هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅مناطقی که نخلستان دارد مبتلایان به سرطان نادر هستند !🌴
▫️اگر دارویی به عنوان داروی ضد سرطان باشد آن شیره خرما است؛ با گنجاندن #خرما توی رژیم غذایی میتوانید خیالتون رو راحت کنید که نیازی به هیچ دارو و ویتامین مکملی ندارید.
+ افرادی که لوزالمعده حساس دارند و یا آنهایی که بیماری قند در خانواده دارند باید کمتر خرما میل کنند.
❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آخرین سه شنبه خردادماهتون عالی
🍃ﺍﻟﻬﯽ! امروز اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻏﺮﻕ
🌸ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﺸﯿﺪ
🍃ﮐﻪ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ
🌸به ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮﺳﯿﺪ
🍃ﺍﻟﻬﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﺗﻨﺘﻮﻥ ﺳﺎﻟﻢ
🌸ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ باشید
🍃نگاه مهربون خدا بدرقه راهتون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستان_واقعی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_۱۰۶
❤️یاعلی” را که از دهانم شنید، لبهایش متبسم شد.. چشمانش خندید.. و نفس شوق زده اش را با صدا بیرون داد (کشتین ما رو خدایی.. از برگردوندنِ مناطق اشغال شده سختتر بود..)
سر بلند کرد. چشمانش را دیدم.. اما مسیرِ نگاهش باز هم مرا هدف نمیگرفت..
یعنی میشد که در پنجره ی چشمانم زل بزند؟؟
شکلاتِ جدا شده از پوست را به طرفم گرفت ( واجب شد دهنمونو شیرین کنیم.. بفرمایید. با اجازه من برم این خبر مسرت بخش رو به دانیال بدم تا حساب کار دستش بیاد..)
میشد کنارِ این مذهبی هایِ بی ترمز بود و نخندید؟؟
با دست به بیرون رفتن از اتاق دعوتم کرد و خودش پشتِ سرم به راه افتاد.
نمیدانم چه خاصیتی در اکسیژن ایران وجود دارد که شرم را به وجودت تزریق میکند.
و منِ آلمان نشینِ سابق، برایِ اولین بار به رسم دخترکانِ ایرانی با هر قدم به سمت سالن خجالت کشیدم و صورت صورت گونه سرخ کردم.
هنوز در تیررسِ نگاهِ سالن نشینان قرار نگرفته بودم که زمزمه ی امیرمهدی را زیر گوشم شنیدم (این روسری خیلی بهتون میاد..دستِ کسی که خریده درد نکنه..)
یک پارچه حرارت شدم و ایستادم. اصلا مگر من را دیده بود یا میدانست چه شکلی ام؟؟
بی توجه به میخکوبی ام از کنارم عبور کرد. با سینه ایی جلو داده و لبخندی پیروزمندانه که در نیم رخش میشد تماشا کرد.
یک قدم جلوتر از من ایستاد و در دروبین نگاهِ منتظران قرار گرفت.
شیطنتِ عجیبش یارایِ حرکت را از پاهایم دزدیده بود به همین خاطر ندیدم چه ژستی به چهره اش داد که پروین، فاطمه خانم و دانیال، به محضِ ورودش به سالن با خوشحالی صلوات فرستادند و مبارک باد، حواله ی مان کردند.
و این آغازی شد برایِ هجومِ زندگی،هر چند کوتاه..
آن شب، تاریخِ عقد برایِ چند روز بعد مشخص شد و من برایِ اولین بار با تمامِ ترس از شدت خوشحالی روی زمین راه نمیرفتم.
فاطمه خانم فردایِ آن شب، برایِ خرید پارچه و دوخت لباس به خانه مان آمد و مادرانه هایش را بی منت و ادعا، به وجودم پاشید.
اصلا انگار نه انگار که روزی مخالف بود و با حالا هر برشِ پارچه، صورتم را میبوسید و بخشش طلب میکرد. بخشش، محضه خواسته ایی که حقش بود و من درکش میکردم.
پروین مدام کارهایِ ریزو درشت را انجام میداد و مانندِ زنانِ اصیلِ ایرانی نصیحتم میکرد، که امیرمهدی اولاد پیغمبرست.. که احترامش واجب است.. که مبادا خم به ابرویش بیاورم.. که نکند دل بشکنم و ناراحتش کنم..
و من خیره به زندگیِ نباتی مادر، فکر میکردم که میشود در کنار حسام نفس کشید و بد بود؟؟
بیچاره مادر که هیچ وقتِ طعم خوشی، زیرِ زبانش مزه مزه نشد و حالا بی خبر از همه جا فقط به تماشا نشسته بود کوک خوردنِ لباسِ عقدِ دخترش را..
چند روزی از مراسم خواستگاری میگذشت و حسام حتی یکبار هم به دیدن نیامده بود. دلم پرمیکشید برایِ دیدنش و عصبی بودم از این همه بی فکری و بی عاطفه گی..
دوست داشتم با تمام وجود اعتراض کنم اما غرورم مهمتر از هر چیزِ دیگر بود.
صبح روز عقد فاطمه خانم به خانه ی مان آمد تا به پروین در انجام کارها کمک کند.
هر چه به ساعت عقد نزدیکتر میشدیم، گلبولهایِ استرسِ خونم بیشتر میشد.
و من ریه هایم کمی حسام میطلبید و او انگار پشیمان بود از این انتخاب. که اگر نبود حداقل یکبار به دیدنم میآمد، اما نیامد..
ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎حضـــــرت اماام سجاد(ع):
✨ #پاداش_دعاىمؤمن
از سه حال خارج نيست: 👇
✨يا برايش ذخيره می گردد
✨يا در دنيا برآورده می شود
✨يا بلايى را كه می خواهد
✨به او برسـد دفع می کند
📒بحار، ج ۷۵ ، ص ۱۳۸
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎 امام باقر(علیه السلام):
#احترام_به_زیردستان
🔸هیچ کس را حقیر نشمار،
شاید همان شخص،
محبوب و دوست خدا باشد.❣
📙بحار؛17:166
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
💎امام صادق عليه السلام : : #طلب_معاش
✨لا تَكسَلوا في طَلَبِ مَعايِشِكُم؛ فَإِنَّ آباءَنا كانوا يَركُضونَ فيها و يَطلُبونَها؛
✨ در طلب معاش خود كاهلى نكنيد كه پدران ما براى آن مىدويدند و آن را جستجو مىكردند.
📚الفقيه : ۳ / ۱۵۷ / ۳۵۷۶
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_تصرف_درمال_دیگران
📝 #سوال
چیدن میوه و گیاه از مزرعه دیگران بدون اجازه آنان چه حکمی دارد؟
✅ #جواب👇👇👇👇👇
((نظر فقها به صورت کلی))
استفاده از اموال دیگران به هر شکل و هر مقدار که باشد نیاز به اجازه و رضایت صاحبان آنها دارد و تنها موردی که استثنا شده است این است که: "اگر درخت میوه در سر راه رهگذر قرار داشته باشد در حال عبور می تواند از میوه آن درخت برای خوردن در همان محل استفاده کند به شرط آن که از حد سیری و احتیاج تجاوز نکند.
در بیانی دیگر آمده است: کسى که از راهى به سمت مقصدى می رود و در بین راه به درخت میوه یا زراعتى عبور کند و در رفتن از آن راه قصد بر خورد به آن درخت و زراعت نداشته باشد جایز است از میوه آن درخت و زراعت به قدرى که سیر شود بخورد ولى جایز نیست از آن چیزى ببرد و احتیاط این است که اقتصار کند بصورت عدم علم به کراهت مالک و این حکم در صورتى است که درخت میوه و زراعت در راه باشد اما اگر در باغ محصور باشد رفتن در آن باغ و خوردن از میوه آن بدون اذن مالک جایز نیست.
📕 #منبع
استفتائات سیزده مرجع
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
✨وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۸۹﴾
✨و فرمانروايى آسمانها و زمين از آن خداست
✨و خداوند بر هر چيزى تواناست (۱۸۹)
📚 سوره مبارکه آل عمران
✍ آیه ۱۸۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتے
❣ #تخم_کدو
این تخمه جادویی سرشار از منیزیم بوده و برای
❣پروستات
❣انگل زدایی
❣پوکی استخوان
❣کاهش کلسترول
❣وپیشگیری از سرطان مفید است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
#باهم_بسازیم
تمرینهای تفکر مثبت:
👈به جای نگرانی در مورد حوادث، زمینه های رسیدن به مقصد را فراهم کنیم.
👈از وقایع ناگوار نترسیم که تلخیهای ظاهری فرصتی برای آموختن اند.
👈 اجازه ندهیم مسائل کوچک آزارمان دهد.
👈 دربرابرمسائل ومشکلات، با توانایی و دارایی هایی که خدا به ما عطا کرده به حل آنان بپردازیم.
👈بافکر،تدبیر وتوکل مشکلات راحل کنیم.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ضرب_المثل
#اشک_تمساح_ریختن
گریه دروغین را به ریختن اشک تمساح شبیه دانسته اند.
#ریشه_ضرب_المثل
بخشی از خوراک تمساح به وسیله اشک چشمانش تأمین می شود .
اوهنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعتها بر روی شکم دراز می کشد.
اشک لزج و مسموم کننده ای از چشمانش خارج میگردد که حیوانات و حشرات برای خوردن بر روی آن می نشینند و سم اشک تمساح آنها را از پای در می آورد و تمساح با یک زبان خود آنها را شکار میکند و دوباره برای لقمه های دیگر اشک می ریزد...
@tafakornab
@shamimrezvan
❖
متنی عالی 👌🌺
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌿
🌾
🍃🌺
💐🌾🍀🌼🍃
به بداخلاقی مشهور بود، از زندگی لذتی نمی برد و دیگران را هم عذاب میداد.
ورشکست که شد تصمیم گرفت خود کشی کند.
به خودش گفت: بچه های کوچیکت هم هیچ خاطرۀ خوبی از تو ندارن. تصمیم گرفت روز آخر زندگیش خاطره ای خوب بجا بگذارد.
سر راه شیرینی خرید و رفت خانه و بچه هایش را با محبت صدا زد. بچه ها دویدند و با ذوق فریاد زدند: مامان، بابا برامون شیرینی خریده.
روز که تمام شد، او با یک خانوادۀ شاد روبرو بود که با آنها احساس خوشبختی می کرد.
سالها گذشت و او هروقت میخواست با کسی بداخلاقی کند، به خودش یادآوری می کرد: «شاید این آخرین خاطرۀ او از تو باشه.»
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
👌 داستان کوتاه پند آموز
💭 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
💭 پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
💭 پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭٭
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
خدایا امشب
برای همه دوستان و عزیزانم
قلبی نورانی
ضمیری آروم
لبی خندان
خوابی آرام و
رستگاری عنایت بفرما
دلتون مالامال از امید
شبتون قشنگ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸
خدایا ❣
روزم را با نام زیبای تو آغاز میکنم ☀️
یادت را بر دلم💕
جاری گردان و شروع این روز
را آغاز خوبی ها برای
من و دوستانم قرار بده
آمیـــن ❣
الهی به امید تو💕
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸
خدایا ❣
روزم را با نام زیبای تو آغاز میکنم ☀️
یادت را بر دلم💕
جاری گردان و شروع این روز
را آغاز خوبی ها برای
من و دوستانم قرار بده
آمیـــن ❣
الهی به امید تو💕
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر نائب بر حق
امامت صَلوات 🌸🍃
بر صاحب انوار
قیامت صَلوات 🌸🍃
خواهے ڪہ بہ روز
حَشرنگردےمایوس🌸🍃
بفرست بہ پیشگاہ
مَهدے صَلوات 🌸🍃
🌸🍃اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج🌸🍃
🍃🌸برای تعجیل در فرج
🍃🌸آقا امام زمان (عج) صلوات
🍃🌸اَللّهُمَ
🍃🌸صَلَّ
🍃🌸عَلی
🍃🌸مُحَمَّدٍ
🍃🌸وَآلِ
🍃🌸 مُحَمَّد
🍃🌸وَعَجِّل
🍃🌸فَرَجَهُم
🍃🌸وَ اَهلِک
🍃🌸عَدُوَّهُم...
🍃🌸 اَللّهُــــمَّ
🍃🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ
🍃🌸الفَـرَج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_اربابم #صبحم_بنامتان
بأبے أنت و أمــے...
نه به والله ڪم است
همہ طایـــفہء من
بہ فــدات آقــا جــان! 🍃🌺
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله🌷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️#بی_تابی_نکنید
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #چهارشنبه 28 خرداد ماه 1399
🌞اذان صبح: 04:02
☀️طلوع آفتاب: 05:48
🌝اذان ظهر: 13:05
🌑غروب آفتاب: 20:23☝️
🌖اذان مغرب: 20:44
🌓نیمه شب شرعی: 00:12
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#َشهادت_امام_جعفرصادق_ع_تسلیت
🌺 #ذکرروز چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه
🌼اى زنده ، اى پاينده
🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم
🌼این ذکر موجب عزت دائمی
میشود
#نماز_روز۴شنبہ
✍هرڪس این نماز راروز4شنبه بخواندخداوندتوبه
او را از هر گناهےباشد مےپذیرد 4 رکعتست
در هر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅کشمش راه مقابله با خستگی
برای مقابله با خستگی جسمی و ذهنی کافیه هر روز صبح به مدت یک ماه ۱۵ - ۱۰ عدد کشمش زرد بخورید تا اثرش رو حس کنید.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🏴زین ماتمى که چشم ملائک 🖤
🏴 ز خون تر است،
🏴گویاعزاى صادق آل پیمبرست🖤
🏴شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه،
🏴امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد🖤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام دوستان گلم
🌷آخرين چهارشنبه بهـار 99 و
28 خرداد ماهـتون گـلبارون
🌸روزی پر از عشق و مـحبت
🌷روزى پر ازموفقيت و شادى
🌸روزى پر ازخنده و دلخوشى
🌷و روزی پر از خـبرهای خـوب
🌸براتون آرزومندم
🌷 #روز_بهاریتون_زیبـا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستان_واقعی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_۱۰۷
❤️با فاطمه خانم به آرایشگاه رفتیم. وقتی حجاب از سر برداشتم زنِ آرایشگر با صورتی پر دلسوزی به ابروهایِ یکی درمیان و موهایِ یک سانتی ام چشم دوخت.
نگاهش حس قشنگی نداشت.. بغض کردم.. این روزها زیادی تحقیر نشده بودم؟؟
بهایِ داشتنت خیلی سنگین بود امیرمهدیِ فاطمه خانم، خیلی.. اما میارزید..
چشمانِ شیشه شده در آینه اشکم، از مادرِ حسام پنهان نماند. صورتم را بوسید و قربان صدقه ام رفت که بخندم.. که عروس مگر گریه میکند؟؟ که اگر امیر مهدی بفهمد، ناراحت میشود..
و من خندیدم.. به لطفِ اسمِ تنها جنگجویِ زندگیم، لبخند بر لب نشاندم. مردِ نبردی که چند روزی از آخر دیدارش میگذشت و من کلافه بودم از ندیدنش..
آرایشگر، رنگ بازیش را شروع کرد و من لحظه به لحظه کمی به زنده گان، شبیه تر میشدم.
مقابل آینه ایستادم. این من بودم. سارای برهنه ی دیروز که حالا پوشیده در کلاهی سنگدوزی شده، محضِ پنهان کردنِ کچلی سرش، لباسی بلند و اسلامی سِت میکرد با آن.
سارایی که نه مادری کنارش بود برایِ کِل کشیدن و نه پدری که به آغوش بکشد، تنِ نحیفش را..
در اوج سیاه فکری، لب تَر کردم به نقل و نباتِ خنده. و چه کسی گفته بود امروز خورشید برایِ من طلوع نکرده..
فاطمه خانم چادری سفید را رویِ سرم کشید و مادرانه پیشانی ام را بوسید و باز هم عذر طلب کرد.
چادر جلویِ دیدم را میگرفت و من همچون نابینایی عصا زنان به لطفِ دستانِ فاطمه خانم از آرایشگاه خارج شدم.
حالا چه کسی ما را به خانه میرساند. یقینا دانیال..
چون خبری از دامادِ فراریِ این روزها نبود.
در پیاده رو ایستادیم که یک جفت کفشِ مشکی و مردانه روبه رویم ظاهر شد. مهربان و متین سلام داد.
صدایش، زنگ شد در تونلِ شنواییم.
حسام بود. دوست داشتم سر بلند کنم و یک دل سیر تماشا. اما امکان نداشت.
در را باز کرد ومن به کمک فاطمه خانم رویِ صندلی جلو، جا گرفتم. در تمام طولِ راه تا رسیدن به خانه فقط مادرِ حسام، قربان صدقه مان رفت و امیرمهدی ، پسرانه دلبری کرد.
روی صندلیِ دونفره، مقابلِ سفره ی عقدی ایرانی نشسته بودم و صدایِ عاقد را میشنیدم ( آیا وکیلم؟؟)
باید…
باید چه میگفتم؟؟ من هیچ وقت فرصتِ آموزشِ این رسوم را به مادر نداده بودم..
گیج و حیران قرآنِ به سیب شده در دستم خیره شدم. متاصل و نگران بودم که صدایِ نجوا گونه ی حسام کنارِ گوشم پچ پچ شد. ( فقط بگین بله..)
و این مرد همیشه وقتی که باید؛ به دادم میرسید.
با لهجه ایی آلمانی اما صدایی که تردید در آن موج میزد “بله” را گفتم..
حسام با منِ تیره بخت، خوشی را میچشید؟؟
صدای صلوات و سوت و کف در فضا پیچید و حسام چادر از چهره ام کنار زد.
حالا چشمانش مستقیم ، مردمکِ نگاهم را هدف گرفته بود.
به خدا قسم که نگاهش ستاره داشت و من آن نور را دیدم..
گاهی خوشحالیت طعمِ شکلاتِ تلخ میدهد..
و در آن لحظه من.. سارایی که زندگی را به هر شکل تصور میکرد جز دل بستن به یک جوانِ ریشدارِمذهبی و پاسدار..چقدر تلخیِ کامم شیرین بود…
ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته☝️#احادیث_ازامام_جعفرصادق_ع
باید که بلند حقایق را گفت
دلخون شدن گل شقایق را گفت
عالم همه در جهالت و بی خبریست
باید سخن حضرت صادق را گف
شاعر: معصومه امیریان نور
◾️سالروز شهادت جانسوز امام صادق علیه السلام تسلیت عرض می کنیم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا