیش دختر ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد مومنی (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام علی باباخان متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا حق ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که همسرت را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در امانتی که به من سپرده بودی خیانت کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
💚درمان پوکی استخوان 🍏✍🏻درمان طبیعی: 🔶☜صبح: شیر عسل، ظهر: شیر خرما 🔶☜عصرانه: پودر سنجد(که از مخلوط پودر پوست و گوشت و هستۀ سنجد است) مخلوط با شیر 🔶☜عصرانه یا وسط روز: خوردن مخلوط سه شیره (خرما، انگور، توت) 🔶☜شب: مغز گردو با پنیر 🍎✍🏻درمان شیمیائی: ویتامین B۱، قرص کلسیم D، قرص کلسیم غضروفی (با تجویز پزشک متخصص) 📚حکیم ضیایی