📚تاثیر لقمه حرام
شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به #علم و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب #قضاوت را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، #گناه بزرگ است ، قبول نكرد.
مهدى عباسى اصرار كرد كه او #معلم فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت .
تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- #آموزگارى 3- امروز #مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )).
شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم .
#خليفه قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين #غذا ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد.
پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)).
از طرف دستگاه #عباسى ، #حقوق و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد.
متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)).
شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )).
آرى# غذاى_حرام و #لقمه_ناپاك ، آنچنان #قلب او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد.
📚 منبع: داستان دوستان، ج1
👈 کانال حکایت نامه
🆔 @hekayatnameh
📚تاثیر لقمه حرام
شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به #علم و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب #قضاوت را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، #گناه بزرگ است ، قبول نكرد.
مهدى عباسى اصرار كرد كه او #معلم فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت .
تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- #آموزگارى 3- امروز #مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )).
شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم .
#خليفه قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين #غذا ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد.
پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)).
از طرف دستگاه #عباسى ، #حقوق و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد.
متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)).
شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )).
آرى# غذاى_حرام و #لقمه_ناپاك ، آنچنان #قلب او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد.
📚 منبع: داستان دوستان، ج1
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚تاثیر لقمه حرام
شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به #علم و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب #قضاوت را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، #گناه بزرگ است ، قبول نكرد.
مهدى عباسى اصرار كرد كه او #معلم فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت .
تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- #آموزگارى 3- امروز #مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )).
شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم .
#خليفه قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين #غذا ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد.
پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)).
از طرف دستگاه #عباسى ، #حقوق و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد.
متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)).
شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )).
آرى# غذاى_حرام و #لقمه_ناپاك ، آنچنان #قلب او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد.
📚 منبع: داستان دوستان، ج1
👈 کانال حکایت نامه
🆔 @hekayatnameh
📚تاثیر لقمه حرام
شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به #علم و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب #قضاوت را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، #گناه بزرگ است ، قبول نكرد.
مهدى عباسى اصرار كرد كه او #معلم فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت .
تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- #آموزگارى 3- امروز #مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )).
شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم .
#خليفه قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين #غذا ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد.
پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)).
از طرف دستگاه #عباسى ، #حقوق و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد.
متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)).
شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )).
آرى# غذاى_حرام و #لقمه_ناپاك ، آنچنان #قلب او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد.
📚 منبع: داستان دوستان، ج1
👈 کانال حکایت نامه
🆔 @hekayatnameh