eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 💢نصیحت شیطان 🔥شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم. ✍حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند: ۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند. ۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم. ۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم... 📚کشکول ممتاز، ص 426 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📗 💢تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند 🔰 رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!» آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود 📒کیمیای محبت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
*وای اگر مرد گدا یک شبه سلطان بشود *مثل اینست که گرگی سگ چوپان بشود *هرکجا هدهد دانا برود کنج قفس *جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود *سرزمینی که درآن قحط شود آزادی *گرچه دیوار ندارد خود زندان بشود *باغبانی که به نجار دهد باغش را *فصلهایش همه همرنگ زمستان بشود *ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش *وای از آن لحظه که هنگامه ی طوفان بشود. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📘 💠با چه کسانی مشورت کنیم؟! 🔹امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: مشورت دارای حدودی است که باید رعایت شود و اگر حدودش مراعات نشود، ضررش بیش از منفعت آن خواهد بود: ✔️۱. کسی که با او مشورت می‌کنید آدم عاقل باشد. ✔️۲. آزاد و متدین باشد. ✔️۳. رفیقِ فهمیده باشد. ✔️۴. در مورد مشورت او را آگاه کنی تا کاملا به منظورت پی ببرد. ✔️۵. پس از آگاهی بر اسرار تو، آن را پنهان کند. 🔹زیرا اگر باشد به شما می‌رساند. و اگر و باشد در نصیحت و راهنمایی شما می‌کوشد. و اگر واقعی باشد اسرار شما را پنهان خواهد نمود. و اگر درست منظورت را درک نماید، آن وقت مشورتی کامل انجام می‌پذیرد. 📚 بحار، ج ۷۵، ص ۱۰۲ و ج ۶۱، ص ۲۵۳. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نمیبینمت، کجایی؟ از خون جوانان حرم لاله دمیده💔 •┈••✾🖤✾••┈• ڪپی‌با‌ذڪرصلوات‌براے‌ظهور‌قائم 🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔅 : 🔸 «العِلمُ لِقاحُ المَعرِفَةِ .» 🔹 «دانش، بارور كننده معرفت (شناخت) است .» 📚 أعلام الدين، ص ٢٩٨ ✨💫✨💫✨💫✨💫✨ درمدت عمر ، در حفظ سلامت تن بکوشید 📖 تحف العقول ص ۲۳۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ ✨بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ ✨إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ ✨لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۹﴾ ✨او همان كسى است كه بر ✨بنده خود آيات روشنى فرو ✨مى‏ فرستد تا شما را از تاريكيها ✨به سوى نور بيرون كشاند و ✨در حقيقت ‏خدا نسبت به شما ✨سخت رئوف و مهربان است (۹) 📚سوره مبارکه الحدید ✍آیه ۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🔹 فضيل عياض شاگردان زيادى را تربيت كرد. شاگرد درس خوان و جوانش به حال افتاد. 🔹 فضيل بالاى سرش آمد، گفت: بگو: «لا اله الا الله» گفت: هم نمی گويم و هم از اين چيزى كه تو می گويى. 🔹 فضيل گفت: قرآن بياوريد تا سوره مباركه «» را بخوانم، شايد گرهش باز شود. 🌸 پيغمبر (ص) فرمود: « لكلّ شىء قلب و قلب القرآن يس » 🔹 گفت: نخوان، من از شنيدنش می كشم و مرد. استاد غرق در شگفتى شد. خيلى پی جو شد كه چه چيزى باعث شد كه اين شاگرد درس خوانده و با معرفت، هنگام مرگش به اين بلا دچار شد و بی دين مرد. 🔹 خيلى در فكر بود، تا يك شب در عالم رؤيا ديد كه روز قيامت شده است. شاگردش را ديد كه در آتش است، گفت: چه شد كه وضع تو به اينجا كشيد؟ گفت: من دچار بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت؛ ⛔ گناه اول: بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتم ببينم. ⛔ گناه دوم: من بودم ⛔ و گناه سوم من: سالى يكبار می خوردم. اگر كرده بودم، به اين بلا دچار نمی شدم. 📚 استاد انصاریان- سایت عرفان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🥒 آیا میدانستید⁉️ خیار باعث دفع سموم بدن میشود ولی بهتر است برای جلوگیری از نفخ معده بدون پوست استفاده شود! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🌹پیامبراڪرم(ص) 4چیزازگنجهای بهشت است 1⃣پنهان داشتن نداری 2⃣پنهان داشتن صدقه 3⃣پنهان داشتن مصیبت 4⃣پنهان داشتن درد 📚میزان الحڪمه ج۱۰ص۴۹۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
همه چیزو به خدا سپردم تو دلم گفتم خدایا توکل بتو، راضیم به رضای تو، خودت ازم مراقبت کن. ساعت ۳ و نیم بود که آماده شدم و کم کم راه افتادم سر قرار، به اونجا که رسیدم دیدم مردی که دوسش داشتم و تو مردی تک بود، زیبا و تمیز و خوشتیپ زودتر از من رسیده و نشسته بود رو نیمکت پارک، آروم رفتمو روی نیمکت با فاصله نشستم بوی عطرش عالی بود! بعد از سلام احوال پرسی با لبخند نگام میکرد و شروع کرد تعریف کردن از حجاب و چادرم تو دلم قنج میرفت براش، از خجالت سرخ شده بودم 🥰 ادامه داد: هدی خانوم راستش میخوام بیام خواستگاریت.. از خوشحال تو پوست خودم نمیگنجیدم، گفتم اجازه بدین با خانواده ام صحبت کنم نمیدونم بابام اجازه میداد یا نه؟ سرشو تکون داد و گفت من فردا زنگ میزنم هماهنگ کنیم برای خواستگاری، گفتم باشه و خداحافظی کردم و برگشتم خونه عمم ══❈═₪❅❅₪═❈══ @tafakornab @zendegiasheghaneh ══❈═₪❅❅₪═❈══
دو دل بودم، از عکس العمل بابام میترسیدم ولی خوب موضوع مهمی بود اول و آخر که باید میفهمید، تصمیم خودمو گرفتم! وقتی رسیدم خونه گوشیمو از تو کیفم درآوردمو شماره بابامو گرفتم، بعد از چند دقیقه جواب داد، سلام کردم که تندی گفت : سلام، سریع کارت رو بگو من باید برم. گفتم بابا علی دوباره اومده خواستگاریم بابام خیلی تعجب کرد و گفت کیییییی اومده؟😳🤯 گفتم دیروز بهم زنگ زدو قرار گذاشت بعدم ازم خواستگاری کرد، منم می‌خوام با اجازتون دوباره ازدواج کنم، لطفا بلیت بگیر با بچه ها میام خونه بعد هم علی میاد برای خواستگاری کمی سکوت کرد و جواب داد: باشه برات بلیت میگیرم و بعد بهت زنگ میزنم و ساعت پروازت رو بهت میگم، گفتم باشه و قطع کردم دلم تالاپ تلوپ میکرد بشدت انقد که صداشو واضح میشنیدم، میترسیدم بابام مخالفت کنه ولی خداروشکر چیزی نگفت.. بخیر گذشت واقعا😮‍💨 ══❈═₪❅❅₪═❈══ @tafakornab @zendegiasheghaneh ══❈═₪❅❅₪═❈══
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 📚 💞دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن" لا به لای هق هقش گفت: " اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ..." خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد". آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگی كن" او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذار اين مشت زندگی را مصرف كنم". آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند... او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما... اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. او در همان يك روز زندگی كرد... فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست!" زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد؟! ‌‎  ‎‌‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بد حجابی در جامعه یکی از دلایل دور شدن ما از امام زمان ارواحنا فداه است ‌ ♥️ ✨ 🔔⃟ ͍̼̫͍̼̫͍̼̫͍̼̫̼̫͍̼̫̞̩̪̺✨ ⃟ٖٖٖ⚡️📛ٖ⃟ٖٖٖٖ  ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ⛥د͟خ͟ت͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ر͟ا͟ن͟ ͟م͟ه͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟ـ͟د͟و͟ی͟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خیلی دردشون گرفته بود.. یبار دیگه سر مردم خالی کردن.. •┈••✾🥀✾••┈• ڪپی‌با‌ذڪرصلوات‌براے‌ظهور‌قائم 🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خدایا ! گفتی : در هر شری، خیر و در هر خیری شری نهفته ست وتو میدانی و ما نمیدانیم سوره بقره/216 تو قادری که موارد ناگوار جانگداز را، سکوی پرتابی برای موفقیت و سربلندی ایران و ایرانی کنی و حالمان را دوباره خوب کنی خدایا چنان کن سرانجام کار تا تو خشنود باشی و ما رستگار... شب خوش عزیزانم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 💛پيامبر اکرم (ص)فرمودند: 🌼نزدیک‌ترین شما به من در روز قیامت 💛کسانی هستند که در دنیا بیشتر از دیگران 🌼بر من صلوات فرستند... 📔بحارالأنوار،91: 63 💛✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌼✨وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💛✨وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
من منتظرِ مَقدم مستانهٔ اویم جز مهدیِ زهرا به‌خدا هیچ نخواهم 🌹الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج 🌹تعجیل درفرج صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
♥كودكى بیش نبودم به تو وابَسته شُدَم ♥این هَم از مَرحَمَتِ مادرِ مولاىِ من است أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ✋ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🤔؟ او داماد صدام بود. به فرمان صدام با چندین سرباز مسلح به کربلا حمله کرد، روبروی حرم امام حسین ایستاد و گفت: تو حسین هستی، من هم حسین هستم، خواهی دید که کدام حسین دیگری را از بین میبرد! حسین کامل، چند سال بعد به جرم خیانت توسط صدام اعدام شد!.... با آل عــ💚ـلی هرکه درافتاد وَرافتاد آیه يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ [8] آنان تصمیم دارند نور خدا را با دهانها و اقدامات خود خاموش کنند، در حالی که خداوند کامل‌کننده نور خویش است، هرچند کافران ناخشنود باشند. (سوره صف آیه۸) ❤️...و حسین نورِ خدا بود...❤️ ☝️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
اما ماجرا از اینجا شروع شد: ‏ابن اثیر می‌نویسد: یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد. هیچکس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر و همان یک نفر آن مغول را بکشت! ‏داستان دیگر از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع می‌شود. چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این‌دو می‌روند و زنان و دخترانشان را طلب می‌کنند! ‏بر خلاف ۱۲۰سال قبلش، دو برادر مقاومت می‌کنند و مغولان را می‌کشند. مردم باشتین اول می‌ترسند ولی مرد شجاعی به نام عبدالرزاق دعوت بایستادگی میکند. ‏خبر به قریه‌های اطراف می‌رسد. حاکم سبزوار مامورانی را می‌فرستد تا دو برادر را دستگیر کنند. عبدالرزاق با کمک مردم روستا ماموران را می‌کشد. ‏در نهایت حاکم سبزوار سپاهی چندصدنفره را به باشتین می‌فرستد، ولی حالا خیلی‌ها جرأت مقاومت می‌کنند. عبدالرزاق فرمانده قیام می‌شود. ‏در چند روستا، مردم مغولان را می‌کشند و خبرهای مغول‌کشی کم‌کم زیاد می‌شود. عبدالرزاق نام سربداران بر سپاهیان از جان گذشته‌اش می‌گذارد. ‏فوج‌فوج مردمان به‌ستوه آمده از ستم مغول‌ها به باشتین می‌روند تا به عبدالرزاق بپیوندند و در برابر سپاه ارغونشاه (حاکم سبزوار) بایستند. ‏عبدالرزاق بر ارغونشاه پیروز می‌شود و سبزوار فتح می‌گردد. پس از ۱۲۰ سال ایرانیان بر مغول‌ها فائق می‌شوند. آن روز حتماً پرشکوه بوده است! ‏طغای‌تیمور ایلخان مغول، یک ایلچی مغول را می‌فرستد تا سربداران از او اطاعت کنند. سربداران او را می‌کشند و از طغای‌تیمور می‌خواهند که اطاعت کند! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💟🌿💟 🌿💟 پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در... همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد: ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز / کاین کره بگشای و گندم را بریز / آن گره را چون نیارستی گشود/ این گره بگشوندنت دیگر چه بود پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است. ✨پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود. تو مبین اندر درختی یا به چاه/ تو مرا بین که منم مفتاح راه ( مولانا)  ✨در طوفان حوادث و گرفتاری ها دست از شکایت به سوی آسمان بردار، و به داشته هایت نگاهی بینداز، 👌 بی گمان گنجی در پس هر رنجی نهفته است. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌿💕🌿💕🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨✨✨ 🦋" " 💞" الهی آن ده که آن به " 🎤(خواجه عبدالله انصاری) آهنگری با وجود رنج های متعدد به خدا عشق می ورزید. روزی کسی از او پرسید: چگونه می توانی خدایی را که این همه رنج نصیبت کرده دوست داشته باشی؟ 🌟آهنگر گفت: "وقتی تکه آهنی را در کوره قرار میدهم و آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا وسیله ای بسازم؛ اگر به صورت دلخواهم درآمد می دانم که مفید خواهد بود ؛اگرنه آن را کنار می گذارم." همین باعث شده که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که پروردگارا ! مرا در کوره های رنج قرار بده ؛ ولی کنار نگذار... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh