هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_پنجاه_و_چهارم ✍((میراث))
🌺خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود. بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود. تا مادربزرگ تکان می خورد، #دلسوز و مهربان بهش می رسید. توی بقیه کارها هم همین طور، حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود.
🍃با اومدن ایشون، حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم، سبک تر شده. اما این حس خوشحالی، زمان زیادی طول نکشید.
با درخواست خاله، #پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه. من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم، جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود. فقط از حالت چهره خاله می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست.
🌺بعد از گذشت ماه ها، بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم. خاله با همه تماس گرفت.
🍃بزرگ ترها، هر کدوم سفری چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی. دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد. از همه بیشتر دایی محمد موند. یه هفته ای رو پیش ما بود، موقع #خداحافظی خم شد پای مادربزرگ رو بوسید. بی بی دیگه حس نداشت.
🌺با گریه از در خونه رفت. رفتم بدرقه اش، دستش رو گذاشت روی شونه ام.
– خیلی مردی مهران، خیلی
برگشتم داخل، که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد.
– مهران، بیا پسرم
– جونم بی بی جان، چی کارم داری؟
– کمد بزرگه توی اتاق، یه جعبه توشه. قدیمیه مال مادرم، توش یه ساک کوچیک دستیه
🌺رفتم سر جعبه، اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد. ساک رو آوردم، درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد.
🍃– این ساک پدربزرگت بود. با همین ساک دستی می رفت #جبهه.
#شهید که شد این رو واسمون آوردن. ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه، همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار.
آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد.
– #وصیتم رو خیلی وقته نوشتم. لای قرآنه، هر چی داشتم مال بچه هامه. بچه هاشونم که از اونها ارث می برن.
اما این ساک، نه
🌺دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه.
این #ارث، مال توئه، علی الخصوص دفتر توش
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
👈(( دستخط))
🌈تمام وجودم می لرزید. ساکی که بیشتر از ۲۰ سال درش بسته مونده بود، رفتم دوباره #وضو گرفتم. وسایل #شهید بود.
دو دست پیراهن قدیمی، که بوی خاک کهنه گرفته بود. اما هنوز سالم مونده بود و روی اون ها یه #قرآن و #مفاتیح جیبی، با یه دفتر!
🌺تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم. بازش که کردم، تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه.
🍃کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود، از ذکرهای ساده، تا برنامه #دعا، #عبادت، #نماز_شب و #نماز_غفیله.
ریز ریز همه اش رو شرح داده بود، حتی دعاهای مختلف
🌺چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم، که بی بی صدام کرد.
– غیر از اون ساک، اینم مال تو
و دستش رو جلو آورد و #تسبیحش رو گذاشت توی دستم
🍃– این رو از #حج برام آورده بود، #طواف داده و #متبرکه. می گفت #کربلا که آزاد بشه، اونجا هم واست تبرکش می کنم.
🌺خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم. دلم ریخت، تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد، داره #وصیت می کنه. گریه ام گرفته بود.
🍃– بی بی جان، این حرف ها چیه؟ دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟
– مرگ حقه پسرم ! خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد. امان از روزی که #مرگ بی خبر بیاد و فرصت #توبه و جبران رو از آدم بگیره.
🌺دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره. سرم هم توی دستش نمی موند. می نشستم بالای سرش و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش، لب هاش رو تر می کردم، اما بازم دهانش خشک خشک
✍ادامه دارد......
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج
#تشرفات
🌷تشرف آقای نجفی اصفهانی🌷
💔👈مرحوم آقا نجفی اصفهانی فرمودند : در سفر #حج و مکه معظمه , روزی به خارج شهر رفته و مشغول #عبادت بودم .
در بین نماز🌷✋_که آنرا با کـمـال شـرایـط و آداب بجا می آوردم_یکی از #اعراب و #اشقیاء از بالای کوه مرا دید😡😠 و آتش بغض در سـیـنه پر کینه اش سرشار گردید .🔪
دست به #خنجر برد و به سویم دوید, چون فضا خلوت از مردم و فـارغ از ازدحـام بود, یقین نمودم الان است که آن نابکار کار را تمام خواهد ساخت .😰😩
در همان حال نـمـاز و تـوجه به مناجات حضرت کارساز بی نیاز, دست توسل به ملجأ کل , حضرت ولی عصر ( ع ) , زدم💚🌸 .
فورا پای آن #خبیث به سنگی گرفت و #واژگون گردید .
گویا کسی دستی بر قفایش زده و او را از بالای کوه 💨 به زمین افکند و همان دم به جهنم🔥 فرستاد.
#یااباصالح
#ادرکنی_ولاتهلکنی
💚نشر با ذکر صلوات بر مهدیِ فاطمه(س)💚
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج
#تشرفات
🌷تشرف آقای نجفی اصفهانی🌷
💔👈مرحوم آقا نجفی اصفهانی فرمودند : در سفر #حج و مکه معظمه , روزی به خارج شهر رفته و مشغول #عبادت بودم .
در بین نماز🌷✋_که آنرا با کـمـال شـرایـط و آداب بجا می آوردم_یکی از #اعراب و #اشقیاء از بالای کوه مرا دید😡😠 و آتش بغض در سـیـنه پر کینه اش سرشار گردید .🔪
دست به #خنجر برد و به سویم دوید, چون فضا خلوت از مردم و فـارغ از ازدحـام بود, یقین نمودم الان است که آن نابکار کار را تمام خواهد ساخت .😰😩
در همان حال نـمـاز و تـوجه به مناجات حضرت کارساز بی نیاز, دست توسل به ملجأ کل , حضرت ولی عصر ( ع ) , زدم💚🌸 .
فورا پای آن #خبیث به سنگی گرفت و #واژگون گردید .
گویا کسی دستی بر قفایش زده و او را از بالای کوه 💨 به زمین افکند و همان دم به جهنم🔥 فرستاد.
#یااباصالح
#ادرکنی_ولاتهلکنی
💚نشر با ذکر صلوات بر مهدیِ فاطمه(س)💚
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج
#تشرفات
🌷تشرف آقای نجفی اصفهانی🌷
💔👈مرحوم آقا نجفی اصفهانی فرمودند : در سفر #حج و مکه معظمه , روزی به خارج شهر رفته و مشغول #عبادت بودم .
در بین نماز🌷✋_که آنرا با کـمـال شـرایـط و آداب بجا می آوردم_یکی از #اعراب و #اشقیاء از بالای کوه مرا دید😡😠 و آتش بغض در سـیـنه پر کینه اش سرشار گردید .🔪
دست به #خنجر برد و به سویم دوید, چون فضا خلوت از مردم و فـارغ از ازدحـام بود, یقین نمودم الان است که آن نابکار کار را تمام خواهد ساخت .😰😩
در همان حال نـمـاز و تـوجه به مناجات حضرت کارساز بی نیاز, دست توسل به ملجأ کل , حضرت ولی عصر ( ع ) , زدم💚🌸 .
فورا پای آن #خبیث به سنگی گرفت و #واژگون گردید .
گویا کسی دستی بر قفایش زده و او را از بالای کوه 💨 به زمین افکند و همان دم به جهنم🔥 فرستاد.
#یااباصالح
#ادرکنی_ولاتهلکنی
💚نشر با ذکر صلوات بر مهدیِ فاطمه(س)💚
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#برکت_نماز_اول_وقت_به_جماعت 🌸🍃
حضرت حجه الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد می فرمودند:
✍️ یک پیرمرد مسنّی ماه مبارک رمضان « مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود.
به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید.
گفت: نه آقا من هر چه دارم از #نماز_اول_وقت دارم. بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم.
مرحوم « #حاج_شیخ_حسن_علی_نخودکی » باغچه ای در نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من #سه_حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید.
فرمودند: چی می خواهی؟
1️⃣ گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به #حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد.
🔸فرمودند: #نماز_اول_وقت به #جماعت بخوان.
2️⃣ گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند.
🔸فرمودند: #نماز_اول_وقت به #جماعت بخوان.
3️⃣ سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
🔸فرمودند: #نماز_اول_وقت به #جماعت بخوان.
این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد.
📚 داستانهایی از مردان خدا صفحه5
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝
💎#زن کیست....؟؟؟
اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون
دلیرانه به پا خواست...
یک مرد نبود بلکه یک زن بود.... (بانو آسیه)
اولین کسی که از مبارکترین آب روی زمین زمزم نوشید ! یک زن بود... (هاجره خاتون)
اولین کسی که به محمد المصطفی ﷺ ایمان آورد ...!
یک زن بود... (بانو خدیجه)
اولین کسی که خونش برای #اسلام ریخته شد
و شهید شد ....!
یک زن بود... (بانو سمیه)
اولین کسی که مالش را در راه اسلام داد !!
یک زن بود....(بانو خدیجه)
اولین کسی در #قرآن که خداوند از بالای هفت آسمان به حرفش گوش داد یک زن بود ...
(سوره مجادله آیه 1)
اولین کسی که سعی صفا و مروه را انجام داد !!
یک زن بود... (بانو هاجر)
اکنون میلیونها حاجی باید حرکات آن #زنها را انجام دهند وگرنه #حج آنها قبول نمی شود.....
می نویسم تا همه بدانند ...!
#زن_برای_اسلام_افتخار_است.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝