هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#السلام_علیک_یااباعبدالله_ع
روزی ڪه رو به
بـامِ تو آغاز می شود
زیبـاترین، بخیر ترین
صبـح می شود..
#سلام_ارباب_خوبم
#سلام_صبـحتون_حسینی
┄❊○♡○❊┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#تدبردرقرآن #توبه
🌼 امکان #توبه بعد از ظهور امام زمان عج
❔ مگر نمی گویند امام مهدی عج که بيایند ميخواهند مردم را هدايت کنند؛ پس چرا ميگویند بعد از ظهور هيچ توبه ای پذيرفته نيست؟ مگر نمی گویند تا قبل از مگر، هر زمانی که واقعا توبه کنی و پیشمان شوی، خداوند می بخشد؟!
#پاسخ:
❓ چنين ادعايی باطل است چه کسی گفته است بعد از ظهور حضرت توبه پذيرفته نيست؟
🔸 همانطور که شما گفتيد تا قبل از مرگ توبه پذيرفته است حتي اگر بعد از ظهور حضرت حجت (ع) باشد به شرط آنکه با شرايط آن باشد
🔸 بله توبه کسانی که تنها از باب ترس از جان بخواهند توبه کنند پذيرفته نيست به اين معنا که آنها تمام راه های پيش روی خود را بسته ببينند و راهی جز توبه نداشته باشند در حقيقت اين توبه، توبهی واقعی نيست بلکه توبهی ظاهری و تاکتيکی است و هر زمان که شرايط برای آنها عادی شود به همان کارهای گذشتهی خود که دشمنی و مبارزه با امام زمان (ع) است بر می گردند، پس اين توبه هيچ ارزشی ندارد‼️
🔸 توبه زمانی پذيرفته است و ارزش دارد که راه های ديگر باز باشد و او با اختيار خود نه از روی اکراه و ترس از مرگ بخواهد توبه کند چنانکه خداوند در قرآن کريم به اين مطلب اشاره مي فرمايد:
🌸 "وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى? إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ? أُولَ?ئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا؛
🔸️پذيرش توبه براى کسانى نيست که #پيوستهمرتکبگناهان مى شوند!!! تا هرگاه که مرگ به سراغ يکيشان بيايد ( آثار آن را مشاهده کند) بگويد: اکنون توبه کردم، و نيز براى کسانى نيست که در حال کفر مى ميرند. آنانند که عذابى دردناک برايشان آماده کرده ايم.
📖 سوره نساء: ۱۸
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#نگاه_میکروسکوپی_خدابه_خوبی_های_ما☝️
🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #یکشنبه 12 بهمن ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:39
☀️طلوع آفتاب: 07:05
🌝اذان ظهر: 12:18
🌑غروب آفتاب: 17:31
🌖اذان مغرب: 17:50
🌓نیمه شب شرعی: 23:35
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸 #ذکرروز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمدو3توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅اگر سرماخورده اید و مدام سرفه میکنید،
🥣آب نخود پخته داروی درد شماست !
آب نخود پخته برای التیام سرفه و عفونت ریوی مفید بوده،
درمانکننده سینه درد و گرفتگی صداست،
سیستم ایمنی را تقویت کرده و از ابتلا به
بیماریهای ویروسی پیشگیری میکند
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
دهه فجر، خوش آمدی که با مقدمت
عطر آزادی به جای بوی باروت
در فضای میهن اسلامی مان پیچید.
قفسها شکسته شد و نفسها از زندان
سینه ها رهایی یافت.
#دهه_فجرمبارک
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸✨یکشنبه تون پراز عطر خدا
🌾✨روزگارتان زلال
🌸✨امروزتان گلباران
🌾✨زندگیتان بدون حسرت
🌸✨عاقبتتان بخیر
🌾✨عشقتان مستدام
🌸✨محبت خدا در دلتان
🌸✨آرامش همنشین تان
🌾✨ و روزتان بخیر و شادی💐
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 3️⃣1️⃣
فصل چهارم
مادرم به قولی که سال ها قبل در نجف به بابایم داده بودف عمل کرد. خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه، جنازه ی بابایم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد. آن زمان، یعنی سال 47، یک نفر سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت. مادرم بعد از دفن بابایم در نجف، به زیارت دوره ی ائمه رفت و سه روز به نیابت از بابایم زیارت کرد و بعد به آبادان برگشت.
تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود. برای همین، ناراحتی اعصاب گرفتم و پیش دکتر رفتم و به تشخیص دکتر، قرص اعصاب می خورم. حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب که یک سالش بود. یک روز سراغ قرص های من رفت و قرص ها را خورد. به قدری حالش خراب شد که بابایش سراسیمه او را به بیمارستان رساند. دکترها معده ی زینب را شست و شو دادند. یکی دو روز او را بستری کردند. خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
ششماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستالن شرکت نفت بستری شد. او پوست و استخوان شده بود. هرروز برای ملاقات به بیمارستان میرفتم و نزدیک برگشتن، بالای گهواره اش مینشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کمبه غم از دست دادن بابایم عادت کردم. مادرم جای پدر و خواهر و برادرم بود و خانه ی او تفریح و دلخوشی من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابایم، مادرم خانه ای در منطقه ی کارون خرید. این خانه چهار اتاق داشت که مادرم برای امرار معاش، سه اتقش را اجاره داد و یک اتاق هم دست خودش بود. هر هفته، یا مادرمبه خانه ی ما می آمد یا ما به خانه ی مادرم میرفتیم. هرچند وقت یک بار هم بابا یمهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. باشگاه شرکت نفت مخصوص کارکنان شرکت نفت بود. سینما داشت. بلیط سینمایش 2 ریال بود.ماهی یکبار می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو و من و دخترها هم ردیف عقب می نشستیم و فیلم می دیدیم. من همیشه چادر سر میکردم و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من، درآوردن چادر گناه بزرگی بود
ادامه....
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 4️⃣1️⃣
فصل چهارم
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام «بی بی جان» داشت که در منطقه کارمندی شرکت نفت، بٍرٍیم، زندگی می کرد. ما سالی یک بار در ایام عید به خانه ی آنها می رفتیم و آنها هم در آن ایام یک بار به خانه ی ما می آمدند و تا سال بعد و عید بعد، رفت و آمدی نداشتیم. اولین بار که به خانه ی دختر عمه ی جعفر رفتیم، بچه ها کفش هایشان را درآوردند، اما بی بی جان به بچه ها گفت:لازم نیست کفش هایتان را دربیاورید. بچه ها هم با تعجب، دوباره کفش هایشان را پا کردند و همه با کفش وارد خانه شدیم. اولین باری هم که قرار بود آنها خانه ی ما بیایند، جعفر از خجالت و رودربایستی، یک دست میز و صندلی فلزی برایم خرید. تا مدت ها هم آن میز و صندلی را داشتیم.
در محله ی کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمیکرد. دختر عمه ی جعفر هم اهل حجاب نبود. یک روز به جعفر گفتم: اگر یک میلیون هم به من بدهند، چادرم را درنمی آورم. اگر می بینی قیافه من کسر شان دار، من خانه ی دختر عمه ات نمی آیم. جعفر بعد از این حرف، دیگر به چادر من ایراد نگرفت.
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به من داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود و خواهرهایش لحظه ای او رازمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه 6 فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد (قدس) رفتیم؛ یک خانه ی شرکتی در ایستگاه 6 ردیف 234 که سه تا اتاق داشت. ما در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. چه عشقی می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم. خودم خواهر و برادر نداشتم. وقتی می دیدم که چهارتا دخترهایم باهم عروسک بازی میکنند، لذت می بردم و به آنها حسودی ام می شد و حسرت میخوردم که ای کاش من هم خواهری داشتم.
ادامه دارد....
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💎امام علی علیه السلام:
حكمت گمشده مؤمن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد
الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ
📚حکمت 80 نهج البلاغه
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
💎حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها:
اگر به آنچه شما را امر نمودیم عمل می کنی و آنچه شما را بر حذر داشته ایم دوری می کنی از شیعیان ما هستی وگرنه هرگز.
📚 بحارالانوار، ج۶۵ ص۱۵۶