روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار.
قاضی به مسخره گفت : واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است، صحیح است. آخر قلم است نه کلنگ!
بهلول جواب داد: مردک، تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی.!! با احکامی که به این قلم مینویسی خانه های مردم را خراب می کنی.
حال تو بگو این قلم است یا کلنگ؟!!!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
💫در دوازدهمین روز از ماه پُر برکت رمضان
✨صبحمان را متبرک میکنم به
💫صلوات بر محمد (ص) و خاندان مطهرش
✨بر روی زمین و آسمانها و کرات
💫در بین مناجات برای حاجات
✨زیباتر از این جمله ندیده است کسی
💫بر خاتم انبیاء محمّد صلوات
✨دراین دوشنبه زیبا دهان خود را معطر کنید
💫 باصلوات برمحمد (ص)و خاندان مطهرش
✨الّلهُم صَلِّ علی محمَّدوَآلِ محمَّد
وعجِّل فرجهُم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⬜️◻️◽️▫️⭐️〰⭐️
🌼 #سحر_دوازدهم
🌼#جایخالیتبیشترحسمیشود
دوازده سحر
از ماهِ اهل روزه گذشت
خوش است
وقت گدایی به بارگه آید
به یازده گل زهرا
قسم که یک عمر است
نشسته ام که
چه روزی دوازده آید
💚 امام زمانم بی تو
تمام اهل قیامت رفوزه اند
ای نمره قبولی دنیا دوازده
💚 امام خوبیها برگرد
🌼 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌼 #کاشلایقدیدار_رویتمیشدم
⬜️◻️◽️▫️⭐️〰⭐️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ
🌹 ارباب خوبم سلام
روی زمینیم آسمانی از دعاییم
مشغول ذکر دلنشین ربناییم
وقتی که دلتنگ حسینیم ، عاشقانه
با هر سلام صبحگاهی کربلاییم
💚 صلی الله عَلَيْكَ یا ابا عبدالله الحسین
🌹 اللهم الرزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و الاخره
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
جزء12.mp3
4M
#جزء_دوازدهم👆
#قرآن_کریم
به روش تحدیر
باصدای"استاد مُعتز آقایی"
(تندخوانی حدودنیم ساعت)
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان🌙
#التماس_دعا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت دعای روز ۱۲👆
#دعای_روز_دوازدهم_ماه_مبارک_رمضان
✨بسم الله الرحمن الرحیم🌥
اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ
واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والكَفافِ
واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ
وامِنّی فیهِ من كلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِكَ
یا عِصْمَةَ الخائِفین.
خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش
و پاكدامنى و بپوشانم در آن جامه قناعت و خوددارى
و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف
و آسودهام دار در آن از هر چیز كه میترسم
به نگاهدارى خودت اى نگهدار ترسناكان ...
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
2_281926790090331107.mp3
1.93M
👆شرح دعای روزدوازدهم ماه مبارک رمضان همراه بابیان احکام روزه،
توسط آیت الله مجتهدی (ره)(واحد فرهنگی مبشر) (۱۶:۰۵)
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
📚در شهری که موش آهن میخورد، کلاغ هم کودک میبرد
بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد.
بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آنها را نزد دوست خود به امانت گذاشت چون فکر میکرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمیافتد.
پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهنها را از او پس بگیرد.
اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهنها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهنها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: دوست عزیز، من واقعاً متاسفم اما من آهنهای تو را در گوشهای از انبار نگه میداشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهنها را خورده است.مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیلهای او را شرمنده سازد.
بنابراین گفت: بله، من هم شنیدهام که موش آهن دوست دارد، تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم.
ادامه در پست بعد....
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
ادامه در شهری که موش آهن میخورد کلاغ هم کودک میبرد
دوست بازرگان با خود فکر کرد حالا که این مرد احمق حرف مرا باور کرده، بهتر است او را برای ناهار دعوت کنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده و تردید را از او دور کنم.
بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. اما زمانی که از خانه او خارج میشد، فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد.
او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت.
دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود، گفت: دوست عزیز، من شرمنده شما هستم اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم. بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: اما من دیروز، زمانی که به خانه میرفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود میبرد.
دوست خائن او که پریشانتر شده بود، فریاد زد:آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم من نیست، کودکی را که وزنش ده من است، بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کردهای؟
بازرگان بلافاصله پاسخ داد: تعجبی ندارد. در شهری که موش میتواند آهن بخورد، کلاغ هم میتواند کودکی را ببرد.
دوست او که پی به داستان برده بود با پریشانی گفت: حق با توست. فرزندم را بیاور و آهنت را بستان، من به تو دروغ گفتم.بازرگان که دیگر ناراحت نبود، در پاسخ گفت: بله، اما این را بدان که دروغ تو از دروغ من بدتر بود زیرا من برای پس گرفتن حق خود، مجبور به دروغگویی شدم، اما تو قصد خیانت به من را داشتی.
📚کلیه و دمنه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
افطار خود را باسوپ آغازکنید تا معده آماده شود.
سوپی با مواد مغذی تازه میل کنید
تا بدنتان بعد از ساعت ها روزه داری اولین چیزی که دریافت میکند
مغذی های ضروری باشد.
♡••♡••♡••♡••♡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh