eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌷حکایت ✨مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کنه، کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید، طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند ! ✨یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه.. ✨اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.. ✨گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه..! ✨مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد، اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد..! ✨گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه... ✨بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!! ✨یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد... ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💕 داستان کوتاه "معجون آرامش"👌 روزی "انوشیروان" بر "بزرگمهر" خشم گرفت و در خانه ای تاریک به "زندانش فکند" و فرمود او را به زنجیر بستند. چون روزی چند بر این حال بود، کسانی را فرستاد تا از حالش "جویا" شوند. "آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان." بدو گفتند: در این "تنگی و سختی" تو را "آسوده دل" می بینیم؟! گفت: "معجونی" ساخته ام از "شش جزء" و به کار می برم و چنین که می بینید مرا "نیکو" می دارد.! گفتند: "آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید..." گفت: آری جزء نخست؛ "اعتماد بر خدای عزوجل" دوم؛ آنچه "مقدر" است "پذیرا باشد." سوم؛ "شکیبایی" برای گرفتار بهترین چیزهاست. چهارم؛ اگر "صبر" نکنم چه کنم، پس نفس خویش را به "جزع و زاری" بیش نیازارم. پنجم؛ آنکه شاید "حالی سخت تر" از این رخ دهد. ششم؛ آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر "امید"" گشایش" باشد. * چون این سخنان به انوشیروان رسید او را "آزاد کرد" و "گرامی داشت." * http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
👈 سفیر امام حسین علیه السلام 🌴هنگامی که کاروان امام حسین علیه السلام در مسیر خود به سوی کوفه به منزلگاه حاجز رسید، این نامه را به مردم کوفه نوشت: ✨به نام خداوند بخشنده و مهربان... نامه مسلم بن عقیل به من رسید و نوشته است شما با هماهنگی و رأی نیک در راه یاری ما خاندان بوده و آماده مطالبه حق ما می باشید. از خداوند می خواهم که همه آینده مرا به خیر نموده و شما را موفق گرداند، خداوند بر همه شما ثواب و اجر بزرگ عنایت فرماید و من هم روز سه شنبه، هشتم ذی حجه، از مکه به سوی شما حرکت کرده ام، جلوتر سفیر خودم را فرستادم، با رسیدن نامه من به سرعت کارهای خود را سر و سامان دهید و من به زودی وارد خواهم شد.✨ 🌴نامه را به قیس مسهر صیداوی داد و او را به سوی کوفه فرستاد. قیس با شتاب به سوی کوفه حرکت نمود ولی در قادسیه حصین پسر نمیرکه آن سامان را تحت کنترل داشت او را دستگیر کرد، خواست او را تفتیش کند قیس نامه امام حسین را پاره کرد و پراکنده نمود. 🌴حصین او را نزد ابن زیاد فرستاد. وقتی که قیس به نزد ابن زیاد وارد شد. ابن زیاد پرسید: تو کیستی؟ قیس پاسخ داد: من یکی از شیعیان امیرمؤمنان علی علیه السلام و فرزندان او هستم. ابن زیاد: چرا نامه را پاره کردی؟ قیس: تا ندانی که در نامه چه نوشته شده است. ابن زیاد: نامه را چه کسی برای چه شخصی نوشته است؟ قیس: نامه از امام حسین علیه السلام به جمعیتی از مردم کوفه بود که نام آنها را نمی دانم. 🌴ابن زیاد خشمگین شد و گفت: هرگز از تو دست بر نمی دارم مگر این که نام آنها را که نامه برایشان فرستاده شده بگویی، یا بالای منبر بروی و بر حسین و پدر و برادرش لعن بگویی وگرنه قطعه قطعه ات خواهم کرد. قیس گفت: نامهای آنان را نخواهم گفت. ولی برای لعن کردن حاضرم. 🌴قیس بالای منبر رفت، پس از حمد و ثنا و درود بر خاندان پیامبر و لعن بر ابن زیاد و بنی امیه گفت: مردم کوفه! من سفیر امام حسین علیه السلام به سوی شما هستم، کاروان امام علیه السلام را در منزلگاه حاجز گذاشتم دعوت او را اجابت کنید! 🌴زیاد آنچنان غضبناک شد دستور داد قیس را بالای دارالعماره برده و از همانجا به زمین انداختند و استخوانهای بدنش خورد شد. اندی رمق داشت یکی از دژخیمان ابن زیاد به نام عبدالملک پسر عمیر سرش را از بدن جدا کرد و بدین گونه قیس به شهادت رسید (ره). 📚 بحار ج 101، ص 16 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍶بهترین وقت برای شیر نوشیدن🥛 مدت زمان جذب و هضم شیر حدود 3 تا 4 ساعت است به همین دلیل بهترین زمان مصرف شیر قبل ازخواب است تا در طول خواب، بدن با جذب آن نیاز پروتئینی خود را تامین کند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🍃 چای که مرغوب نباشد چیزی به آن اضافه می کنم؛ چوب دارچینی، هِلی، نباتی، شده چند پَر بهار نارنج، چیزی که آن مزه و بو را تبدیل به عطر ِخوش و طعم ِخوب کند. زندگی هم گاهی می شود مثل همین چای، باید با دلخوشی های کوچک طعم و رنگش را عوض کنی، یک چیزی که امید بدهد به دلت، انگیزه شود برای حرکت زندگی ات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ شب را بدون افسوس امروز رفته بدون آهِ گذشته تمام کن به فردا فکر کن که روزِ دیگری است دنیاتون بدون غم فرداتون مملو ازخبرهای خوش ⭐ ️ ⭐ ️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزمان را نامت آغاز میکنم 💫 بسم الله النور ✨ بسم الله نورعلی کل النور ✨ خدایا ❣ امروز به زندگیمان نور رحمت بی انتهایت را بتابان آمین❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 سلام صبح سه شنبه تون معطر به ذکر عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 💙الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💙 در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شالله 💚 سه شنبه تون پر برکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️ 💚 💝 بی تو درجمعیم و تنهاییم، بی تو خندانیم و گریانیم، بی تو آرامیم و سوگواریم ... بی تو مردگانیم در نقش زندگان ... بیا و حیاتمان بخش.... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🌹 از عبد رو سيه به سوی نور السّلام از اين سکون به وادی پُرشور السّلام روحی فداک حضرٺ عشق آفرين حسين_ع صبحم به نامتان ز رهِ دور السلام 🌹 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌹 وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌹 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌹 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔈 واکنش غیرمسلمانان به صوت قرآن خدایا! شرمنده‌ام😔من که مسلمان هستم، در حق قرآن، کوتاهی کرده‌ام 👈چه گوش‌دادنش 👈چه خـوانــدنش 👈چه فـهـمـیدنش 👈چه عمل‌ کردنش روزانه چند دقیقه‌ی کوتاه در منزل را به شنیدن خانوادگیِ قرآن اختصاص دهیم. در ساعت مشخصی، صوت یا ویدئو ی قرآن را پخش کرده و همه با دقت گوش کنیم. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٩ شهریور ماه ١۴۰۰ 🌞اذان صبح: ٠۵.٠۸ ☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٣۶ 🌝اذان ظهر: ١٣.٠۴ 🌑غروب آفتاب: ١٩.٣۱ 🌖اذان مغرب: ١٩.۵۰ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.٢۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
"سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره تین توحیدفلق ناس @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⁉ !؟ 🌷 آیت الله مجتهدی: 🔸 فتحعلی شاه قاجار در نخستین سفرش به قم به مراتب فضل میرزای قمی پی برد و برای زیارت او به مسجد جامع شهر آمد و در نخستین ملاقات حلقه ارادت و محبت آن جناب را به گردن افکند. 🔸 چند وقتی دیگر شاه برای دیدن میرزا به قم آمد. روزی میرزا در حمام بود و شاه که عجله داشت برای دیدن ایشان به حمام رفت. 🔸 شاه می بیند که حمام تاریک است. میرزا می گوید چه کسی هستی؟ شاه می گوید فتحعلی هستم. آقا می گوید: کدام فتحعلی؟ فتحعلی دلاک؟ شاه می گوید: فتحتعلی شاه هستم. 🔸 آقا می پرسد: از شاهی چه داری؟ شاه گفت: لشکر و قشون دارم. فرمود: اینجا چه داری؟ ☝ آقا گفت: همین جوری تو را می برند، چیزی داشته باش که بتوانی با خودت ببری ... در این دنیای بی حاصل چرا مغرور می گردی سلیمان گر شوی ، آخر نصیب مور می گردی 🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
یک صبحانه چاق کننده شیره انگور مخلوط با پودر کنجد ✍🏻دوستان لاغر هفته ای دوبار برای صبحانه خود مخلوط شیره انگور و پودر کنجد انتخاب کنید 👌🏻افزایش وزن،حجم،قدرت💪 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام صبح زیباتون بخیر امروزتون پر از موفقیت و پر از اتفاقات زیبا براتون روزی پر از لطف خداوند دلی آرام ، زندگی گرم و یک دنیا سلامتی آرزومندم 🌹سه شنبه تون زیبـا و در پنـاه خـدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو افسرده نیستی، یک درونگرایی.. از خدا پرسیدم : چرا وقتی شادم، همه با من میخندند! ولی وقتی ناراحتم کسی با من نمیگرید؟ جواب داد : شادیها را برای جمع کردن دوست آفریده ام ولی غم را برای انتخاب بهترین دوست!! ➥ ⚡️@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎 امام حسین علیه السلام فرمودند: لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق رستگـار نمی‌شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد. 📚(تاریخ طبرى،ص ۱،ص ۲۳۹) 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 ✍امام حسین(ع)فرمودند: مردم بنده دنیایند به ظاهر دم ازدین میزنند تازمانیکه زندگیشان تامین شود ازآن دفاع میکنند چون دربوته آزمایش قرارگیرند دینداران اندک اند 📚تحف‌ العقول @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ✨وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ ✨مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ ✨وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۱۷۰﴾ ✨به آنچه خدا از فضل خود به آنان ✨داده است‏ شادمانند و براى كسانى ✨كه از پى ايشانند و هنوز به آنان ✨نپيوسته‏ اند شادى مى كنند كه ✨نه بيمى بر ايشان است و نه ✨اندوهگين مى ‏شوند (۱۷۰) 📚 سوره مبارکه آل عمران ✍ آیه ۱۷۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🥝یک عصر زیبــا 🍓با لحظاتی شیرین 🥝همچون عـسل 🍓و قلبی شــاد 🥝و سرشار از امید 🍓در کنار عزیزانتان 🥝گوارای وجودتان باد 🍓عصرتون دل انگیز ‎♡• •♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨پند لقمان حکیم روزی لقمان به فرزند خود گفت: 💠《فرزند ارجمندم، دل خود را مقید به تحصیل رضای مردم مگردان، زیرا این موضوع از برای تو حاصل نمی شود، التفات به این کار نکن، بلکه خود را مشغول به کسب رضای خداوند گردان》 ◽️برای اینکه این درس و پند ارزنده همیشه در نظر فرزندش بماند، درازگوش خود را حاضر کرد و گفت: فرزندم سوار شو تا به شهری برویم. فرزند سوار شد و پدر پیاده به دنبال او روان گشت، مسافتی را که طی کردند، به جماعتی رسیدند، جماعت رو به پسر لقمان کرده و گفتند: ⭕️《ای پسر بی ادب! پدر تو پیاده و تو جوان و نیرومند سوار شده ای؟! آیا این احترام به پدر است؟》 فرزند پیاده شد و پدر سوار گشت، مقداری راه پیمودند، به گروهی برخورد کردند، آنان پدر را مخاطب ساخته و گفتند: ⭕️《ای پیرمرد تن پرور! آیا فرزند داری چنین است؟ پسر جوان کم تجربه زحمت ندیده را پیاده به دنبال خود می دوانی و خود که کار آزموده ای، سوار می شوی؟آیا این است طریقه تربیت اولاد؟ لقمان پیاده شد، آن حیوان را به جلو انداختند و خود و فرزندش به دنبال آن پیاده رهسپار شدند، به جمعی رسیدند؛ آنان گفتند: ⭕️ شما مردم نادان و بی خردی هستید! که الاغ بدون بار در جلو شما می رود و خودتان پیاده می روید. بار چهارم هر دو سوار شدند و قدری که راه رفتند به دریایی رسیدند که جلو آن را سد بسته بودند، جمعی در آنجا بودند، وقتی ایشان را به آن صورت دیدند گفتند: ⭕️ مگر خدا رحم در دل شما نیافریده؟ شما دو نفر بر یک حیوان زبان بسته سوار شده اید، مگر انصاف و مروت ندارید؟ در این هنگام لقمان به پسرش گفت: ⚪️ای فرزندم! حالا فهمیدی که هر اندازه به میل مردم رفتار کنی، باز نمی توانی رضایت آنان را به دست آوری؟ سپس اشاره به طرف دریا کرد و گفت: ✅《 ، 》 و همین جمله ضرب المثل گردید. @tafakornab @shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💎 بسیار عالی و خواندنی👇 🔹تاجر ثروتمندی 4 زن داشت. زن چهارم را از همه بيشتر دوست داشت و برای او دائما هدایای گرانبها میخرید و بسيار مراقبش بود. زن سومش را هم دوست داشت و به او افتخار ميكرد. اما واقعيت اين است كه او زن دومش را هم بسيار دوست میداشت. او زنی بسيار مهربان بود كه دائما نگران و مراقب مرد بود. 🔹اما زن اول مرد، زنی بسيار وفادار و توانا كه در حقيقت عامل اصلی ثروتمند شدن او بود اصلا مورد توجه مرد نبود. با اينكه از صميم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای كه تمام كارهايش با او بود حس میكرد. 🔹روزی مرد مريض شد و فهميد كه به زودی خواهد مرد. به دارايی زياد و زندگی مرفه خود انديشيد و با خود گفت: من اكنون 4 زن دارم، ببینم آیا از بین اینها کسی حاضر است در این سفر همراه من باشد. بنابرين تصميم گرفت با زنانش حرف بزند. 🔹اول سراغ زن چهارم رفت و گفت: من تو را از همه بيشتر دوست دارم و انواع راحتی را برايت فراهم کردم، حالا در برابر اين همه محبت من آيا در مرگ با من همراه میشوی تا تنها نمانم؟ زن به سرعت گفت: هرگز همين يك كلمه و مرد را رها كرد. ناچار با قلبی شكسته نزد زن سوم رفت و گفت: من در زندگي ترا بسيار دوست داشتم آيا در اين سفر همراه من خواهی آمد؟ زن گفت البته كه نه من جوانم و بعد از تو دوباره ازدواج میكنم, قلب مرد يخ كرد. تاجر سراغ زن دوم رفت و گفت: تو هميشه به من كمك كرده ای و در مخاطرات همراه من بودی میتوانی در مرگ نیز همراه من باشی؟ زن گفت: اين فرق دارد من نهايتا میتوانم تا قبرستان همراه تو باشم اما در مرگ متاسفم, گويي صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. 🔹در همين حين صدايی او را به خود آورد: من با تو میمانم، هرجا كه بروی تاجر نگاهش كرد، زن اول بود كه پوست و استخوان شده بود، غم سراسر وجودش را تيره و ناخوش كرده بود و زيبايی و نشاطی برايش نمانده بود. تاجر سرش را به زير انداخت و آرام گفت: بايد آن روزهايی كه میتوانستم به تو توجه ميكردم و مراقبت بودم. 🔸در حقيقت همه ما چهار زن داريم! 🔻زن چهارم بدن ماست. مهم نيست چقدر زمان و پول صرف زيبا كردن او بكنيم, وقت مرگ اول از همه او ما را ترک میكند. 🔻زن سوم دارايی هاي ماست. هر چقدر هم برايمان عزيز باشند وقتی بميريم به دست ديگران خواهد افتاد. 🔻زن دوم خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر هم صميمي و عزيز باشند، وقت مردن نهايتا تا سر مزار كنارمان خواهند ماند. 🔸زن اول روح ماست. غالبا به آن بی توجهيم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می كنيم. او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعيف و درمانده رهايش كرده ايم تا روزی كه قرار است همراه ما باشد اما ديگر هيچ قدرت و توانی برايش باقی نمانده است! 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💎«خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص اطفال» لطفا بخونید👇💎 🔹من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم. سال‌ها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. کنار بانک دستفروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. 🔹دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند. 🔹جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است! 🔹گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد. (دو ریالی صلواتی موجود است) 🔹باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم... گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟ با کمال سادگی گفت: ۲۰۰تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم. 🔹مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد. 🔹در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم. 🔹احساساتی شدم و ده تومان به طرف او گرفتم. آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم. 🔹این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف داشتم، مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم... به او گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ 🔹گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر؛ نمیدانید چقدر ثواب دارد! 🔹صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم، ما کجا اینها کجا؟! 🔹از آن روز دادم تابلویی در اتاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛ <شبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم> دوستان و آشنایان طعنه ام زدند، اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی: 💥گفت باور نمی کردم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح گوی و ما خاموش... بزرگی فرمودند: "هرکه اندوه و مشکلی از مومنی برطرف کند، خدا روز قیامت قلب او را شاد میکند." تو این روزای سخت؛ دستگیری از دیگران را فراموش نکنیم. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆