eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
درویشی از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ‌ای به او کرد. کریم خان گفت: این اشاره‌ های تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود، گفت: چه می‌ خواهی؟ درویش گفت: همین قلیان مرا بس است. درویش قلیان را به بازار برد و بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس قلیان نزد کریم خان برد. روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو، کریم، فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش است! 👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
صبح که نه نزدیکای ظهر بود که از خواب بیدار شدم . تایماز با بالاتنه ی برهنه کنارم خوابیده بود . از یادآوردی دیشب ، خون دوید به صورتم. بهش نگاه می کردم .چقدر اولین شب زندگی مشترک رو برام عاشقانه ساخته بود این مرد . شبی که می ترسیدمش ازش و فکر می کرد چقدر می تونه وحشتناک و عذاب آور باشه . اما مرد من ، اون رو برام آروم مثل یه نسیم ساخته بود . دوسش داشتم و حس می کردم با بودن با اون ، تمام غم ها و سختی هام تموم می شن . تو این مدت که اینطور ازم حمایت کرده بود و هر لحظه که نیاز داشتم ، هیچ چیز رو ازم دریغ نکرده بود ، ازش یه خدای زمینی ساخته بودم . اما همین شرکم به خدای بالاسری ، بلایی سر زندگیم آورد که با یادآوریش چهار ستون بدنم می لرزه . این بلا سرم اومد تا بفهمم تکیه گاه و خدا ، فقط یکیه و اگه اون بخواد همه ی تکیه گاهای زمینی رو می تونه یه شبه تبدیل به کابوس زندگی آدم بکنه . انگار که سنگینی نگاه من رو حس کرد . چون چشماش رو باز کرد و وقتی من رو بیدار دید ، لبخندی زد و گفت : صبحت بخیر خانومم. خوبی؟ آروم گفتم : سلام . صبح که نه ، ولی ظهر شما هم بخیر . نیم خیز شد و گفت : حالت خوبه ؟ جاییت که درد نمی کنه ؟ با شرم گفتم : خوبم . لپم رو کشید و گفت : شما زن هم شدی باز خجالت می کشی ؟ جوابش فقط سر پایین افتاده ام بود. تره ای از موهام رو کنار زد و گفت : خیلی دوست دارم آی پارا. خیلی !!! این گلگون شدنت می ارزه به همهی دنیا. از جمله ی عاشقانه ی سا ده و پر معنیی که گفت ، کلی حس خوب وجودم رو پر کرد. از همه ی اهل خونه خجالت می کشیدم. صفورا خانوم برامون واسه صبحانه کاچی درست کرده بود . همین کاچی ساده رو با کلی سرخ و سفید شدن خوردم. آیناز تا گیرم می آورد سر به سرم می ذاشت و کلی باهام شوخی می کرد بلکه یخم آب شه . عروس غریبی بودم که هیشکی نبود براش پایتختی بگیره. تازشم کی رو می خواستیم دعوت کنیم ؟ همسایه ها رو؟ آیناز اصرار داشت مراسم بگیره . اما من و تایماز مخالف بودیم . عصر که شد ، تایماز به من و آیناز گفت که حاضر شیم تا با هم بریم بگردیم. بعد از اون روزی که برای گرفتن کارنامه رفته بودیم ، به خواسته ی تایماز دیگه روبند نمی زدم . تقریباً همه اینجوری شده بودن و زنایی که روبند داشتن انگشت شمار شده بودن. آیناز چادر هم نپوشید یه کت و دامن بلند پوشید و یه روسری کلاغه ای ( یه نوع روسری ابریشمی با رنگهای زیبا که منحصراً محصول شهر اسکو هستش ) هم سرش کرد. اما من چادر مشکی سرم کردم و راه افتادیم. سوار اتوبوس شدیم و رفتیم لاله زار. تایماز از دوستاش شنیده بود چند شبه یه تأتر خنده دار اونجا نمایش می دن . خدا پدر و مادرشون رو بیامرزه . اونقدر خندیده بودیم که دلم شدید درد می کرد ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
🌛 #متن_شب 🌜 خدایا 🙏 ،هدایتمان کن تا بہ این باور برسیم ڪہ جواب بعضے از دعاهایمان فقط صبر است و انتظار... شبتون بخیر🌙 به امید صبحی روشن✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌷صداے آمدنٺ را بہ گوش ما برسان! 🍃زمان غیبـٺ خود را بہ انتها برسان 🌷ڪنار تربـت زهـرا بہ وقـٺ نافلہ اٺ 🍃دعاے خویش را بہ یارے این گدا برسان 🌷اَللّهُمـّ عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج اَلــــــسٰاعة ‎‌‌‌‌‌‌‌
صلے اللہ علیڪ یا اباعبدالله❤️ یڪ سلامم را اگر😔✋ پاسخ بگویے میروم🚩 لذتش را با تمام شهـر قسمت میڪنم❤ ❤ ‎‌‌‌‌‌‌
☝️ ☝️ اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 29 دی ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:45 ☀️طلوع آفتاب: 07:12 🌝اذان ظهر: 12:15 🌑غروب آفتاب: 17:18 🌖اذان مغرب: 17:37 🌓نیمه شب شرعی: 23:31
☝️ 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴
✅نسخه درمان پوکی استخوان ساییدگی مفاصل ◽️ارده①ق ◾️عسل①ق ◽️شیره خرما②ق ◾️مغز بادام⑭عدد ◽️آب خنک①لیوان ◾️پودرهسته سنجد①ق ⑤دقیقه میکس،㊵روز بجای صبحانه خورده شود،⑩روز قطع،سپس یک دوره㊵روزه 👇👇🏿👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از درگاه خداوند منان 🍀براتون آرزو میکنم 🌸بهترین روز 🍀بهترین سرنوشت 🌸بهترین دنیا 🍀بهترین آخرت 🌸بهترین دوست 🍀بهترین زندگی... 🌸را داشته باشید 🍀یکشنبه تون پرازموفقیت 🌸 ‎‌‌‌‌‌‌
✍مردی در کاروان‌سرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد. پرسیدند: «چرا غمی نخوردی؟» گفت: «گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست. آن که شتر من برده است یا نیازش داشته و برده است که صدقه من بر او از مالم محسوب می‌شود، یا نیاز نداشته و برده است؛ پس مالم حرامی داخلش شده بود و نمی‌دانستم و او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد و مال مرا پاک کرد.» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم💐 امروز تمام کائنات همدست می‌شوند تا آرزوی مرا محقق گردانند و من در برآورده شدنش ایمان کامل دارم خداوندا سپاسگزارم❣ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆