eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی‌اش کم شده است. ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی‌شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. اول به خودت نگاه کن ...! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
👌 مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی‌اش کم شده است. ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی‌شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. اول به خودت نگاه کن ...! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
👌 مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی‌اش کم شده است. ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی‌شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. اول به خودت نگاه کن ...! 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
👌 مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی‌اش کم شده است. ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی‌شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. اول به خودت نگاه کن ...! 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
بخونید : ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم. ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد. خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد. اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم دوستی که مثل خانوادم بود. دوستی که بهش اعتماد داشتم. تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود. چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد. یادم نمیاد سر چی. یادم نمیاد کی مقصر بود. فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم. وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد. کاری به توپ نداشت. اومد که زخمم رو بزنه. زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد... چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم.ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه. از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست. نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار. میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو میمونی و درد و درد و درد. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان