eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.1هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 حکایت حلوای نسیه فروش ❗️ مردی به نزد حلوا فروشی رفت و گفت : "مقداری حلوای نسیه به من بده" حلوا فروش قدری حلوا برایش در کفه ترازو گذاشت و گفت: "امتحان کن ببین خوب است یا نه " مرد گفت :" روزه ام باشد موقع افطار " حلوا فروش گفت : " هنوز ١٠ روز به ماه رمضان مانده ،چطور است که حالا روزه گرفته ای؟" مرد گفت : "قضای روزه ی پارسال است ." حلوا فروش حلوایش را از کفه ترازو برداشت و گفت : " توقرض خدا را به یک سال بعد میاندازی قرض من را به این زودی ها نخواهی داد ." من به تو حلوا نمیدهم . http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🍃 #حدیث_سلامتی 🌹امام على عليه السلام فرمودند: 🔴 خوردن بِهْ، نيرويى براى قلبى است كه ضعيف شده باشد، معده را پاک مىكند، بر توانِ دل مىافزايد، ترسو رادلیر می کند، وفرزند را نکو می سازد... 📚دانشنامه احاديث پزشكى، ج 2، ص 344 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍حاج آقا دانشمند: روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد؛ ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفه ای پسر، زبان مرد بند آمده بود بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم 💥عبرت از زندگی دیگران ارزشمند است اما مثبت اندیشی تفکری ارزشمند و مسرت انگیز است. @tafakornab @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ #پندانـــــــهـــ ۴- درس زندگی ۱_زود ناامید نشو ٢_ موفقیت تو را مغرور نکند ٣ _ گاهی کمی صبر،شکست را به پیروزی تبدیل می کند ۴_ گاهی کمی عجله، پیروزی را به شکست تبدیل می کند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
آی پارا دلم برای تایماز تنگ شده بود . مضطرب بودم . از عکس العمل آیناز می ترسیدم . اگه ناراحت می شد و به پدر و مادرش می گفت و اونا هم پا می شدن می اومدن تهران چی ؟ تایماز سپرده بود که با اکرم برم برا خرید وسایل مورد نیاز اما من چون نمی دونستم چی می شه ،نرفتم . با خودم گفتم ؛ بذار بیان ، اگه اوضاع خوب بود ، می رم می خرم . از برخورد اهل خونه هم می ترسیدم . اونا فامیل خان بودن وبا شنیدن خبر ازدواج تایماز ، حتماً به خان خبر می دادن . در ضمن ، قبلاً تایماز گفته بود ، آی پارا دختر یکی از دوستامه . اینا نمی گن این چه پدریه که عروسی دخترش نیومد ؟ فکر کردن به همه ی این موانع و مشکلات باعث می شد ، شیرینی ازدواج با کسی که دوستش دارم به کامم تلخ بشه. روزهای آخر ، انتظار واسه برگشتن تایماز ، دیگه داشت خفه کننده می شد . تو اون دو هفته یه لقمه درست و حسابی از گلوم پایین نرفت . حس می کردم یه کم لاغر شدم . کارم شده بود پشت پنجره ی اتاقم نشستن و چشم به در دوختن . تنها چیزی که وقتی یادم می افتاد یه لبخند هر چند کمرنگ رو لبم می آورد ، قبولیم تو امتحان نهم بود . تایماز با نزدیک شدن به تهران ، بیشتر دلشوره می گرفتم . کاملاً به مرد پشت سری حساس شده بودم . دلم می خواست همین که رسیدیم گاراژ ، فرار کنم و هیچ ردی از خودم نذارم. وقتی وسایلمون رو از اتوبوس گرفتم و تو یه درشکه جا دادم ، همه ی حواسم به این بود که از گاراژ می ره بیرون یا نه . در کمال تعجب و خوشحالی دیدم با یه درشکه از گاراژ خارج شد. از اینکه بی خودی بهش شک کرده بودم و تا اینجا این همه بی دلیل اعصابم رو خرد کرده بودم ، به خود بد و بیراه می گفتم . ولی ته دلم خوشحال بودم حدسم غلط از آب در اومده . حالا که بعد از سالها به اون روز فکر می کنم با خودم می گم. کاش یه کم بیشتر شک می کردم و اینطور راحت گول نمی خوردم. آیناز با دیدن تهران ذوق زده به اطراف نگاه می کرد و هرزگاهی سوالی می پرسید . یاد اولین روزی افتادم که آی پارا پاش رو گذاشت تو این شهر . چقدر همه چیز براش جالب و هیجان انگیز بود . با به یاد آوردن تعبیر اون از ماشین که اسمش رو درشکه ی بدون اسب گذاشت لبخندی ناخودآگاه اومد رو لبم . چقدر خوشحال بودم که فاصله ی زیادی باهاش نداشتم و می تونستم به زودی ببینمش. آیناز رو پیاده کردم و نشوندمش رو صندلیش و در زدم . سید علی تا ما رو پشت در دید ، با خوشحالی در رو تا انتها باز کرد و من صندلی آیناز رو به طرف داخل هدایت کردم سید علی رفت تا وسایل رو بیاره .وارد حیاط که شدم ، آی پارا رو تو همون لباس عنابی که براش خریده بودم جلوی پله ها دیدم که به استقبالمون اومده . چقدر مشتاقش بودم و چقدر برای بغل کردنش دلم تو سینه بی تابی می کرد و چقدر عشقم زیباتر شده بود . حس کردم پای چشماش گود افتاده . یعنی می تونم امیدوار باشم واسه خاطر من ضعیف شده ؟صندلی آیناز رو با سرعت به طرفش هدایت کردم .آی پارا به طرفمون اومد وقتی رسید به ما یه سلام گذرا و سر به زیر به من کرد و خم شد و آیناز رو خواهرانه به آغوش کشید . خیلی من رو تحویل نگرفت.دلخوریم رو پس زدم چون می دونستم به خاطر حضور آینازه . من آی پارا رو خوب شناخته بودم هنوز به کاری که قرار بود بکنیم با تردید نگاه میکرد . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب ها آرامشی دارند از جنس خدا پروردگارت همواره با تو همراه است امشب از همان شب هایی ست که برایت یک شب بخیرخدایی آرزوکردم #شبتون_بخیر✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙سلام به خدای یکتا ❄️سلام به صبح 🌨سلام به شروع وتازگی ❄️سلام به امیدوزندگی 🌨سلام به مهرومهربانی ❄️سلام به دوستان باوفا 💙بسم الله الرحمن الرحیم ❄️الهی به امیدتو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙سلام به خدای یکتا ❄️سلام به صبح 🌨سلام به شروع وتازگی ❄️سلام به امیدوزندگی 🌨سلام به مهرومهربانی ❄️سلام به دوستان باوفا 💙بسم الله الرحمن الرحیم ❄️الهی به امیدتو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙امام صادق (ع) ؛ 💎دعا را با صلوات آغاز کن چراکه صلوات همواره پذیرفته است و خدا برتر از آن است که بخشی از دعا را پذیرفته و بخشی را رد کند.💎 📚 امالی ۱۷۲ ‎‌‌‌‌‌‌‌الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
در انتظار طلعت صبح وصال تو دل می تپد به شوق طلوع جمال تو با غفلتی که هست همیشه زسوی ما اصلا نکرده ایم مراعات حال تو 💎تعجیل درفرج صلوات💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام حـــسین آمد و از خــود بدر شدم💙 گویی ازاین جهان به جهان دگر شدم😔 نام حـسین آمد و چشمم وضو گرفت😢 آب از سرم گذشت و دلم آبـرو گرفت❣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن ‎‌‌‌‌‌‌‌
"سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨ ✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس