eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
16هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روز پراز آرامش یک دل بی ریاو بی غصه یک زندگی عاشقانه یک نگاه پراز مهر ویک خوشی ازته دل! نصیب لحظه هاتون آدینه تون شادوپراز خبرهای های خوب 💗بسم الله الرحمن الرحیم💗 💖الهی به امید تو💖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر میم محمد وجمالش صلوات💕 برعین علی وذوالفقارش صلوات🌸 بر دسته گل شاخه طوبی زهرا 💕 قائم به محمد و كمالش صلوات🌸 🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️ 💚 💝 شاعر شده ام تا که در این آبادی از نام عزیزت بنمایم یادی یادم نرود هر غزلم عشق تو است این قافیه ها را که تو یادم دادی ❤️ اللهُمّ_عَجّلْ_لِوَلیّکَ_الفَرجْ 🌹تعجیل درفرج صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔷🔶🔸➰〰➰🔸🔶🔷 ⚜ ⚜ 🗯🔸امام علي عليه السلام :🔸 🔹اى فـرزند آدم ، غم روزى را كه نيامده امروز مخور، چه ، 🔸اگر از عمرت باشد، خداوند روزى ات را مى رساند. 💌 حکمت۲۶۷ نہج البلاغہ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
۰۰۰۰☝️ "سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨ ✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هر حیوان که از دور دیدی و ندانستی سگ و گرگ است ، ببین رو به سمت است یا و ؟! آدمی را نیز چون نشناسی، ببین به کدام سوی می‌رود... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 21 اردیبهشت ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:26 ☀️طلوع آفتاب: 06:03 🌝اذان ظهر: 13:01 🌑غروب آفتاب: 19:59 🌖اذان مغرب: 20:19 🌓نیمه شب شرعی: 00:12 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆‍ 🌙⭐️ 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌸اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واكْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیكَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین . 🌸خدایا زیاد كن بهره مرا در آن از اقدام به مستحبات و گرامى دار در آن به حاضر كردن و یا داشتن مسائل و نزدیك گردان در آن وسیله ‌ ام به سویت از میـان وسیله‌ها اى آنكه سرگرمش نكند اصرار و سماجت اصراركنندگان. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅مصرف میوه درماه رمضان : 👈 توصیه میشود مخصوصاً افراد لاغر در فاصله افطار تا سحر،از میوه های آبدار استفاده کنند. 🍉🍒🍊🍈🍑🍎🍐🍇🍏🍓🥝 البته با رعایت فاصله زمانی با افطار و زمان خواب باشد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍀بر سر سفره افطار سبزی خوردن را فراموش نکنید، آنان که مزاجشان خیلی گرم است در سبزی خوردن از سبزی گشنیز تازه و خرفه غافل نشوند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 عرض سلام و احترام 🌸 طاعات وعبادات قبول دعــامی کنـــم در لحظه لحظه زندگیتون خداوند یارتون باشه و دستتون دردست خدا قدمتون در راه خدا و سفره هاتون پر از روزی فراووون وبرکت ونعمتهای خدا باشه 🌸 تقدیم به شما روزه داران عزیز 🌸 خدا رو براتون آرزو دارم . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
چشمے گفتم وهمراه علے از پلہ هارفتم بالا دراتاقو برام باز کرد . وارداتاق شدم و روتخت نشستم. اومدسمتم وچادرمو ازسرم در آورد وآویزوݧ کرد لباسام بوے بیمارستانو میداد وحالمو بد میکرد . لباسامو عوض کردم .یہ نفس راحت کشیدم دستے بہ موهام کشیدم .موهام بهم ریختہ بود ،دستام جوݧ نداشت امانمیخواستم علے بفهمہ . شونرو برداشتم وکشیدم بہ موهام علے شونرو ازدستم گرفت وخودش موهامو شونہ کرد احساس خوبے داشتم اما یہ غمے تو دلم بود . چشمامو بستم وگفتم:علےجاݧ وسایلاتو آماده کردے؟؟؟ جوابمو نداد شونہ کردݧ موهام کہ تموم شد شروع کرد بہ بافتـنشوݧ برگشتم سمتشو دوباره پرسیدم :وسایلاتو جمع کردے؟؟؟ پوفے کرد وسرشو انداخت پاییـݧ ݧ جمع نکردم إ خوب بیاباهم جمعشوݧ کنیم باشہ واسہ فردا الاݧ هم مـݧ خستم ام هم تو ... حرفشو تاییدکردم اما اصلادلم نمیخواست بخوابم میخواستم تاصبح باهاش حرف بزنم ونگاش کنم . اصلا کاش صبح نمیشد.. میخواستم تا صبح باهاش حرف بزنم و نگاهش کنم. اصلا کاش صب نمیشد ... دلم راضے بہ رفتنش نبود ،اما زبونم چیزے دیگہ اے و بہ علے میگفت نشست بالا سرم و گفت :بخواب تو نمیخوابے مگہ؟؟؟ چرا ولے باید اول مطمعـݧ بشم کہ تو خوابیدے بعد خودم بخوابم إ علے دستشو گذاشت رو دهنمو گفت:هیس هیچے نگو بخواب خانوم جاݧ پلکامو بہ نشونہ ے تایید بازو بستہ کردم و لبخند زدم دستے بہ سرم کشید و گفت :مرسے عزیز جاݧ خستہ بود ،چشماشو بازور باز نگہ داشتہ بود خوابم نمیبرد پتو رو کشیدم رو سرمو خودم و زدم بہ خواب چند دیقہ بعد براے ایـݧ کہ مطمعـݧ بشہ کہ خوابم صدام کرد میشنیدم اما جواب ندادم آهے کشید و زیر لب آروم گفت:خدایا بہ خودت توکل انقدر خستہ بود کہ تا سرشو گذاشت رو بالش خوابش برد پتو رو کنار زدم و سرجام نشستم برگشتم سمتش چہ آروم خوابیده بود گوشہ ے چشمش یہ قطره اشک بود موهاش بهم ریختہ بود و ریشهاش یکم بلند شده بود خستگے و تو چهرش میشد دید بغضم گرفت ،ناخدا گاه اشکام جارے شد دلم میخواست بیدار شہ و باهام حرف بزنہ ،تو چشمام زل بزنہ و مثل همیشہ بگہ اسماء ؟؟ مـݧ هم بگم جانم علے؟؟ لبخند بزنہ و بگہ چشمات تموم دنیامہ هاااا منم خجالت بکشم و سرمو بندازم پاییـݧ... خدایا مـݧ چطورے میتونم ازش دل بکنم ،چرا دنیات انقدر نامرده ؟؟؟ مـݧ تازه داشتم زندگے میکردم. حاضر بودم برگردم بہ اوݧ زمانے کہ علے نیومده بود خواستگارے هموݧ موقعے کہ فکر میکردم یہ بچہ حزب و اللهیہ خشک و بد اخلاقہ و ازمـݧ هم بدش میاد . اخم کردناش هم دوست داشتنے بود برام. علے اونقدر خوب بود کہ مطمعـݧ بودم شهید میشہ ... واااے خدایا کمکم کـݧ از جام بلند شدم رفتم کنار پنجره و یکم بازش کردم ،نسیم خنکے بہ صورتم خورد و اشکامو رو صورتم بہ حرکت درآورد درد شدیدے تو سرم احساس کردم پنجره رو بستم و بہ دیوار تکیہ دادم کہ تو هموݧ حالت خوابم برد . باصداے اذاݧ صبح بیدار شدم یہ نفر روم پتو کشیده بود بہ اطرافم نگاه کردم علے رو تخت نشستہ بود و سرشو بیـݧ دوتا دستش گذاشتہ بود . سرشو آورد بالا ،چشماش هنوز قرمز بود . اسماء چرا نخوابیده بودے؟؟؟منو میخواستے گول بزنے؟؟؟اونجا چرا؟؟ میخواے دوباره حالت بد بشہ?? مـݧ کہ گفتم تا دلت راضے نباشہ نمیرم چرا میشینے فکرو خیال الکے میکنے؟؟ الکے خندیدم و گفتم:اوووووو چہ خبرتہ علے؟؟؟ایـݧ همہ سوال اونم ایـݧ وقت صبح پاشو بریم وضو بگیریم نمازموݧ و اول وقت بخونیم. نمیخواستم اذیتش کنم اما دست خودم نبود ایـݧ حالت هام بدوݧ توجہ بہ علے از اتاق رفتم بیروݧ رفتم سمت دستشویے .تو آیینہ خودم و نگاه کردم چشمام پف کرده بود آهے کشیدم و صورتمو شستم وضو گرفتم و رفتم تو اتاق ،جانماز علے و خودم و پهـݧ کردم چادر نمازمو سر کردم ومنتظر علے نشستم علے نمازوشروع کرد اللہ اکبر بااولیـݧ اللہ و اکبرے کہ گفت :اشک از چشمام جارے شد بهش اقتدا کردم ونماز و باهم خوندیم . نمیدونم توقنوت چے داشت میگفت کہ انقدر طول کشید... بعد ازنماز رفتم کنارش وسرمو گذاشتم رو پاش. علے ؟؟؟ جانم ؟؟ ببخشید بابت چے؟؟ توببخش حالا باشہ چشم، دستے بہ سرم کشید وگفت:اسماء تاحالا بهت گفتہ بودم باچادر نماز شبیہ فرشتہ ها میشے?? اوهووم اے بابافراموشکارم شدم ،میبینے عشقت باآدم چیکار میکنہ ؟؟ سرمو از روپاش برداشتم روبروش نشستم اخمے کردم وگفتم:باچادر مشکے چے؟؟؟ دستش وگذاشت روقلبش وگفت :عشق علے حالاهم بروبخواب بخوابم؟دیگہ الاݧ هوا روشـݧ میشہ باید وسایلاتوجمع کنیم اسماء بیابخوابیم حالاچندساعت دیگہ پامیشیم جمع میکنیم قوول؟ قول: ساعت۱۱باصداے گوشیم ازخواب بیدار شدم . ماماݧ بود حتما کلے هم نگراݧ شده بود. گوشے وجواب دادم صداموصاف کردمو گفتم :الو الوسلام اسماء جاݧ حالت خوبہ مادر؟ بلہ ماماݧ جاݧ خوبم خونہ ے علی اینام تونباید یہ خبر بہ ما بدے؟؟ ادامه دارد.