eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
عصرتون دلپذیر 🥰🍁 الهی چشماتون جز🍂 زیبایی روزگار چیز🍁 دیگه ای نبینـد🍂 الهی زندگیتون مثل🍁 عسل شیـرین🍂 کلامتون پراز مهـر🍁 و حستون پراز عشق باشه🧡 عصـر پاییزیی تون بخیـر☕️🥐😊🍁 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکرار کنیم❤️ امروز آرامش را تجربه می کنم تاافکار و ذهنم مثبت وشیرین بماند من آموخته ام این فضا اطمینان،جرات و شعف مرا مضاعف میگرداند خدایا سپاسگزارم❣ ♡• ♡•♡•♡•♡•♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸امام صادق علیہ السلام؛ ⇦شایستہ نیست ڪہ زن مسلمان ، ⇦آنگاہ ڪہ از خانہ خویش بیرون مے رود ⇦لباس خود را وسیلہ ⇠جلب توجہ دیگران⇢ نماید ✿ڪافے، ج ۵،ص ۵۱۹✿ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌴🌴🌴🍀🍀🍀🌴🌴🌴 در مورد تاتوی ابرو چند نکته باید توجه شود: ۱. ‌اگر عرفاً زینت و آرایش محسوب ‌شود باید از نامحرم پوشانده شود. اما کسانی که ابرویشان از بین رفته و فقط یک ابروی معمولی و بدون زیبایی خاصی را تاتو می‌کنند یا قسمت ‌های از بین رفته لابه ‌لای ابروان خود را ترمیم می‌کنند، به طوری که عرفاً زینت و آرایش (حتی جزئی) حساب نمی شود، پوشاندن آن لازم نیست. ۲. ‌زمان تاتو کردن، ‌با این فرض که تا چند روز نمی ‌توان به آن قسمت آب زد، ‌باید زمان به خصوصی باشد. در غیر این صورت حرام است. و آن زمان عبارت است از زمانی که: ) نماز بر بانوان واجب نیست؛ مانند اینکه خانم عادت ماهیانه است یا وقت نماز نیست؛ مثل اینکه ساعت ده صبح است. #ب) نماز بر بانوان واجب است: (عادت ماهیانه نیست و اذان هم گفته شده) اول وضو گرفته شود (توصیه می‌شود اول نماز اقامه شود، بعداً تاتو صورت گیرد.) برای نمازهای بعدی (مثلاً نماز مغرب و...) ‌تا زمانی که آب برای آن قسمت ضرر دارد، طبق احکام طهارت ‌عمل می‌ گردد. پس از سپری شدن مدتی که آب برای ابرو مضر بود، چون به صورت زیر پوستی تاتو انجام شده، وضو و غسل معمولی صورت خواهد گرفت. بر گرفته از سایت ایه الله خامنه ای
🍂اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ 🍁يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ 🍂يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ 🍂پيش از آنكه روزى فرا رسد كه آن را از جانب خدا 🍁برگشتى نباشد پروردگارتان را اجابت كنيد 🍂آن روز نه براى شما پناهى و نه برايتان 🍁مجال انكارى هست 📚سوره مبارکه الشورى ✍آیه ۴۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سرش کلاه رفت هنگامی که کسی فریب دیگران را بخورد می‌گویند: «سرش کلاه رفت » و اگر فریب بزرگی باشد ؛ می‌گویند: «کلاه گشادی سرش رفت» در گذشته شاید تا صد سال پیش برای کیفر دادن گناهکاران ، بر سرشان کلاه خنده داری که از آن زنگوله و چیزهای مسخره آویخته بودند و جامه‌ای خنده آور می‌پوشاندند و در کوچه‌های شهر در برابر دیدگان مردم رو به دُم خر می‌نشاندند تا بینندگان به آنان بخندند و این گنهکاران پشیمان و شرمنده شوند و آبرویشان همه جا برود و برای دیگران مایه‌ی اندرز گردند. از آنجا که در نتیجه‌ی سادگی و غفلت بسیاری از افراد فریب_فریبکاران را می‌خوردند و گرفتار این کلاه خنده دار می‌شدند ؛ این سخن در میان مردمان زبانزد شد. هر کس فریب می‌خورد می‌گفتند سرش کلاه رفت یا سرش کلاه گذاشتند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
سنگتراش روزی، سنگتراشی كه از كار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌كرد، از نزدیكی خانه بازرگانی رد می‌شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوكران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو كرد كه مانند بازرگان باشد. در یك لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت‌ها فكر می‌كرد كه از همه قدرتمندتر است. تا این كه یك روز حاكم شهر از آنجا عبور كرد، او دید كه همه مردم به حاكم احترام می‌گذارند. حتی بازرگانان. مرد با خودش فكر كرد: كاش من هم یك حاكم بودم، آن وقت از همه قوی‌تر می‌شدم! در همان لحظه، او تبدیل به حاكم مقتدر شهر شد. در حالی كه روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می‌كردند. احساس كرد كه نور خورشید او را می‌آزارد و با خودش فكر كرد كه خورشید چقدر قدرتمند است. او آرزو كرد كه خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمامی نیرو سعی كرد كه به زمین بتابد و آن را گرم كند. پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلو تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید كه نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد. كمی نگذشته بود كه بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو كرد كه باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیكی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تكان دادن صخره را نداشت. با خود گفت كه قوی‌ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان‌طور كه با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس كرد كه دارد خرد می‌شود. نگاهی به پایین انداخت وسنگتراشی رادید كه باچكش وقلم به جان او افتاده. @tafakornab
پدری پیش از مرگش پسرش را فرا خواند و ساعت کهنه قدیمی خودش را از دستش بیرون کشیده و به او داد و گفت: «این ساعت از پدر بزرگم به من رسیده و عمر آن به بیشتر از ۲۰۰ سال می‌رسد. پیش ازین‌که آن را به تو بدهم، این ساعت را ببر از ساعت‌ساز سر کوچه بپرس که چند می‌خرد؟» پسر رفت و پس برگشت و گفت: «دکان‌دار این را به ۵ دلار می‌خرد چون خیلی کهنه و فرسوده هست.» پدر دوباره به پسرش گفت: «ببر از دکان‌دار آن گوشه‌تر هم بپرس که چند می‌خرد؟» پسر رفت و برگشت و گفت: «آن‌هم ۵ دلار می‌خرد.» پدر گفت: «حالا ببر از موزه بپرس چند می‌خرند؟» پسر رفت و برگشت و با تعجب به پدر گفت: «پدر، آن‌ها این ساعت را به یک میلیون دلار می‌خرند.» پدر گفت: «پسرم، همین را می‌خواستم برایت نشان بدهم که جایگاه مناسب می‌تواند ارزش واقعی تو را به تو بدهد. جایگاه خودت را دریاب و هیچ‌گاه خودت را در جای نادرست و نامناسب محصور نساز. تو را کسی قدر خواهد کرد که ارزشت را به خوبی درک کند. هیچ‌گاه جایگاه و ارزشت را از یاد نبر.» . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ميگویند روزی مردی بازرگان خری را به زور ميكشيد، تا به دانايی رسيد، دانا پرسيد: چه بر دوش خَر داری كه سنگين است و راه نمی رود؟ مرد بازرگان پاسخ داد: يك طرف گندم و طرف ديگر ماسه! دانا پرسيد: به جايی كه ميروی ماسه كمياب است؟ بازرگان پاسخ داد: خير، به منظور حفظ تعادل طرف ديگر ماسه ريختم!! دانا ماسه را خالی كرد و گندم را به دو قسمت تقسيم نمود و به بازرگان گفت حال خود نيز سوار شو و برو به سلامت. بازرگان وقتی چند قدمی به راحتی با خَر خود رفت، برگشت و از دانا پرسيد با اين همه دانش چقدر ثروت داری؟ دانا گفت هيچ!!! بازرگان شرايط را به شكل اول باز گرداند و گفت من با نادانی خيلی بيشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع كرد به كشيدن خَر و رفت ... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
گویند: "ملا مهرعلی خویی،" روزی در کوچه دید دو کودک بر "سر یک گردو" با هم دعوا می‌کنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب "کور" کرد. یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس "چشم درآوردن،" گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند. ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، "گردو از مغز تهی است." گریه کرد... پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟ گفت: از "نادانی و حس کودکانه،" سر گردویی دعوا می‌کردند که "پوچ بود و مغزی هم نداشت.!" "" دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز. بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌رویم... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
سیاست بزرگان بزرگ زاده ای بخششی اندک به درویشی کرد. چاکران خبر آن واقعه را به پدر بزرگوارش رسانیدند. پدر نیز بر پسر خشم گرفت. پسر گفت: من در کتابی خواندم که هر کس که بزرگی خواهد باید هرچه دارد ایثار کند. من نیز بدان هوس این اندک را ایثار کردم . پدر گفت ای ابله در کتاب غلط خواندی که بزرگان گفته اند: هرکس که بزرگی خواهد باید هرچه دارد انبار کند تا بدان عزیز باشد. نمی بینی که اکنون جمله بزرگان انبارداری می کنند و شاعر میگوید: اندک اندک به هم شود بسیار دانه دانه است غله در انبار @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💠عشقی که عاشقش را کافر کرد💠 ✅ این داستان سرنوشت کسیست که با نگاهی عاشق شد و این عشق او را به جایی رساند که با حالت کفر از دنیا رفت: 🔲 شيخ بهائى (ره ) در "كشكول" ذكر نموده كه مرگ شخصى از ثروتمندان فرا رسيد، در حال احتضار به او شهادتين تلقين كردند و او در عوض شهادتین اين شعر را خواند : 🚫 يا رب قائلة و قد تعبت 🚫 أين الطريق الى حمام منجاب 💦 ️چه شد آن زنى که خسته شده بود و می‌پرسید راه حمام منجاب کجاست؟ و سبب خواندن شعر این بود که: ✳️ روزى زن عفيفه و زیبا قصد رفتن به حمام معروف منجاب را داشت ولی مسیر را گم کرد و حمام را پيدا نكرد و از راه رفتن خسته شد، ❓ تا اینکه مردى را بر در منزلى ديد و از او پرسيد كه حمام منجاب كجاست؟ 📛 آن مرد اشاره به منزل خود كرد و گفت حمام همینجاست، آن زن به خيال حمام داخل خانه آن مرد شد و آن مرد فورا در را بر روى او بست و خواست كه به زن خیانت کند. 🔻 زن وقتی دید گرفتار شده و راه فراری ندارد با خود اندیشید که فقط با حیله و تدبیر می‌تواند خود را نجات دهد، به همین جهت با خوشرویی به مرد اظهار میل و محبت کرد و گفت: 🔻 من چون بدنم كثيف و بدبو بود میخواستم به حمام بروم، خوبست كه يك مقدار عطر و بوى خوش براى من بگيرى كه من خود را براى تو خوشبو كنم و قدرى هم غذا بگيرى كه با هم بخوريم، و زود بيا كه من مشتاق تو هستم. 🚫 آن مرد چون رغبت زیاد آن زن را ديد مطمئن شد که زن راست می‌گوید و او را در خانه گذاشت و براى گرفتن عطر و غذا از خانه بيرون رفت و زن هم بعد از رفتن مرد سریع از خانه فرار کرد. چون مرد برگشت زن را نديد و حسرت زیادی کشید که چرا چنین فرصتی را از دست داده است. و الان كه لحظه احتضار آن مرد است به یاد حسرت آن روز خود افتاده و به جای اینکه شهادتین بگوید، به یاد آن زن شعر همان روز را میخواند. 💢 شیخ عباس قمی بعد از نقل این حکایت چنین میگوید: ✴️ اى برادر در اين حكايت تأمل كن و ببين چگونه اراده يك گناه اين مرد را به هنگام مرگ، از شهادتين منع كرد در حالى كه كارى جز قصد زنا به آن زن نداشت(یعنی زنا را هم مرتکب نشده بود) 📕 منازل الاخره، شیخ عباس قمی 👇 @tafakornab @shamimrezvan
🚨وقتی آیت الله بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد! روزی جمعی از اشرار که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به خودشان(تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی! آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و به آنان می فرماید: تغییر دادم..... به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف به سوی خداوند بازگرداندم.... 📚منبع:كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد اول،مؤلف: جبرائیل حاجی‌زاده ناشر: حریم دانش @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
‍ 🌸🍃🌸🍃 ضرب المثل👇 می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود . آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . )) آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : (( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🥜 اگر سرما خورده اید و یا دچار آنفولانزا شده اید، خوردن کدو تنبل🥜 را فراموش نکنید. کدوحلوایی به دليل داشتن ويتامين CوE براي كساني كه به سرما خوردگي دچارند بسيار مفيد است... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ هیچ وقت با دل آدمهای مهربون بازی نکنید چون نمیتونن انتقام بگیرن نه دلشون میاد، نه راهشو بلدن اینجاس که خدا دست به کارمیشه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بهترین آرزویی که میتونم امشب براتون داشته باشم اینه که خدا آنقدرعاشقانه نگاهتون کنه که حس کنید مهم ترین و خوشبخت ترین موجود کائنات هستید ✨💫 💖↝ ↜💖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃الهی به امیدتو به نام آن که او نامی ندارد به هر نامی که خوانی،سر برآرد 🌸 سلام صبحتون بخیر و نیکی ان شاءالله @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃زبانتان را به ذكر الله و صلوات بر بهترين پيامبرش ﷺ معطر كنيد... 🌼🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا صَلَّيتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، 🌼🍃اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽❣ ❣﷽ ✨ای حضرت حاضری که ناپیدایی ✨غایب شده از زشتی و نازیبایی ✨شرمنده که جای آمدن،میگوییم ✨آقا،تو چه وقت پیش ما می آیی 🌞 صبحم به نام تو ☀️تعجیل در فرج ۵ صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏞 🍃 بدون شرح... ☝️ و ما را چه عذر و بهانه‌ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالیکه ما را به راههایِ خوشبختی و سعادت‌مان هدایت کرد، و قطعاً (ما پیامبران و پیروان ما) بر آزاری که از ناحیه شما(دشمنان) به ما میرسد، شکیبایی می‌ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند. ابراهیم۱۲ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👁 اينگونه نگاه کنيم:👇 👨🏻مرد را به عقلش بنگر،نه به ثروتش 👩🏻زن را به وفايش بنگر، نه به جمالش 👬دوست را به محبتش بنگر، نه به کلامش 💖عاشق را به صبرش، نه به ادعايش 💰مال را به برکتش، نه به مقدارش 🏠خانه را به آرامشش، نه به بزرگی اش 🚘اتومبيل را به کاراييش، نه به مدلش 🍔غذا را به کيفيتش، نه به کميتش 📚درس را به استادش، نه به سختيش 🕵️‍♂️دانشمند را به علمش، نه به مدرکش 👔مدير را به عمل کردش، نه به جايگاهش ✍️نويسنده را به باورهايش، نه به تعداد کتابهايش ☺️شخص را به انسانيتش، نه به ظاهرش ❤️دل را به پاکيش، نه به صاحبش 🗣سخنان را به عمق معنايش، نه به گوينده اش 🙍🏻‍♂️فرزند را به ایمانش بنگر، نه به وفاداریش 💞پدر و مادر را فقط؛ "بنگر" هر چه بیشتر بهتر👌👌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh