هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز 👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 1 آذر ماه 1397
🌞اذان صبح: 05:19
☀️طلوع آفتاب: 06:47
🌝اذان ظهر: 11:50
🌑غروب آفتاب: 16:54
🌖اذان مغرب: 17:13
🌓نیمه شب شرعی: 23:06
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
305.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺آرامش هنر نپرداختن
♥️به انبوه مشکلاتی است که
🌺حل کردنش سهم خداوند است
♥️به خدا و تصمیماتش برایمان
🌺ایمان داشته باشیم
🌹تقدیم به شما عزیـزان🌹
🌹به آذرماه خوش آمدید🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
پنج شنبه🌺به اولین روز
آذر ماه خوش آمدین
خدایا توشه ماه جدید
رابرای تک تک دوستانم
پرکن از
30روزشادی
30روزآرامش
30روزموفقیت
30روزسلامتی و🌴🌸
30روز پرازخیروبرکت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆
🌸ذكر روز پنجشنبه🌸
لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست💥
💥پادشاه برحق آشكار💥
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز۵شنبه۲رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواندوسپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل راتا۳روزانجام دهدبهتراست
📚گوهر شب چراغ۱۵۷/ ۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
181.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنج شنبه آمد و غم
دوری آنهایی
که کنارمان نیستند
بانثار دسته گلی
از فاتحه و صلوات✨
یادی کنیم
از آنها و موجب شادی
و آرامش شان باشیم
روحشان شادو یادشان گرامی✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
29K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚متولدین عزیز و
💛دوست داشتنی #آذر
❤️تـولدتـون مبـارک
💙یک دل شاد
💜یک تن سالم
💗یک دنیا آرامش
💚یک عشق جاودان
❤️آرزوی ما برای شما عزیزان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘
🍒 داستان واقعی و آموزنده با نام 👈 #مونس 🍒
👈 #قسمت_دهم
دردش را هم به کسی نمی توانست بگوید، چه می باید می گفت؟ اینکه سالها مار در آستین پرورش داده!
از مسجد که بیرون آمدم کیا را دیدم. از روی نشانی هایی که مونس داده بود خیلی زود او را شناختم. لباس مشکی به تن داشت و جلوی در مسجد ایستاده بود و با چهره ایی غمگین به میهمانها خوشامدگویی می کرد و آنها را در غم خود شریک می دانست.
جسته گریخته حرف هایش را می شنیدم که به مردی که کنارش ایستاده بود می گفت: «زن بیچاره خیلی در حق من زحمت کشید. وقتی دخترش از خونه فرار کرد قبل از هر کی شکش رفته بود به من.
واسه همین هم از من شکایت کرد اما مگه با یه دستخط می شه کسی رو متهم کرد؟
دخترش معلوم نبود کجا بند رو به آب داده بود و اون وقت گناهش رو می خواست بندازه تقصیر من!
آخه کدوم حیوونی به خواهرای خودش تجاوز می کنه که من این کار رو بکنم؟!»
کیا هنگام ادای این جملات قیافه حق به جانبی به خود گرفته بود. مردی که مخاطبش بود هم می گفت:
«باز خدا خیرت بده. خیلی جوون مردی. من اگه جای تو بودم هیچ وقت این زن رو نمی بخشیدم. اما تو اونقدر بزرگواری که حتی خونه ت رو هم به اسمش کردی!»
با شنیدن این حرفها خونم به جوش آمد. دلم می خواست کیا را با دستان خودم خفه کنم؛کسی که حتی شرافت گرگ هم از او بیشتر بود! کمی جلوتر رفتم.
اعلامیه مونس روی دیوار مسجد بود. خاطرات شیرین دوستی با او دوباره برایم تداعی شد و جلوی چشمانم جان گرفت. می دانستم با وجود اینکه خودش تباه شده اما تباهی خواهرش را تاب نخواهد آورد.
مونس مهربان بود. او تنها همدم و مونس من در این روزهای سخت زندگی ام بود...
اشک بی محابا می ریخت روی صورتم. آخر چطور می توانستم مونس را فراموش کنم؟ سرم به دوران افتاده بود. همه تصاویر را گنگ و مبهم می دیدم. کیا را می دیدم که دست بر سینه جلوی در مسجد ایستاده.
چقدر راحت این حیوان دوپاتوانسته بود زندگی دو دختر معصوم و بی گناه را برباد دهد! وای مونس... مونسکم، مادری بود با چشمانی به رنگ تیله!
ای کاش او را از دست نمی دادم، ای کاش می توانستم برایش کاری بکنم. چهره مهربان مونس با آن لبخند معصومش جلوی چشمانم بود.
ناگهان سرم گیج رفت و با شدت تمام روی زمین افتادم. صدای یکی از زنانی که از مسجد بیرون می آمد را شنیدم که گفت: «ای وای، این دختره مگه دوست مونس نبود؟ بیچاره از حال رفت!» و دیگر چیزی نفهمیدم.
👈 پایان 👉
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃
💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما #بپیوندید_لمس_کن👇
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆
❓سؤال: آیا تکرار شک در سه نماز، برای اثبات کثیررالشک بودن، باید در یک مورد مثل سجده اتفاق بیافتد؟
✅ پاسخ: ☝️☝️
📡 #احکام_شرعی
💠به زبان آوردن نیت نماز احتیاط
⭕️ #نیت_نماز_احتیاط
❓#سوال: تکلیف کسی که از روی جهل، نیت نماز احتیاط را به زبانگ آورده است، چیست؟
✅ #پاسخ:👇
✴️ آیت الله خامنه ای: در فرض سوال بنابر احتیاط واجب، نماز احتیاط را بخوانید و سپس نماز را #اعاده کنید.[1]
✴️آیت الله سیستانی:اگر از روی جهل قصوری بوده اشکال ندارد . [2]
✴️آیت الله شبیری زنجانی:دراین فرض،بنابراحتیاط بایداصل نماز را اعاده کند.[3]
✴️آیت الله فاضل:نمازش باطل نمی شود لیکن بعد از فهمیدن، باید برای گفتن آن با زبان،دو سجده سهوبجابیاورد.[4]
✔️پی نوشت:
[1]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خامنه ای، شماره استفتاء:t5MFZHAYPWg.
[2]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله سیستانی، کد استفتاء: 678452.
[3]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله شبیری زنجانی، شماره سوال: 47584.
[4]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله فاضل لنکرانی، کد رهگیری: 9612575.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا
🍁و از خدا آمرزش بخواه كه خدا
✨آمرزنده مهربان است
📚 سوره مبارکه النساء
✍ آیه ۱۰۶
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiashegha
#داستانک_آموزنده
✨🌻
روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟
✨🌻
حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو:
«بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی محمد و آل محمد»
پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» , حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند.
📚 داستان های صلوات ص۵۷
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨#داستان_های_بحار_الانوار
✨#جلد_چهارم
👈 در حجله دامادی
(قسمت سوم)
🌴جویبر به حجله دامادی وارد شد، همین که چشمش به رخسار زیبای عروس افتاد و خود را در خانه ای دید که همه وسایل زندگی در آن مهیا است، برخاسته و گوشه ای از اتاق رفت، تا سپیده دم به تلاوت قرآن و عبادت پرداخت. وقتی صدای اذان صبح به گوشش رسید، برخاست برای ادای نماز به سوی مسجد حرکت کرد و همسرش ذلفا نیز وضو گرفت و مشغول نماز شد.
🌴روز که شد، سرگذشت شب را از ذلفا پرسیدند. گفت: جویبر شب را تا سحر در حال تلاوت قرآن و نماز بود، اذان صبح را که شنید برای ادای نماز از منزل بیرون آمد، شب دوم نیز به همین ترتیب گذشت. ماجرا را از زیاد بن لبید پنهان داشت ولی چون شب سوم هم به این گونه گذشت زیاد از قضیه آگاه گشت و به محضر رسول خدا رسید و عرض کرد: یا رسول الله! دستور فرمودید دخترم را به جویبر تزویج کنم، با این که هم شأن ما نبود، به فرمان شما اطاعت کردم، دخترم را به عقد جویبر در آوردم.
🌴پیغمبر فرمود: مگر چه شده است؟ چه مسأله ای پیش آمده؟ زیاد گفت: ما برای او خانه ای با تمام وسایل مهیا کردیم، دخترم را به آن خانه فرستادیم اما جویبر با قیافه ای غمگین با او روبرو شد، سپس ماجرای شبهای گذشته را به عرض پیغمبر رسانید و اضافه کرد باز نظر، نظر شماست.
🌴حضرت جویبر را به حضور خواست و به او فرمود: جویبر! مگر تو میل به زن نداری؟ جویبر: یا رسول الله! مگر من مرد نیستم؟ اتفاقاً من به زن بیش از دیگران علاقه مندم. حضرت فرمود: من خلاف گفته شما را شنیده ام، می گویند: خانه ای با تمام لوازم برای تو تهیه کرده اند و در آن خانه دختر زیبا و آرایش کرده ای را در اختیار تو گذاشته اند ولی تو تاکنون با عروس حتی صحبت هم نکرده و نزدیک او نرفته ای، علت این بی اعتنایی چیست؟
🌴جویبر عرض کرد: یا رسول الله ! هنگامی که وارد آن خانه وسیع شدم و تمام لوازم زندگی را در آن فراهم دیدم، به یاد روزهای گذشته افتادم که چه روزهایی بر من گذشت و اکنون در چه حالی هستم! از این رو خواستم قبل از هر چیز شکر نعمت را بجای آورم، شبها را تا به صبح مشغول تلاوت قرآن و عبادت گشتم و روزها را روزه گرفتم و در عین حال آنها را در مقابل این همه نعمتهای خداوند که به من عطا نموده چیزی نمی دانم. ولی تصمیم دارم از امشب زندگی عادی را شروع کنم و رضایت همسر و خویشان او را جلب نمایم، دیگر از من شکایت نخواهند داشت.
🌴رسول خدا زیاد را به حضور خواست و عین جریان را به اطلاع ایشان رسانید.
جویبر و ذلفا شب چهارم به وصال یکدیگر رسیدند و مدتی با خوشی زندگی نمودند تا اینکه جهادی پیش آمد. جویبر با عزم راسخ در آن جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید.
🌴پس از شهادت ایشان ذلفا خواستگاران زیادی پیدا کرد، به طوری که هیچ زنی به اندازه ذلفا در مدینه خواستگار نداشت و برای هیچ زنی به اندازه ذلفا، حاضر نبودند در راهش پول خرج کنند.
📚 بحار ج 22، ص 117
@tafakornab
@shamimrezvan