هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حسین_جانم
🌱🌹سلامِ من بہ تو آقاے بے نظیرِ خودم
🌹🌱سلام و عرضِ ادب ایهاالامیر خودم
🌱🌹اگر چہ دورم از آن مضجعٺ ولے قلباً
🌹🌱سلام مےڪنمٺ صبحِ دلپذیر خودم
#السلام_علے_ساڪن_ڪربلا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️ #عاقبت_رباخوار
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 11 آذر ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:27
☀️طلوع آفتاب: 06:56
🌝اذان ظهر: 11:54
🌑غروب آفتاب: 16:51
🌖اذان مغرب: 17:11
🌓نیمه شب شرعی: 23:09
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_رهبری☝️
#ذکرروزدوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝سرزمین زیبای من📝
#قسمت_پنجاه_یک : ✍غرور
🌸🌼زیرچشمی داشتم بهش نگاه می کردم و توی ذهن خودم کلنجار می رفتم تا یه راه حلی پیدا کنم … که یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا … مکث کوتاهی کرد … مشکلی پیش اومده؟ …
بدجور هول شدم و گفتم نه … و همزمان سرم رو در رد سوالش تکان دادم … اعصابم خورد شده بود … لعنت به تو کوین … بهترین فرصت بود … چرا مثل آدم بهش نگفتی؟ … داشتم به خودم فحش می دادم که پرید وسط افکارم …
🌸🌼– منم اوایل خیلی با عربی مشکل داشتم … خندید … فارسی یاد گرفتن خیلی راحت تر بود …
– نخند … سفیدها که بهم لبخند می زنن خوشم نمیاد … هیچ سفیدی بدون طمع، خوش برخوردی نمی کنه …
جا خورد ولی سریع خنده اش رو جمع کرد … سرش رو انداخت پایین … چند لحظه در سکوت مطلق گذشت …
🌼🌸– اگر توی درسی به کمک احتیاج داشتی … باعث افتخار منه اگر ازم بپرسی …
– افتخار؟ … یعنی از کمک کردن به بقیه خوشحال میشی؟… منتظر جوابش نشدم … پوزخندی زدم و گفتم … هر چند … چرا نباید خوشحال بشی؟ … اونها توی مشکل گیر کردن و تو مثل یه ابرقهرمان به کمک شون میری … اونی که به خاطر ضعفش تحقیر میشه، تو نیستی … طرف مقابله …
🌼🌸– مایه افتخاره منه که به یکی از بنده های خدا خدمت کنم…
همون طور که سرش پایین بود، این جمله رو گفت و دوباره مشغول کتاب خوندن شد … ولی معلوم بود حواسش جای دیگه است … به چی فکر می کرد؛ نمی دونم … اما من چند دقیقه بعد شروع کردم به خودم فحش دادن … و خودم رو سرزنش می کردم که چطور چنین موقعیت خوبی رو به خاطر یه لحظه غرور احمقانه از دست داده بودم … می تونستم بدون کوچیک کردن خودم … دوباره دفتر رو ازش بگیرم … اما …
🌼🌸همین طور که می گذشت، لحظه به لحظه اعصابم خوردتر می شد … اونقدر که اصلا حواسم نبود و فحش آخر رو بلند… به زبون آوردم …
– لعنت به توی احمق …
سرش رو آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد … با دست بهش اشاره کردم و گفتم … با تو نبودم … و بلند شدم از اتاق زدم بیرون
✍ادامه دارد …
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎از امام حسن علیه السلام در مورد خردمندی پرسیده شد، ایشان فرمودند:
[ یعنی ] غم را جرعه جرعه نوشیدن تا به فرصت ها دست یافتن
📚معنی الاخبار، صفحه240
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امام حسن مجتـــبی ع:
پرسش صحيح نيمى از علم است ،،،،
و مدارا كردن با مردم نيمى از عقل است ،،،،
و اقتصاد و اعتدال در زندگى نيمى از مخارج است...
📚(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 18 ، ص 108)
〰➖〰➖〰➖➖〰➖〰➖
💎امام حسین علیه السلام میفرمایند :
✍ قویترین فرد در ایجاد ارتباط کسی است که با کسی که از او
بریده، رابطه برقرار کند.
📚 بحارالانوار، ج78، ص 121.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴📡 #احکام_شرعی
🔴🔻 #نظر حضرت آیتالله #خامنهای دربارهی برگزاری #مراسم_لعن چیست؟
#حضرت آقا بارها فرمودهاند که به #مقدسات سایر #مذاهب #توهین نکنید.
✔️ بنابراین باید از این کار پرهیز کرد و نکتهی جالب توجه اینجا است که برخی میگویند در #مجالس #خصوصی اشکالی ندارد که #لعن بگوییم؛ در حالی که حضرت آقا قید نزدند که مجلس #عمومی باشد یا خصوصی، بلکه به طور کلی فرمودهاند که به مقدسات سایر مسلمانان یعنی سایر #فِرَق_اسلامی #توهین نکنید.
✅ حضرت آقا در جایی فرمودهاند: «آن #شیعهای هم که از روی #نادانی و #غفلت، یا گاهی از روی غرض - این را هم #سراغ داریم و افرادی را هم از بین #شیعیان میشناسیم که فقط #مسئلهشان مسئلهی #نادانی نیست، بلکه #مأموریت دارند برای اینکه ایجاد #اختلاف کنند - به مقدسات اهل #سنت اهانت میکند، عرض میکنم: «رفتار هر دو #گروه #حرام_شرعی است و #خلاف #قانونی است.»
✳️ بنابراین توهین به مقدسات سایر مذاهب اسلامی به نظر حضرت آقا حرام شرعی است.
➖➖➖➖➖
✅ پایگاه آیتالله خامنهای - احکام ارتباط بین صاحبان مذاهب و ادیان - khamenei.ir
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ
✨وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ
✨وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(۱۳۴)
✨(متّقين) كسانى هستند كه در راحت ورنج
✨انفاق مىكنند وخشم خود را فرو مىبرند
✨و از خطاى مردم در مىگذرند و خداوند
✨نيكوكاران را دوست دارد(۱۳۴)
📚 سوره مبارکه آل عمران
✍آیه ۱۳۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_پنجاه_ودو
دوست ندارم حرفی رو تکرار کنم و موضوعی من رو از کارم دور کنه . می دونم دختر عاقلی هستی و می فهمی چی می گم . كل مسئولیتت رو می دم به صفورا به خانوم . من معمولا روزها خونه نیستم و خونه روزها زنونه ست. می تونی آزادانه به زندگی راحت مثل خونه ی پدرت داشته باشی و درس بخونی . حرفی برای گفتن نداشتم . درسته که از زیر دین کسی بودن ، بشدت متنفر بودم ولی این برنامه ای بود که ارباب خونه برام تعیین کرده بود . یه جورایی دلم واسه زندگی گذشته ام هم تنگ شده بود . واسه لباسام واسه رخت خواب تمیزم و بوی صابون ها خوشبویی که واسه پدرم از تبریز می آوردن . من متعلق به زندگی خدمتکاری نبودم . حالا که فرصتش پیش اومده بود ، باید برمی گشتم به زندگی قبلیم . تایماز رشته ی افکارم رو برید و گفت : خوب ؟ حرفی نداری ؟ گفتم : نه . گفت : خوبه. بلند شدم سفره رو جمع کنم که تایماز گفت : بذار باشه می یای جمع می کنی . بیا بریم دستشویی . چقدر بدبخت شده بودم من که واسه دستشویی هم باید نگهبان می داشتم . بی حرف دنبالش راه افتادم. تو نوز ضعیفی که از شیشه های نباتی در حجره داخل رو داشن کرده بود ، تایماز رو نگاه می کردم . چقدر این مرد با تصوراتم متفاوت بود. مردی که در عین مهربونی می تونست مثل یه شیر وحشی و خشن باشه .اما دیگه از تحقیر خبری نبود .این خیلی آرومم می کرد. سینه ی ستبرش آروم بالا و پایین می رفت . اونم تو این گرما ، مثل من با همون لباساش می خوابید و به قول رقیه با حجب و حیا بود. وای رقیه . الان از فرارم بی خبره و فکر می کنه من تو خونه ی خان زنجان دارم خوش می گذرونم . بیچاره اگه بفهمه دق می کنه. ولی زندگی همینه دیگه . یه روز هستیم و روز دیگه .... صبح زودتر از تایماز بیدار شدم و شروع به جمع و جور کردن وسایل کردم . با سر و صدای من تایماز هم بیدار شد . گفت :
چه عجب تو زودتر بیدار شدی؟ گفتم : می خوام زودتر برسیم. از دربه دری خسته شدم. خندید و گفت : بهت نمی یاد نازک نارنجی باشی. گفتم : نیستم . ولی منم آدمم دیگه. خستم خوب. بلند شد و رفت تو حياط کاروانسرا. منم دنبالش راه افتادم. هر دو دست و صورتمون رو شستیم و یه لقمه نون پنیر خوردیم تایماز گفت : کبودی زیر چشمت به خورده بهتر شده . ناخود آگاه لچکم رو کشیدم جلوتر اونم دیگه چیزی نگفت . سفره رو جمع کردم و راه افتادیم. بی وقفه تا تهران تاختیم . نزدیک ظهر بود که رسیدیم تهران. خیلی هیجان داشتم . اولین بار بود که پایتخت رو می دیدم. تایماز جلوی به در بزرگ آهنی که توش پر از درشکه بود ، ایستاد و از اسب پیاده شد . منم به دنبال اون پیاده شدم . تایماز تو ورودی اونجا اسبها رو به مردی که جلوی در بود سپرد . مرد بعد از بررسی اسبها ، به مقدار پول به تایماز . اون موقع بود که فهمیدم اسبها رو فروخته . دنبال تایماز راه افتادم . کنار په درشکه ایستاد و بعد از پرداخت پول به درشکه چی ، به من اشاره کرد که سوار شم. وقتی نشستم ، گفتم چرا ملت اینجوری نگاه می کنن به من ؟ گفت : خودت نفهمیدی؟ گفتم : نه !!! گفت : به خاطر لباساته. تو لباس محلی پوشیدی. چادر چاقچور نداری . روبند نداری. واسه همین اینطوری نگات می کنن. حالا هم اون پرده های کنار درشکه رو بنداز تا تو شهر کسی زل نزنه بهت . خیلی متفاوت لباس پوشیدی . جلب توجه می کنی. راس می گفت : همه ی زنا چادر داشتن ولی من با لباس محلی و رژری بودم. یه نیم ساعت بود که با درشکه داشتیم تو تهران حرکت می کردیم و من غرق شلوغی و جذابیت این شهر شده بودم که چشمم به چیزی افتاد که تا به حال شبیهش رو ندیده بودم . یه درشکه بدون اسب . با تعجب به تایماز نگاه کردم که بی خیال داشت جلو رو نگاه می کردم .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⁉️علائم آنفولانزا چیست👇
تب، سرفه، گلودرد، سردرد، احساس سرما و خستگی شباهت دارد. برخی از افراد نیز پس از مبتلا شدن به این بیماری دچار اسهال و استفراغ میشوند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_آموزنده
✍️ آیه های آتش افزا♨️
🔷🔹احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند. گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود. گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.
🔷🔹گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟ بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.
📚روایت ها و حکایت ها / ۱۳۱
📚 به نقل از: داستان های پراکنده
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
وقتی کسی تو را میرنجاند
ناراحت نشو...
چون این قانون طبیعت است
که درختی که میوه شیرین تر دارد
سنگ بیشتر میخورد...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
َ
📚داستان زیبا📚
⚡️پسر نمونه⚡️
در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند ، در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند ، وگفت : پدرجان من آماده ام !َ
پدر پرسید : آماده برای چه چیزی ؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته هارا پخش کنیم
پدر جواب داد: هوا خیلی سردو بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر بااصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند .
پدر گفت : من دراین سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من برومو کارتها را پخش کنم ؟
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و اورا فرستادو پسر از او تشکر کرد .
وپسر بااینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد دربیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری رابه او بدهد ولی کسی رانیافت ، بنابراین یک خانه روبروی خود راانتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد . زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر همتکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در راباز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و بالبخندی دلنشین گفت : ببخشیدباعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشمارا واقعا دوست دارد وبه شماتوجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شمارااز همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .... . سپس کارت را به او دادو خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد. بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرانمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرس راهم نمیکردم که مسلمان شوم ، ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم ... برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرورمیکردمو باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاصکنم !!! ..
که ناگهان زنگ به صدادر آمد ، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار باشدت در راکوبید و زنگ راهم میزدبار دیگر گفتم که کیست ؟!!!
به ناچار طناب را از گردنمپایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در رامیکوبد ، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداندو صدایی قشنگ گفت : خانم ؛ آمده ام که به شمابگویم که خدا شمارا دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در رابستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...
چونمن دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کرده ام ...
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت ! َ
و چشمان نماز گذارانپر از اشک شد و همه باهم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند ...الله اکبر ...
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم.
آیا این وسایل پیام رسانی مثل تلگرام و غیره را در مسیر دعوت به سوی خداوند به کار گرفته ایم ، یا خیر ؟!؟...
جواب این سوال را به خودتان واگذار می کنم...
#تلنگر
@tafakornab
@shamimrezvan
برای برآوردن آرزوهایت روی هیچ کس غیرخودت حساب نکن!
دیگران دنبال آرزوهای خودشان هستند
از دیگران توقع اجابت آرزوهایت را
نداشته باش!
@tafakornab
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـروردگارا
در این شب زیبــا
ایمــان غبار گرفتہ مارا
در بــاران رحمت خویش پاڪ ڪن
و شبــے آرام را
بہ عزیزانم عنایت بفــرما
شبتون.سرشار.از.آرامش🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ..
🍂ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪگیمان ﺭﺍ
🌸ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﺕ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﺪهیم
🍂ﻭ بہ ﺗـــــﻮ ﺗﻮﮐﻞ میکنیم
🌸کہ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﻫﺪﺍﯾﺘﮕﺮ ﺭﺍهمان ﺑﺎﺷﯽ
🍂الهی بہ امیدتـــــو...
🍁بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🍁
🌸الهی به امید تو🌸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ یا محمّد (ص)
🌹تا داشته ام، فقط تو را داشته ام
🍃با نام تو قد و قامت افراشته ام
🌹بوی صلوات می دهد دستانم
🍃از بس که گل محمدی کاشته ام
🍃🌹اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃🌹مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌹وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌹
🌹🍃
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بودنٺ هدیہ اے اسٺ
ڪہ هر روز رو نمایی میشود
با یڪ سلام تازه
عطر تازگی را
بہ تڪرارهایمان برگردان
سلام برامامی ڪہ
از پدر بہ من مهربان تر اسٺ
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 💚
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_اربابم
ڪارم اینسٺ ڪه هر روز همان اول صبح☀️
یڪ سلامے طرفِ ڪرببلایٺ بڪنم🕌
دسٺ بر سینہ و با دیده ے پُر اشڪِ خود
طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایٺ بڪنم🕌
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#اگرتوان_مدیریتی_نداریدمسئولیت_نپذیرید☝️
#ذکرروزسه_شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨یا ارحم الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره
تین توحیدفلق ناس
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #بارباخوار_رفاقت_نکن
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 12 آذر ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:28
☀️طلوع آفتاب: 06:57
🌝اذان ظهر: 11:54
🌑غروب آفتاب: 16:51
🌖اذان مغرب: 17:11
🌓نیمه شب شرعی: 23:09
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🥜خواص کدو حلوایی 👇
🍃یرقان ( زردی ) را برطرف میکند.
🍃 کدو ادرار آور و تب بر میباشد .
🍃کدو حلوایی، سینه را نرم و اخلاط و سرفه را آسان می کند.
🍃 اگر کدو حلوایی را پخته و به صورت کرم به صورت بمالید و نیم ساعت صبر کنید، رنگ چهره و رخسار باز شده و صورت براق و زیبا میشود ، خوردن کدو موجب برطرف شدن غم و اندوه است
🍃کدو برای درمان قولنج مفید است.
🍃مغز را تقویت می کند.
🍃روغن تخم کدو برای تسکین درد بواسیر بسیار مفید است.
🍃خوردن کدو باعث تجدید قوای جسمی و روحی بدن و موجب استحکام بافت های بدن میشود
🍃 کدو طبیعتی سرد دارد ، صفرا را تسکین میدهد ، شیره تخم کدو یبوست را برطرف میکند لذا باید صبح ناشتا یک فنجان از آن میل شود ، ابن سینا کدو را برای رفع سرد درد و رفع بی خوابی و درمان خستگی اعصاب تجویز میکرد.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀سلام سه شنبه تون عالی
🌸 الهي سه شنبه تون پر از
🍀 برکت
🌸 خوشحالی
🍀 آرامش
🌸 سعادت
🍀 و موفقیت
🌸 اوقات خوشی داشته باشید❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
🔶 ارتباط در دوران نامزدی
💬سؤال:
🔰 اگر دختر و پسر #قصد_ازدواج داشته و براي آشنايي هرچه بيشتر با هم ارتباط پیامکی یا تلفنی یا در اماکنی مثل پارک با هم دیدار داشته باشند، مشکل دارد؟
✅پاسخ
✍ تا زمانی که #عقد_ازدواج خوانده نشده است، #نامحرم هستند و هرگونه ارتباطى كه خارج از ضوابط و احكام شرعى باشد و يا مفسده اى بر آن مترتب باشد، جايز نيست.
بر هر زن و مرد مكلفى شرعاً واجب است #حريم_ضوابط شرعى و مقررات اسلامى را دقيقاً مراعات کند و از هرگونه رفتارى كه ترس وقوع در حرام در آن است و يا موجب فتنه و فساد می شود، جداً پرهیز کند.
#احکام_ازدواج #احکام_ارتباط_با_نامحرم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
☘🌸☘🌸☘🌸
🌺راهی به سوی بهشت🌺
در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند ، در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند ، وگفت : پدرجان من آماده ام !َ
پدر پرسید : آماده برای چه چیزی ؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته هارا پخش کنیم
پدر جواب داد: هوا خیلی سردو بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر بااصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند .
پدر گفت : من دراین سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من برومو کارتها را پخش کنم ؟
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و اورا فرستادو پسر از او تشکر کرد .
وپسر بااینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد دربیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری رابه او بدهد ولی کسی رانیافت ، بنابراین یک خانه روبروی خود راانتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد . زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر همتکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در راباز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و بالبخندی دلنشین گفت : ببخشیدباعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشمارا واقعا دوست دارد وبه شماتوجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شمارااز همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .... . سپس کارت را به او دادو خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد. بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرانمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرس راهم نمیکردم که مسلمان شوم ، ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم ... برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرورمیکردمو باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاصکنم !!! ..
که ناگهان زنگ به صدادر آمد ، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار باشدت در راکوبید و زنگ راهم میزدبار دیگر گفتم که کیست ؟!!!
به ناچار طناب را از گردنمپایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در رامیکوبد ، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداندو صدایی قشنگ گفت : خانم ؛ آمده ام که به شمابگویم که خدا شمارا دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در رابستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...💥☀
چونمن دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیداکردم
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت ! َ
و چشمان نماز گذارانپر از اشک شد و همه باهم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند: الله اکبر
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...💥
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم.
آیا این وسایل پیام رسانی مثل سروش.ایتا.واتساپ و غیره را در مسیر دعوت به سوی خداوند به کار گرفته ایم ، یا خیر ؟!؟...🏡☀💥
جواب این سوال را به خودتان واگذار می کنم...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #امام_سجاد_علیه_السلام :
🔸 أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم عَلى عِيالِهِ .
🔹 خوشايندترينِ شما نزد خداوند ، كسى است كه خانواده خود را بيشتر در رفاه قرار بدهد .
📚 الكافي : ج ٤ ص ١١ ح ١
〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امام باقر عليه السّلام :
خداوند براى هر انسان رزق حلالى را مشخص و حتمى كرده است كه به طور كامل به او خواهد رسيد، و از طرفى رزق حرامى از طريق ديگر به او عرضه مى شود، پس اگر از آن حرام مقدارى برداشت به همان اندازه از مال حلال او كم مى شود و پيش خدا علاوه بر آن دو مال، زيادى و افزونى است كه خداوند در قرآن فرمايد: از فضل و زيادى كه پيش خدا است از او درخواست كنيد.
#بحارالانوارج١٠٣ص١١
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام :
🔸 المُؤمِنونَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ ويُغشى رَحلُهُم.
🔹« مؤمنان ، اهل انس و الفت اند و درِ خانه شان به روى همه باز است (ميهمان نوازند).»
📚 تاريخ اليعقوبي : ج ٢ ص ٣٨٢ .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh