هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴چهار چیز در گناه که بدتر از خود گناه است
🌹پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله:
چهار چیز در گناه وجود دارد که از خود گناه
بدتر است :
1.کوچک شمردن گناه : ⇦یعنی وقتی به نامحرم نگاه شهوت آلود میکنی به خودت بگویی : اینکه چیز مهمی نیست ، زنا که نکردیم ، قتل که نکردیم.
2.افتخار کردن به گناه : ⇦مثلا خاطره ی خلافکاریهای خودت را با افتخار تعریف کنی که بله زمانیکه فلان جا بودم و فلان پست را داشتم چقدر اختلاس کردم و هیچکس هم نفهمید
3.شادمانی کردن به گناه : ⇦یعنی بعداز گناه خوشحالی کردن یعنی مثلا بگویی عجب کلاهی سرش گذاشتم ، کیف کردم.
4.اصرار برگناه : ⇦مثلا بگویی خوب کردم زدم ، بازهم میزنم ! خوب کردم رشوه گرفتم بازم میگیرم ، خوب کردم مواد فروختم بازم میفروشم تازه راه و چاهش را بلد شده ام .
📚مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل،
ج۱۱، ص: ۳۴۹
💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⚠️هر قدر ذهن ترسو و نگران بشه بدن قدرتِ دفاعیاش رو از دست میده
🔹️نگرانی و ترسهای ذهنی، بدن رو ضعیف میسازه، اینجاست که بیماریها به راحتی واردِ بدن میشن، نگرانیهای ذهنی نیروی زندگی رو به چیزهای دیگه مصرف میکنه و نمیگذاره به بدن داده بشه، اونایی که از ویروسها و بیماریها بیشتر میترسند زودتر بهش مبتلا میشن، اما این به معنای چشمپوشی از مراقبت نیست، مراقب باشید و کارهای لازم رو انجام بدید، اما نگذارید ذهنِتون به نگرانی سقوط کنه.
🔹️شاید یه دلیل اینکه کرونا در برابرِ کودکان موفق نشده! اینه که کودکان در وضعیتِ سالمِ ذهنی به سر میبرند و سیستمِ دفاعی جسمِ آنان درست و طبیعی کار میکنه.
👈🏼 ترسِ ذهنی، بدن رو تضعیف میکنه.
#پیام_سلامتی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سلام جمعه زیباتون بخیر
در این روز زیبا
دعا میکنم که همیشه شاد باشید
و دلتون از غصه خـالی باشه
ان شالله که امام زمان (عج)
ضامن سلامتی و سعادت و
عاقبت بخیری همه ی ما باشند..
💖 تقدیم به شما خوبان
💖 آدینه تون پر خیر و برکت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 یک تعداد آدم هایی هستند
که در بدترین و سخت ترین شرایطِ رابطه یِشان
نمیتوانند از کسی که دوستش دارند بگذرند؛
🌸 درست مثل "مـوج" که در آرام ترین
و حتی طوفانی ترین لحظه ها
از "دریـا" جدا نمیشود!
🌸اگر این آدمها
در زندگیتان وجود دارند
قدرشان را بدانید،
این ها همان "عاشقان واقعی" هستند...
❤ زندگیتون پر از عشق و زیبایی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث_مهدوی
🌺امام زمان (عج):
اراده ى حتمى خداوند بر این قرار گرفته است
که ـ دیر یا زود ـ پایان حق، پیروزى، و پایان باطل، نابودى باشد.
📚بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹۳
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
🌺امام مهدى علیه السّلام فرمودند:
منم كه زمين را از عدالت لبريز مى كنم، چنان كه از ستم آكنده است.
📚بحار الأنوار، ج۵۲، ص۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
#احکام_شرعی #احکام_غسل
✳ زمان غسل جمعه ✳
💠 وقت غسل جمعه از اذان صبح است تا :
✅ آیات عظام خامنه ای ، مکارم ، وحید : تا اذان ظهر و بعد از ظهر به نیت ما فی الذّمه انجام دهد.
✅ آیت الله سیستانی : غروب آفتاب .
↙ توجه : اگر در روز جمعه غسل نکنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضاى آن را به جا آورند و کسى که مى ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند مى تواند روز پنجشنبه غسل را به نیّت مقدّم داشتن انجام دهد.
✳ همه مراجع: می تواند قضاى غسل جمعه را صبح شنبه تا غروب به جا آورد ولى قضاى آن در روزهاى ديگر وارد نشده است.
#احکام_غسل_جمعه
*ء*------------------*ء*
📚 منبع:
📝 توضیح المسائل مراجع مسئله مسأله 644
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨َ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ
✨مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي
✨وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ
✨ پروردگارا من به تو پناه مى برم
✨كه از تو چيزى بخواهم كه
✨بدأن علم ندارم و اگر مرا
✨نيامرزى و به من رحم نكنى
✨از زيانكاران باشم
📚سوره مبارکه هود ✍ آیه ۴۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
#کراماتصاحب_زمان_عج
#ویژه_جمعه_ها
نجات پيدا كردن و بدست آوردن حافظه به بركت ملاقات با امام زمان (عليه السلام)
✅آقاى (سيّد محمّد حسين ميرباقرى) از قول عموى خويش، نقل مى كند:
ايشان در جوانى مبتلا به كسالتى شدند كه در نتيجه به حواسّ پرتى دچار شده وحافظه اش كم شد.
عدّه اى از شهرستان ما به قصد زيارت امام حسين (عليه السلام) بطور قاچاق حركت كردند، مادرش به آنها گفت: اين سيّد احمد ما را هم ببريد تا از سيّد الشّهداء (عليه السلام) شفا بگيرد.
✨به هر حال به كربلا رسيدند ودر مدّتى كه در كربلا بودند، اثرى از شفا پيدا نشد ومورد عنايت قرار نگرفت.
قصد مراجعت به ايران مى كنند، در نزديك مرز ايران، چون جواز نداشتند مى بايست هر كدام جدا جدا جلو ماشينهاى بارى را بگيرند ويكى يكى به عنوان شاگرد راننده سوار شوند تا بتوانند از مرز عبور كنند.
✨اين شخص نيز جلو كاميونى را مى گيرد ومى گويد: مى خواهم از مرز ردّ شوم. ولى چون حواسّ جمعى نداشت، تمامى پول خود را به راننده مى دهد واو هم قبول مى كند.
نزديك پاسگاهى مى رسند، راننده به دروغ مى گويد: شما پياده شو اینجا کرمانشاه است!
✨ايشان به خيال اينكه به كرمانشاه رسيده وپشت اين تپّه كرمانشاه را مى بيند، به راه مى افتد، هوا سرد وبرف به زمين نشسته بود.
ناگاه مى بيند چند گرگ گرسنه از پايين تپّه بطرف بالا مى آيند، ايشان با آن حال بى اختيار صدا مى زند: (يا صاحب الزّمان!) وبه پشت مى افتد.
✨نقل میکرد:
پشتم به زمين نرسيده بود كه احساس كردم بر پشت كسى سوارم، ناگاه چشمم را باز كردم وخود را در مقابل باغ سبزى ديدم.
آن شخص مرا به داخل باغ برد، ناگاه چشمم به سيّد بزرگوارى افتاد كه چند نفر در خدمتشان بودند.
🌹آقا رو كردند به آنها وفرمودند: براى سيّد احمد از شربت تربت جدّم بياوريد.واين به آن خاطر بود كه به قصد شفا از امام حسين (عليه السلام) حركت كرده بودم.
قدح آبى آوردند، من ديدم بسيار گوارا وخوش طعم است، تمامى قدح آب را نوشيدم.
آقا فرمودند: سيّد احمد، خسته است جايش را بياندازيد، بخوابد.
جايى براى من انداختند ومن استراحت كردم.
✨سحر بود كه بيدار شدم، ديدم آقا وآن جمع مشغول نماز شب هستند، چون پشتشان به من بود ومن حال نماز شب خواندن نداشتم، ناديده گرفتم وخود را به خواب زدم.
🌹ناگهان نماز آقا تمام شد، فرمودند: سيّد احمد، بيدار شده، برايش آب بياوريد وضو بگيرد.
بلند شدم، وضو گرفتم ومشغول نماز شب شدم. صبح شد وصبحانه خوردم، بعد آقا فرمودند: سيّد احمد را به منزلش برسانيد.
✨همان شخص كه مرا آورده بود مرا با خود بيرون آورد وچند قدمى دور نشده بوديم اشاره كرد كه: اين منزل شماست. همان منزلى كه در كرمانشاه قرار گذاشته بوديم.
🌹او رفت، ناگاه به يادم آمد، بيابان بود وگرگ وبرف، چطور نجات پيدا كردم ومرا به اسم خواند: سيّد احمد وشربت تربت جدّم و... يقين پيدا كردم خدمت آقا امام زمان (عليه السلام) شرفياب شدم.
از آن ناراحتى ضعف حافظه هم نجات پيدا كردم، وارد منزل شدم ودوستان دور من جمع ومن مشغول گريه كردن بودم وبعد برایشان تعريف كردم...
📚دفتر ثبت كرامات مسجد جمكران
💫اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
#انتشار_دهید 👆👆
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
زیانهای پنهان نوشیدن آب سرد
🔹چربی اضافی
🔸کند شدن ضربان قلب
🔹تحریک گلو
🔸کاهش انرژی
🔹مانعی برای آبرسانی به بدن
🔸سردرد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽
💠✨ #یڪ_داستان
✍🏻یک یهودى پیغمبر(ص) را سحر کرد، و سحر را در چاه بنى زریق انداخت حضرت بیمار شد، در حالىکه حضرت به خواب بود دو فرشته آمدند، یکى از آن دو کنار سر حضرت و دیگرى پهلوى پاى او نشست و به ایشان خبر دادند، که شما را سحر کرده و سحر را در زیر پوست نهاده و در زیر سنگى در چاه زروان گذاردهاند.
✍🏻پیغمبر (ص)، على (ع) و زبیر و عمار را فرستاد تا آب چاه را کشیدند و سنگ را برداشتند و جف را در آوردند و دیدند که در آن مقداری مو است با دندانه هایى از شانه که 11 گره با سوزن بر آن زده اند، در این موقع معوّذتین (سوره الناس و فلق) آمد هر گرهى را که می گشودند آیه هاى از آنها را می خواندند، حضرت احساس سبکى کرد و برخاست گویا از قید و زنجیر آزاد شده است، و
✍🏻جبرئیل می گفت: ❋ "بسم الله ارقیک من کل شیء یؤذیک من حاسد و عین و الله یشفیک".
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
✨﷽✨
👌حکایت
✍در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه. فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد: یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،به آرامی و خونسردی می گوید: " خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
✅ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در بنیاسرائیل مرد صالح و نیکوکاری بود و همسرش نیز شایسته و نیکوکار بود. شبی در خواب دید کسی به او گفت: خداوند تبارک و تعالی مقدار عمر تو را تعیین و مشخص نموده و قرار گذاشته که نصف عمر تعیین شدهتان را در گشایش و وسعت و رفاه باشی و نصف دیگر را در تنگدستی و فقر طی کنی.حال اختیار با تو است که قسمت اول را برگزینی و در گشایش و رفاه زندگی کنی و قسمت دوم را برای نصف دوم عمر بگذاری و یا بالعکس نیمهی دوم را برگزینی و در سختی و گرفتاری و فقر زندگی کنی. مرد صالح در جواب گفت: زن نیکوکار و شایستهای دارم که شریک زندگی من است، بگذار در اینباره با او مشورت و نظرخواهی کنم و بعد نتیجه را به تو اعلام نمایم.
چون صبح شد به زنش گفت: دیشب خوابی دیدم و تمام ماجرا را برای وی تعریف کرد. همسرش گفت: فلانی! نصف اول را زود انتخاب کن شاید انشاءالله خدا به ما رحم کند و نعمت خود را در تمام عمر بر ما کامل گرداند. شب بعد یعنی شب دوم در خواب همان کس به مرد صالح گفت: چه چیز را برگزیدهای؟ نصف اول یا دوم را؟ مرد گفت نصف اول را، گفت باشد.
بعد از این نعمتهای دنیا به خانوادهی مرد صالح روی آورد و رفاه و گشایش در زندگیاش پایدار گشت. همسرش که زن صالحه و شایسته بود گفت: حال که دنیا به ما روی آورده به خویشاوندان محتاج و نیازمندت بِرِس و به آنها کمک کن و نیازمندیهایشان را برطرف ساز، به همسایهی فلان برادرت هبه و بخشش کن. نیمهی اول عمر آنها بر همین منوال گذشت و مدت تعیین شده به پایان رسید.
شبی مرد نیکوکار و صالح همان فردی را که قبلاً در خواب به دیدارش آمده بود، در خواب دید به وی گفت: خداوند به واسطه این انفاقها و رفع حوائج نیازمندان از تو سپاسگزار است و در باقیماندهی عمر٬ مثل گذشته در رفاه و گشایش و فراخدستی خواهی بود.
✅ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅