"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
و چون (يوسف) به رشد و قوّت خود رسيد به او حُكم (نبوّت يا حكمت) و علم داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.
نکته ها
«اشد» از «شد» به معناى «گِره محكم»، اشاره به استحكام جسمى و روحى است. اين كلمه در قرآن؛ گاهى به معناى «بلوغ» استعمال شده است، چنانكه در آيه 34 سوره اسراء آمده: «حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ» يعنى به مال يتيم نزديك نشويد تا زمانى كه به سنّ بلوغ برسد.
گاهى مراد از «اشد» سنّ چهل سالگى است. نظير آيه 15 سورهى احقاف كه مىفرمايد:
«بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً» و گاهى به سن قبل از پيرى گفته مىشود، مانند آيه 67 سوره غافر: «ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً»
پیام ها
1- علم وحكمت، ظرفيّت وآمادگى مىخواهد. «بَلَغَ أَشُدَّهُ»
2- ترفيعات الهى بدون فوت زمان و در وقت خود صورت مىگيرد. لَمَّا بَلَغَ ... آتَيْناهُ*
3- حكمت، غير از علم است. (علم، دانش است، ولى حكمت، بينش و بصيرتى است كه انسان را به حقّ مىرساند) «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»*
4- علوم انبيا، اكتسابى نيست. «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»
5- وجود علم و حكمت در كنار يكديگر، بسيار ارزشمند و كارساز است. «حُكْماً وَ عِلْماً»*
6- دليلِ عزل و نصبها را براى مردم بيان كنيد. آتَيْناهُ حُكْماً ... كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ*
7- بايد احسان كنيم تا لايق دريافت پاداش خاصّ الهى باشيم. «نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
8- نيكوكاران، در همين دنيا نيز كامياب مىشوند. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
جلد 4 - صفحه 180
9- هر كس كه توان علمى و جسمى داشته باشد، مشمول لطف الهى نمىشود، بلكه محسن بودن نيز لازم است. «نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۲۲_جز۱۲
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «23»
و زنى كه يوسف در خانه او بود، از يوسف از طريق مراوده و ملايمت، تمناى كامگيرى كرد و درها را (براى انجام مقصودش) محكم بست و گفت:
براى تو آمادهام. يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته، قطعاً ستمگران رستگار نمىشوند.
نکته ها
در تفسير «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ» دو احتمال دادهاند:
الف: خداوند پروردگار من است كه مقام مرا گرامى داشته و من به او پناه مىبرم.
ب: عزيز مصر مالك من است و من سر سفره او هستم و دربارهى من به تو گفت: «أَكْرِمِي مَثْواهُ» و من به او خيانت نمىكنم.
هر دو احتمال، طرفدارانى دارد كه بر اساس شواهدى بدان استناد مىجويند. ولى به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است. زيرا يوسف به خاطر تقواى الهى مرتكب گناه نشد، نه به خاطر اينكه بگويد: چون من در خانه عزيز مصر هستم و او حقّى بر من دارد، من به همسرش تعرّض و سوء قصد نمىكنم!. چون ارزش اين كار كمتر از رعايتِ تقواست.
البتّه در چند جاى اين سوره، «رَبُّكَ» كه اشاره به «عزيز مصر» است، به چشم مىخورد، ولى «رَبِّي» هر كجا در اين سوره استعمال شده، مراد خداوند است.
از طرفى دور از شأن يوسف است كه خود را چنان تحقير كند كه به عزيز مصر «رَبِّي» بگويد.
اولياى خدا، به خدا پناهنده مىشوند و نتيجه مىگيرند: موسى از شرّ فتنههاى فرعون به
جلد 4 - صفحه 181
خدا پناه مىبرد، «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» «1» مادر مريم مىگويد: من مريم و نسل او را در پناه تو قرار مىدهم، «إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ» «2» و در اين آيه يوسف به خدا پناه مىبرد، «قالَ مَعاذَ اللَّهِ» و خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور پناهندگى به خودش را مىدهد. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ ...
به جاى گفتن: «أَعُوذُ بِاللَّهِ» يك سره به سراغ پناهدادن خدا رفت وگفت: «مَعاذَ اللَّهِ» تا پناهندگى خود را مطرح نكند. در واقع براى خود ارزشى قائل نشد.
پیام ها
1- گناهان بزرگ، با نرمش و مراوده شروع مىشود. «راوَدَتْهُ»
2- پاك بودن مرد كافى نيست، زيرا گاهى زنها مزاحم مردان هستند. «وَ راوَدَتْهُ»
3- قدرت شهوت به اندازهاى است كه همسر پادشاه را نيز اسيرِ برده خود مىكند. «وَ راوَدَتْهُ الَّتِي»
4- سعى كنيم نام خلافكار را نبريم وبا اشاره از او ياد كنيم. «الَّتِي»
5- پسران جوان را در خانههايى كه زنان نامحرم هستند، تنها نگذاريد. زيرا احتمال دارد باب مراوده باز شود. «وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها»
6- معمولًا عشق در اثر مراوده و به تدريج پيدا مىشود. وجود دائمى يوسف در خانه كمكم سبب عشق شد. «فِي بَيْتِها»
7- مسائل مربوط به مفاسد اخلاقى را سربسته و مؤدّبانه مطرح كنيد. راوَدَتْهُ ... غَلَّقَتِ*
8- حضور مرد و زن نامحرم در يك محيط در بسته، زمينه را براى گناه فراهم مىكند. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ»
9- زشتى زنا، در طول تاريخ مورد پذيرش بوده است و به همين دليل، زليخا همهى درها را محكم بست. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»
«1». غافر، 27.
«2». آلعمران، 36.
جلد 4 - صفحه 182
10- همهى درها بسته، امّا درِ پناهندگى خدا باز است. غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ ... مَعاذَ اللَّهِ
11- موقعيّتهاى امتحان الهى متفاوت است؛ گاه در چاه و گاه در كاخ. راوَدَتْهُ ... قالَ مَعاذَ اللَّهِ*
12- تقوا وارادهى انسان، مىتواند بر زمينههاى انحراف و خطا غالب شود. «مَعاذَ اللَّهِ»
13- توجّه به خدا، عامل بازدارنده از گناه ولغزش است. «مَعاذَ اللَّهِ»
14- اگر رئيس يا بزرگ ما دستور گناه داد، نبايد از او اطاعت كنيم. «هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ» (به خاطر اطاعت از مردم، نبايد نافرمانى خدا نمود. «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق» «1»)
15- به هنگام خطرِ گناه بايد به خدا پناه برد. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*
16- در كاخ حكومتى نيز مىتوان پاك، عفيف، صادق و امين بود. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*
17- خطر غريزهى جنسى به قدرى است كه براى نجات از آن بايد خدا به فرياد برسد. «مَعاذَ اللَّهِ»*
18- انسان هواپرست از رسوايى ظاهرى هراس دارد (زليخا درها را محكم بست ولى خداپرست از خدا) «مَعاذَ اللَّهِ»*
19- انجام گناه (زنا)، با كرامت انسانى ناسازگار است. «مَعاذَ اللَّهِ»*
20- ياد خدا به نفس، نقش مهمى در ترك گناه دارد. «مَعاذَ اللَّهِ»*
21- اولين اقدام عليه گناه، ياد خدا و پناه بردن به اوست. «مَعاذَ اللَّهِ»*
22- بهترين نوع تقوا آن است كه به خاطر لطف، محبّت و حقّ خداوندى گناه نكنيم، ن
ه از ترس رسوايى در دنيا يا آتش در آخرت. «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ»
23- ياد كردن الطاف الهى، از عوامل ترك گناه است. «إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ»*
«1». بحار، ج 10، ص 227.
جلد 4 - صفحه 183
24- ياد عاقبت گناه، مانع از ارتكاب آن است. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
25- تشويق به زنا يا زمينهسازى براى گناه جوانان پاك، ظلم به خود، همسر، جامعه و افراد است. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
26- يك لحظه گناه، مىتواند انسان را از رستگارى ابدى دور كند. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
27- ارتكاب گناه، ناسپاسى و كفران نعمتها است. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
28- در هر كارى، بايد عاقبت انديشى كرد. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*
29- يوسف عليه السلام در بحبوبه درگيرى با زليخا به فكر فلاح بود. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*
30- انسانى كه مقام و منزلت خود را مىداند خود را به بهاى كم و زودگذر نمىفروشد. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*
31- اگر از درى ظلم وارد شود، فلاح از در ديگر بيرون مىرود. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۲۳_جز۱۲
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As