هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹این سبد گل زیبا
🍃تقدیم به شما
🌹آدینه مبارک
🍃شادی هاتون بی پایان
🌹دلتون پر از امید
🍃زندگیتون عاشقانه
🌹وهزارآرزوی زیبا
🍃نصیب لحظه هاتون
🌹آدینه تون زیبا و شاااد
🍃در کنار عزیزان تون
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 3️⃣2️⃣
فصل پنجم-
زینب هیچ وقت دختر بی تفاوتی نبود. نسبت به سنش یکه از همه ی دخترها کوچکتر بود، در هر کاری کمک می کرد.ما در همه ی ارهپیمایی های زمان انقلاب شرکت کردیم. زندگی ما شکل ذیگری شده بود. تا انقلاب، سرمان فقط درزندگی خودمان بود، ولی بعد از انقلاب نسبت به همه چیز احساس مسئولیت می کردیم.
مسجد قدس پایگاه فعالیت بچه ها شده بود. چهارتا دخترها نمازهایشان را به جماعت در مسجد می خواندند؛ مخصوصا در ماه رمضان، آنها در مسجد نماز مغرب و عشا را به جماعت در مسجد می خواندند و بعد به خانه می آمدند. من در ماه رمضان سفره ی افطار را آماده می کردم و منتظر می نشستم تا بچه ها برای افطار از راه برسند. مهران در همان مسجد زندگی می کرد. من که می دیدم بچه هایم اینطور در راه انقلاب زحمت می کشند، به همه ی آنها افتخار می کردم. انگار کربلا برپا شده بود و من و بچه هایم کنار اهل بیت بودیم.
زینب فعالیت های انقلابی اش را در مدرسه ی راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد. روزنامه دیواری می نوشت، سر صف قرآن می خواند، با کمونیست ها و مجاهدین خلق جر و بحث می کرد و سر صف شعرهای انقلابی و دکلمه می خواند. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه در گیر شده بود و حتی کتکش زده بودند.
مینا و مهری در دبیرستان سپهر، که اسمش بعد از انقلاب «صدیقه رضایی» شده بود، درس میخواندند. آنها چند سال بزرگ تر از زینب بودند و به همین نسبت آزادی بیشتری داشتند. من تا قبل از انقلاب اجازه نمی دادم دخترها تنها جایی بروند. زمستان ها برای مینا و مهری سرویس می گرفتم که مدرسه بروند. شهلا و زینب را هم خودم یا پسرها می بردیم و می آوردیم.قبل از انقلاب، به جامعه و به محیط اعتماد نداشتم. همیشه به دخترها سفارش می کردم که مراقب خودشان باشند، با نامحرم حرف نزنند. امام که آمد و همه چیز عوض شد، من خیالم راحت شد و دیگر جلوی بچه ها را نمی گرفتم. دلم می خواست بچه ها به راه خدا بروند
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 4️⃣2️⃣
فصل پنجم
در دبیرستان سپهر، سه تا از دانشجوهای دانشکده ی نفت آبادان، به اسم های علی زارع و علی غریبی و آقای مطهر، کلاس تفسیر قرآن و کلاس سیاسی و کلاس اخلاق گذاشته بودند. مینا و مهری به این کلاس ها می رفتندف اما از همه ی کلای ها بیشتر به کلاس آقای مطهر علاقه داشتند. آقای مطهر برای آنها حرف های قشنگی می زد و کاری کرده بود که بچه ها دنبال خودسازی اخلاقی بروند. زینب که آن زمان در دوره ی راهنمایی بود، به مینا می گفت: همه ی درس ها و حرف های آقای مطهر را برای من بگو که من هم رعایت کنم.
زینب بعد از انقلاب به خاطر حرف حضرت امام، هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود. خودش خیلی مقید به انجام برنامه های خودسازی بود، ولی دلش می خواست توصیه های آقای مطهر کند. آقای مطهر به شاگردهایش برنامه ی خودسازی داده بود. از آنها خواسته بود که نماز شب بخوانند، زیاد به مرگ فکر کنند، پرخوری نکنند، روزه بگیرند، برای خدا نامه بنویسند و حواسشان به اخلاق و رفتارشان باشد. وقتی مینا و مهری به خانه می آمدند، زینب رو به رویشان می نشست و به تعریف های آن ها از کلاس مطهر گوش می کرد. زینب بعد از انجام برنامه ی خودسازی آقای مطهر، به خودش نمره می داد و بعد یک نموداری می کشید تا ببیند در انجام برنامه های خودسازی سیر صعودی داشته یا نه.
بعضی مواقع مهری و مینا، زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی می بردند. خانواده ی کریمی هم بعداز انقلاب بیشتر فعالیت می کردند.زهرا خانم مرتب به بچه ها کتاب های دکتر شریتی و مطهری را می داد. زینب هم با علاقه کتاب ها را می خواند. من وقتی می دیدم بچه هایم هرروز بیشتر به خدا نزدیک می شوند، ذوق می کردم و به خاطر عشقی که به امام و انقلاب داشتم، همیشه از فعالیت های دخترها حمایت می کردم. گاهی بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی می شد، ولی من جلویش می ایستادم. یادم هست که بعد از انقلاب، آبادان سیل آمد. مهری و مینا برای کمک به سیل زده ها رفتند. بابای مهران صدایش در آمد که «که دخترهای من چکاره اند که برای کمک به سیل زده ها می روند؟» او با مهری دعوای سختی کرد، ولی من ایستادم و گفتم: دخترهایم برای خدا کار می کنند. تو حق نداری ناراحتشان کنی. کمک به روستاهای سیل زده ثواب دارد...
ادامه دارد....
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⌛️ #احادیث_آخــرالزمان
🔘در آخرالزمان، شیعیان واقعی با گریه بر امام حسین(ع) دل #مادرشان را شاد می ڪنند. حضرت محمد(ص)
🔘در آخرالزمان، بعضی از مردم #گرگ صفت می شوند. حضرت محمد(ص)
🔘در آخرالزمان، مردم غصه از بین رفتن #دینشان را نمی خورند. حضرت محمد(ص)
🔘در آخرالزمان، هیچ چیز سخت تر از مال #حلال و دوست باوفا یافت نمی شود. امام هادی(ع)
🔘در آخرالزمان، حفظ #زبان بهترین ڪار است. امام باقر(ع)
🔘در آخرالزمان، مؤمن واقعی از غصه #آب می شود. حضرت علی(ع)
🔘در آخرالزمان، در اوج فتنه ها به #قران پناه ببرید. حضرت محمد(ص)
🔘در آخرالزمان، ارزش #دین در نظر مردم پایین میآید و دنیا باارزش می شود. حضرت محمد(ص)
🔘در آخرالزمان، مرد از زنش #اطاعت ڪرده و از پدر و مادرش #نافرمانی می ڪند. حضرت محمد(ص)
📚منبع ڪتاب چهل حدیث آخرالزمان
مؤلف:علی نجان/ناشر: خادم الرضا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
،#کلیپ کوتاه #احکام_شرعی
#احکام_وضو #شستن_دست
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
﷽ #احکام_وضو #احکام_غسل
❓پرسش
❓در هنگام وضو و غسل زیاد #شک می کنم، وظیفه ام چیست؟
✅پاسخ
نباید به شک خود اعتنا کنید و مطابق متعارف مردم انجام دهید.
آیات عظام وحید خراسانی و تبریزی: اگر به حد و سواس برسید، نباید به شک خود اعتنا کنید و مطابق متعارف مردم انجام دهید.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🔥يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ
💥وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾
🔥روز قیامت روزی است که عذرخواهی ظالمان
💥سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا
🔥بر آن ها، و برایشان بد فرجامی
💥آن سرای است (۵۲)
📚 سوره مبارکه غافِرَ
✍ آیه ۵۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یا_صاحب_الزمان
عمری اسیر هجر و غم بی قراری ام
بارانی ام که بر سر راه تو جاری ام
عمرم به سر رسید بیا عشق فاطمه
از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام
🌼 اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ
🌼 ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ الفرج
مردی بد صدا بود که گمان میکرد اذان گفتنش زیباست و میخواست از طریق اذان گویی کاری کند تا مسیحیان شهر مسلمان شوند. عدهایی به او گفتند تو با این صدای گوش خراشت بجای آنکه کسی را مسلمان کنی، همه را اسلام ستیز کردی! اما او تصور میکرد صدایش برای مردم لذت بخش است و خدا نیز از او راضی است...چنان اعتمادی به کارش داشت که نصیحتهای دیگران در گوشش فرو نمیرفت تا این که روزی مردی مسیحی که هدایای فراوانی در دست داشت با روی خندانی آمد و گفت: آن موذنی که صدای معجزه آسایش باعث آرامش زندگی من شده و مرا از پریشانی نجات داده کجاست؟! گفتند آن موذن را چکار داری ؟گفت : دختری دارم که قصد داشت از دین مسیحیت خارج گردد و مسلمان شود، هرچه او را پند میدادم تا از این اندیشه بازگردد، نه تنها منصرف نمیشد بلکه حریصتر نیز میگشت تا مسیحیت را کنار گذاشته و اسلام بیاورد. من به کلی درمانده شده بودم که چه کنم تا دخترم از این تصمیم روی گرداند؟!
روزی در خانه نشسته بودیم که صدای بانگ آن موذن بلند شد. دخترم صدا را شنید و گفت این دیگر چه صدای نفرتانگیز و ناهنجاریست؟ تا کنون همچین صدای زشتی در هیچ کلیسایی نشنیدهام! خواهرش به او گفت این بانگ اذان مسلمانان است! دخترم باور نکرد، رفت از دیگری پرسید و باز همین را شنید. چون یقین گشتش رخِ او زرد شد و از مسلمانی دلِ او سرد شد!دخترم بخاطر صدای ناهنجار آن موذن از مسلمانی دست کشید و مرا آسوده خاطر نمود. من سپاسگذار و ممنون آن موذن هستم که مرا از تشویش و اضطراب دائم نجات داد. اکنون بگویید کجاست آن موذن همایون و مبارک؟!
آنچه خواندید بخشی از مثنوی معنوی مولاناست که در دفتر پنجم آورده شده است. در این بخش مولانا حکایت افرادی را نقل میکند که با اعمال نادرست در دفاع از عقیدهایی باعث بدنامی و بی اعتباری آن باور میشوند.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📚 #حکایت_وصل_مهدی_عج
#ویژه_جمعه_ها
👈 هفت سال حبس
مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند.
ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید.
در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند.
وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!»
📗 #شیفتگان_حضرت_مهدی_عج، ج 3، ص 158
✍ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتے
🌹 امام صادق (ص) میفرمایند:
🔻پــیــازخستگی را میبرد،
🔻اعصــــــاب را قـــــوی میکند،
🔻قدمها راچابک ونیروی جنسی را
🔻زیادمیکنـدو تـــب را از بین میبرد.
📚 منبع: کافی، ج ۶، ص ۳۷۴، ح ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
خوب بودن
زیاد سخت نیست !
کافی است مهربانی کنی ...
زبانت که نیش نداشته باشد
و
کسی را نرنجاند
همین خوبی است ...
وقتی برای همه خیر بخواهی
همین خوبی است...
وقتی محبتت بی منت باشد؛
وقتی عشق بورزی؛
وقتی زیبایی اشخاص را ببینی؛
وقتی خوبی هایشان را ببینی؛
همین خوبی است ...
مهم نیست که آدم ها چگونه اند،
مهم نیست جواب سلامت را می دهند یا نه ...!
تو سلام کن
همین خوبی است ...
مهم این است که تو خوب باشی...!
آن ها روزی دلشان برای
خوبی هایت تنگ مي شود...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #متن_شب 🌟
امشـب نـگاه کن به اطرافت
به خوشبختی هایـت
به کسانی که می دانـی
دوستـت دارنـد
و به خـدایی کـه
هـرگـز تنهایـت
نخواهد گذاشـت.
🌙شبتون پر از نگاه خدا⭐️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣
🍃الهی به امیدتو🍃
ﺗﺎﺧﺪﺍﻫﺴﺖ ﺩﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ!!!
ﺍﺳﯿﺮﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍﺑﺎﺵ...
ﮐﻪ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ....
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ،ﺯﯾﺒﺎﻧﯿﺴﺖ .
۰
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹شروع یک هفته پُر برکت و رحمت
با صلوات بر حضرت محمد (ص)
و خاندان مطهرش🌹🍃
🌹 اللَّـهُمَّ 🌹
🌿 صَلِّ 🌿
🌺 عَلَى 🌺
🌿 مُحَمَّد 🌿
🌹وعلی آلِ 🌹
🌿 مُحَمَّد🌿
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
از غمت ڪمر خمیدھست بیا
یڪبار دگر شنبه رسیدست بیا
اے باخبر از راز دل بیمارم
تا عمر به آخر نرسیده ست بیا
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✋️ #سلامی_به_مولایم
هرصبح سلامی به گل روی تو"ارباب"
چون یادگل روی تو، یادآور عشق است
أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ
سلام بر آن جایگاههاى براهین و حجج الهى
🔹صبحتون حسینی🔹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تدبردرقرآن
💫 بعضیها میپرسند چرا خدا بعضی از این ظالمها رو انقدر بهشون مهلت میده⁉️
✨ چرا فلانی که نزول خوره، و خون مردم و تو شیشه کرده، هیچیاش نمیشه⁉️
✨ چرا فلانی که انقدر مردم رو اذیت میکنه خدا حالش و نمیگیره⁉️
✨ چرا فلانی نه نماز میخونه، نه خدا رو قبول داره، انقدر وضعش خوبه، ولی ما...⁉️
✨و هزاران چرای دیگر...
خدا تو قرآن میفرماید:
🦋 و َلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ (آل عمران/۱۷۸)
👈 ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺭﺍﻩ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻜﻨﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ، ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ! ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ، ﻋﺬﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩﺍﻯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!
🔥🔥
💚حضرت_زینب هم در بخشی از خطبه خود در مجلس یزید این آیه را بکار برد و فرمود:
🚫 ای یزید! ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﻰﭼﺮﺧﺪ، ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﺮﺗّﺐﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺩَﻣﺎﻏﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻰ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺷﺎﺩﻯ ﻭ ﺳَﺮﻣﺴﺘﻰ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺳﻮ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻯ؟!
❌ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺑِﺎﻳﺴﺖ ﻭ ﻣﻬﻠﺖ ﺑﺪﻩ!
ﺁﻳﺎ ﺳﺨﻦ ﺧﺪﺍﻯ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
🦋 و َلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ...
⚡️و این یک درس بزرگ برای ماست❗️
هر وقت دیدیم داریم خلاف میکنیم،
و از گوشمالی خدا هم خبری نیست،
به خودمون بیایم و چند لحظه فکر کنیم.
نکنه بهمون مهلت دادند که بارمون سنگینتر بشه.
🦋 إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #رفتارمنصفانه #عزت
🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 18 بهمن ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:35
☀️طلوع آفتاب: 07:00
🌝اذان ظهر: 12:18
🌑غروب آفتاب: 17:37
🌖اذان مغرب: 17:56
🌓نیمه شب شرعی: 23:36
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌸🍃#فرصت_هایت_رابشمارمبادازدست_برود
🔹 فرصت ها آنقدر کمند که می توان آنها را شمرد. یعنی آنقدر ها زیاد نیستند که حسابشان از دست آدم در برود. زیرا که پشت هر دقیقه و ساعتی سارقی نشسته تا زمان را بدزد تا کاری کند که فرصت از دست برود، تا فرصت گم شود تا فرصت ناپدید شود.
🔹از فرصت ها یکی همین امروز است، زیرا شمار این امروزها را نمی دانیم و نمی دانیم که چند امروز دیگر فرصت داریم. امروز، فرصتی است میان دیروزِ رفته و فردای نیامده.
🔹 سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
🔹فرصت، ماهی لیز زمان است، سُر می خورد و از دست زندگی می افتد. فرصت ماجرایی نگه داشتنی است. اما چگونه می توان فرصت را نگه داشت؟ فرصت ها ماندنی نیستند. فرصت ها می دوند. فرصت ها می گریزند.
🔹و کیست که بداند همه جهان فقط یک دم است. یک نفس که می آید و می رود و تمام می شود.
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی نزد دانا بهْ از عالمی است
🔹فرصت ها که از دست می روند، نامشان غفلت می شود؛ و زندگی مگر چیست جز یک عالم غفلت پی در پی!
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
🌷#سعدی رحمت الله علیه
✍ #عرفان_نظرآهاری
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
کمک تغذیه برای رفع یبوست و منظم کار کردن روده ها👇
✔️هر روز صبح ناشتا نصف استکان روغن زیتون مخلوط با مقداری آب لیمو بنوشید.
✍️این مخلوط باعث آرامش اعصاب و منظم کار کردن روده ها درطول روزمی شود.?
که نتیجه اش داشتن پوستی شفاف هست?
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
🌸شروع هفته تون عالی
🍃دراولین روز
🌸هفته بهترین هارا
🍃براتون آرزومندم
🌸الهی
🍃یک هفته خیر و برکت
🌸یک هفته موفقیت و
🍃یک هفته پراز
🌸دلخوشی نصیبتون بشه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌸🍃#فرصت_هایت_رابشمارمبادازدست_برود
🔹 فرصت ها آنقدر کمند که می توان آنها را شمرد. یعنی آنقدر ها زیاد نیستند که حسابشان از دست آدم در برود. زیرا که پشت هر دقیقه و ساعتی سارقی نشسته تا زمان را بدزد تا کاری کند که فرصت از دست برود، تا فرصت گم شود تا فرصت ناپدید شود.
🔹از فرصت ها یکی همین امروز است، زیرا شمار این امروزها را نمی دانیم و نمی دانیم که چند امروز دیگر فرصت داریم. امروز، فرصتی است میان دیروزِ رفته و فردای نیامده.
🔹 سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
🔹فرصت، ماهی لیز زمان است، سُر می خورد و از دست زندگی می افتد. فرصت ماجرایی نگه داشتنی است. اما چگونه می توان فرصت را نگه داشت؟ فرصت ها ماندنی نیستند. فرصت ها می دوند. فرصت ها می گریزند.
🔹و کیست که بداند همه جهان فقط یک دم است. یک نفس که می آید و می رود و تمام می شود.
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی نزد دانا بهْ از عالمی است
🔹فرصت ها که از دست می روند، نامشان غفلت می شود؛ و زندگی مگر چیست جز یک عالم غفلت پی در پی!
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
🌷#سعدی رحمت الله علیه
✍ #عرفان_نظرآهاری
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت5️⃣2️⃣
فصل پنجم-
بعد از انقلاب در مدارس آبادان، معلم ها دو دسته شده بودند. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب، و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند. بعضی از معلم های مدرسه ی راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نکرده بودند و با انقلاب همراه نشده بودند، به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند. زینب روسری و چادر می زد. شهلا هم در همان مدرسه بود. شهلا یک روز برای ما تعریف کرد که معلم علوم زینب، وقتی می خواسته درس ستون فقررات را بدهد، دست روی کمر زینب گذاشته و درس را داده است. زینب آنقدر لاغر بوده که بچه های کلاسش می گفتند: از زینب می شود در کلاس درس علوم استفاده کرد.
زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت که به حوزه ی علمیه برود و طلبه بشود. به رشته ی علوم انسانی، به درس های دینی، تاریخ، جغرافیا علاقه ی زیادی داشت. او می گفت: ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. در آن زمان، زینب دوازده سال داشت و نمی توانست حوزه ی علمیه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه ی علمیه ی قم برود. شاید یکی از علت های تصمیم زینب، وجود کمونیست ها درآبادان بود. بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده میکردند تا با آنها بحث کنند و از آنها کم نیاورند. زینب به همه ی آدم های اطرافش علاقه داشت. یکی از غصه هایش عوض کردن آدم های گمراه بود. بقیه ی دخترهایم به او می گفتند: تو خیلی خوش بین هستی. به همه اعتماد میکنی. فکر می کنی همه ی آدم ها را میشود اصلاح کرد. اما این حرف ها روی زینب اثر نداشت.
زینب بیشتر از همه ی افراد خانواده به من و مادربزرگش محبت می کرد. دلش می خواست مادربزرگش همیشه پیش ما باشد. از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت. خیلی اذیت شدم. نمی توانستم نفس بکشم. تابستان که هوا گرم و شرجی می شد. بیشتر به من فشار می آمد. دکتر با بابای مهران تاکید کرد که حتما چند روزی مرا بیرون از این آب و هوا ببرد تا حالم بهتر شود.
بعد از بیشتر از بیست سال که با جعفرعروسی کرده بودم، برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به یک سفر زیارتی مشهد رفتیم. از بچه ها فقط زینب و شهرام را با خودمان بردیم. مادرم پیش بچه ها در آبادان بود که آنها نبودمان را احساس نکنند. من که آتش زیارت کربلا از دوران بچگی توی جانم رفته بود و هنوز خاموش نشده بود، زیارت امام رضا (ع) را مثل رفتن به کربلا می دانستم.