eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 🌻 🔷بهلول و مرد شیاد! آورده اند که بهلول سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. شیادی چون شنیده بود که بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: «اگر این سکه را به من بدهی، در عوض 10 سکه که به همین رنگ است به تو می دهم!» بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی ندارد، به آن مرد گفت: «به یک شرط قبول می کنم! اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی من این سکه را به تو می دهم.» شیاد قبول کرد و مانند خر شروع کرد به عرعر کردن. بهلول با لبخند به او گفت: «خب الاغ جان، چون تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست، فکر می کنی من نمی فهمم که سکه های تو از مس است؟» آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید خجل شد و از نزد او فرار کرد. ➖═❍●❐●❍═➖ @tafakornab @shamimrezvan 💚〰💛〰💜〰❤️
♥️ اینگونه زندگی کن : شاد اما دلسوز ! ساده اما زیبا ! مهربان اما جدی ! سبز اما بی ریا ! و عاشق اما عاقل ! ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل👆
ازمتفاوت بودن نترس سبک زندگےخودت را داشته باش حتےاگرنتیجه اش تنهایےبود بدان که تنهایےبهتر ازبودن درمیان کسانےست که دوست دارند مانندآنهارفتارکنی!
هدایت شده از خانواده بهشتی
❌هیچ بچه یی با کتک خوردن بچه خوبی نمیشه 90 درصدشون 🔺 لاابالی و بی اراده 🔺و توسری خور 🔺عقده ای 🔺مظلوم یا روانپریش 🔺 و بیمار روانی بار میان. ‼️کتک زدن بدترین کار با روان بچه هاست @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
✍ 30 حبه سیر پوست گرفته،5 عدد لیمو باپوست در مخلوط کن‌، مخلوط بدست آمده با 1 لیتر آب بجوش آورید، سپس صاف، دریخچال نگهداری ♻️ ناشتا 1 استکان تا 40 روز @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔺گفتگوی مار و زنبور🐍🐝 🔹روزی مار به زنبور گفت: انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند نه به خاطر نیش زدنم. اما زنبور قبول نکرد! 🔸مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت: آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به زنبور کرد و گفت من او را میگزم و مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن. 🔹مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"و شروع به تخلیه زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت. 🔸این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند. زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد! 🔹چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت، و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت... 🔻برخی از اتفاقات دنیا هم همین است، فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند، ما رویاهایمان را زندگی نمی‌کنیم، ما در ترس‌هایمان زندگی می‌کنیم❗️ @tafakornab @shamimrezvan
✨﷽✨ ✨ هرگز فکر نکنید باید سال‌ها قبل شروع میکردید این فکر باورهایتان را خراب میکند در عوض بگویید : می‌خواهم ، همین الان شروع کنم و بهترین سالهای زندگی ام را خلق کنم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری💚 جـانـم بـاش ♥️ #استوری_های_خاص👆 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙شب سیاه است ⭐️امـا نوید روشنی می دهد 🌙بعد هر تاریکی روشنی است ⭐️شبتون آرام خیالتون آسوده 🌙شبتـون خـوش🌙⭐️ 💕💕 💕💕 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜همیشه روزت را ☀️ با نام خداوندی که 💜ازشدت حضورناپیداست،آغاز کن ﺍﻣﺮﻭﺯ☀️ 💜 ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﻫﺪﺍﻓﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯﮐﻦ ﺍﺯ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻋﺒﻮﺭﮐﻦ🚶‍♂️ 💜و ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺍﺯ دﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ...😉 💜بسم الله الرحمن الرحیم 💜الهی به امیدتو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 💜صبح دوشنبه تون معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🍃🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 نشسته ام بنویسم گدا نمی خواهی میان خانه ی خود بینوا نمی خواهی نشسته ام بنویسم ڪریم یعنی تو ڪریم زاده ، توحاجت روا نمی خواهی 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷از بر دریا 🌷هر نفس بر زاده ی (س) سلام 🌷باز می گویم به تو از راه دور 🌷یا (ع) ،آقا سلام 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌷🌷 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆گرفتن چله ترک گناه 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 31 تیر ماه 1398 🌞اذان صبح: 04:25 ☀️طلوع آفتاب: 06:04 🌝اذان ظهر: 13:11 🌑غروب آفتاب: 20:17 🌖اذان مغرب: 20:37 🌓نیمه شب شرعی: 00:20ط @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅بهترین زمان برای درمان چاقی، جوش صورت و کبد چرب، قبل از صبحانه است 👈درمان کبد چرب : آب هویج 👈درمان چاقی : آب کرفس 👈درمان جوش : آب سیب @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 همین نزدیکی هاست 💛شاید در باغچه ی کوچک گوشه ی 💜حیاط مان 💛یا شاید روی گل های پیراهنت 💜یا اینکه شاید 💛پشت در خانه مان 💜دستش را گذاشته باشد 💛روی زنـگ 💜در را باز کنید آمده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛ان شاءالله #مŸپر از روزی ودلخوشی باشه❣ 💜هدیه ام راپذیرا باش 💛 "عشق" و"مهرومحبت" 💜 "نیکی ودعااااای خیر" 💛 "یکرنگی وصداااااقت" 💜 "سعادت طلبی وخیرخواهی".. 💛 دوشنبه تون پُر از خبرهای خوب @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠 اينكه مي گويند فلاني از وطن اصلي خود اعراض كرده يعني چه؟ در اين صورت حكم نماز و روزه در وطن اصلي كه از آن اعراض كرده چه مي شود؟ ✴ آیت الله خامنه ای:‌ اعراض از وطن يعني ترك وطن و تصميم به عدم اقامت در آن يعني ديگر قصد زندگي كردن در آنجا نداشته باشد. نماز در چنين مكاني شكسته است و روزه نيز صحيح نمي باشد، مگر اينكه قصد ده روز كند. ✴ آیت الله مکارم شیرازی: هرگاه انسان در محلي زندگي ميکرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض کند، يعني ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگي کند، هر چند گاهي به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شکسته است، خواه در آنجا ملکي داشته باشد يا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگي کنند يا نکنند، مگر اينکه سالي سه چهار ماه (هرچند بصورت پراکنده) در آن جا اقامت داشته باشد. 👈 هرگاه شخصى قصد بازگشت به وطن سابق را جهت سکونت مستمر داشته باشد، ولى عملا مدّت طولانى گذشته (مثلا پنج سال) و هنوز بازنگشته، اعراض عملى حاصل شده، و نماز و روزه اش در آنجا شکسته است. مگر اینکه سالی سه چهار ماه، هر چند به صورت پراکنده در آنجا سکونت داشته باشد. ✴ آیت الله سیستانی : اگر از وطن اصلی اعراض کرده باشید به این معنی که مطمئن هستید در آینده برای سکونت به آنجا بر نمی گردید نماز در آنجا شکسته است مگر اینکه بخواهید 10 روز در آنجا بمانید. ✴ آیت وحید خراسانی: کسی که از وطنش اعراض کرده مادامی که آنجا را برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار نکرده در آنجا مسافر است و مراد از اعراض این است که احتمال عقلائیب نمی دهد که برای زندگی و اقامت دائمی به آنجا برگردد و کسی که چنین احتمالی نمی دهد هر گاه به وطن خود برود احکام مسافر را دارد. 📝استفتاء از سایت مراجع عظام @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ ✨رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ ✨كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿۱۰۹﴾ ✨بگو اگر دريا براى كلمات پروردگارم ✨مركب شود پيش از آنكه كلمات ✨پروردگارم پايان پذيرد قطعا دريا ✨پايان مى يابد هر چند نظيرش را ✨به مدد آن بياوريم (۱۰۹) 📚سوره مبارکه الکهف ✍آیه ۱۰۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°〰🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝((خدانگهدار مادر)) نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ... استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ... - یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ... 🌾از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ... و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ... محکم ایستاد ... - مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ... 🌾و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ... برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ... 🌾دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ... ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ... - پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ... شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ... 🌾مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ... ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ✍((بیدار باش)) وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم ... صبح ها که من مدرسه بودم ... اگر خاله شیفت بود ... خانم همسایه مون مراقب مادربزرگ می شد ... خدا خیرش بده ... واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود ... حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون سر می زد ... یکی دو ساعت می موند ... تا من به درسم برسم ... یا کمی استراحت کنم... 🌾اما بیشتر مواقع ... من بودم و بی بی ... دست هاش حس نداشت ... و روز به روز ضعفش بیشتر می شد ... یه مدت که گذشت ... جز سوپ هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره ... میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش ... می نشستم روی زمین، پشت میز ... نصف حواسم به درس بود ... نصفش به مادربزرگ ... تا تکان می خورد زیر چشمی نگاه می کردم ... چیزی لازم داره یا نه ... 🌾شب ها هم حال و روزم همین بود ... اونقدر خوابم سبک شده بود ... که با تغییر حالت نفس کشیدنش توی خواب ... از جا بلند می شدم و چکش می کردم ... نمی دونم چند بار از خواب می پریدم ... بعد از ماه اول ... شمارشش از دستم در رفته بود ... ده بار ... بیست بار ... 🍄فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح بی بی می اومد ... مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه ... و درد نداره ... 🌾خوابم عمیق تر می شد ... اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها ... سیخ از جا می پریدم و می نشستم ... همه می خندیدن ... مخصوصا آقا جلال ... - خوبه ... دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی ... اون طوری که تو از خواب می پری ... سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش ... از جا نمی پرن ... 🌾و بی بی هر بار ... بعد از این شوخی ها ... مظلومانه بهم نگاه می کرد ... سعی می کرد آروم تر از قبل باشه ... که من اذیت نشم ... من گوش هام رو بیشتر تیز می کردم ... که مراقبش باشم ... بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد ... کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ... ایستاده هم خوابم می برد ... ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
💎امام حسن علیه السلام: ‌ 🌹همانا بهترین نیکی ها، اخلاق نیکوست.🌱 📚وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵ ‌〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎امام حسین(ع): 🍃هرگاه دو نفر قهر باشند،آنکه برای آشتی پیشقدم شود ، زودتر از دیگری وارد بهشت می شود 📚محجه البیضا؛۴:۲۲۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز ✍میگویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی! و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید. دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد! 💥این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
➕ امروز درسایه لطف مهربان خدایم آرام میگیرم و درعین قدرت وتوانگری عفو و بخشش را پیشه خود میسازم و با روحی آزاد،شادمانه لحظه های رندگی را درمی یابم خداونداسپاسگزارم ❣ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
💞 گویند مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست! پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است! پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!» پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروتمندترین مردان روزگار شد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
✨﷽✨ ✍شمش طلا و معجزه امام صادق (ع)! ✅گروهي از اصحاب امام صادق عليه السلام خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند: خزانه هاي زمين و كليدهايش در نزد ماست، اگر با يكي از دو پاي خود به زمين اشاره كنم، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته، بيرون خواهد ريخت! بعد، با پايشان خطي بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايي را كه يك وجب طول داشت، بيرون آوردند . سپس فرمودند:خوب در شكاف زمين بنگريد! اصحاب چون نگريستند، قطعاتي از طلا را ديدند كه روي هم انباشته شده و مانند خورشيد مي درخشيدند. يكي از اصحاب ايشان عرض كرد: يابن رسول الله! خداوند تبارك و تعالي اين گونه به شما از مال دنيا عطا كرده، و حال آنكه شيعيان و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند باشن؟ ⚘حضرت در جواب فرمودند:براي ما و شيعيان ما خداوند دنيا و آخرت را جمع نموده است(کنایه از بی ارزشی مال دنیا) ولايت ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است، سرانجام ما و دوستانمان داخل بهشت خواهيم شد و دشمنانمان راهي دوزخ خواهند گشت! 📚بحار، ج ۱۰۴، ص۳۷ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖